• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 8 اسفند 1397
کد مطلب : 49241
+
-

جنایت در کابل؛ دستگیری در تهران

جنایت در کابل؛ دستگیری در تهران


مرد افغانستانی که به اتهام جنایت در کابل تحت تعقیب اینترپل بود، در تهران دستگیر شد. به ‌گزارش همشهری، چند روز قبل گزارشی از پلیس بین‌الملل در اختیار پلیس آگاهی تهران قرار گرفت که نشان می‌داد قاتلی به ‌نام شفیق که از سال ٩٤ تحت تعقیب پلیس افغانستان بوده و نامش در فهرست فراری‌های اینترپل قرار گرفته، در تهران مخفی شده است. با اعلام این گزارش، جست‌وجو برای دستگیری وی آغاز شد و او 2 روز قبل در جنوب تهران به دام پلیس افتاد. بررسی‌ها حکایت از این داشت که او فروردین سال ٩٧ در یکی از روستاهای کابل با اسلحه کلاشنیکف به 2 برادر شلیک کرده که یکی از آنها به قتل رسیده و دیگری زخمی شده بود. اگرچه تمام شواهد علیه این متهم دستگیر شده بود، او اما دیروز در بازجویی‌ها منکر جنایت شد. با این حال قاضی جنایی دستور بازداشت وی را صادر کرد و قرار است به‌زودی پس از تکمیل تحقیقات، پرونده به‌همراه متهم تحویل اینترپل شود تا به افغانستان انتقال یابد.

درگیری بر سر جعبه ابزار
متهم متولد سال ٦٧ است و ٥ فرزند دارد. او می‌گوید که درگیری به‌خاطر گم شدن یک جعبه ابزار رخ داده اما او عامل جنایت نیست. گفت‌وگوی همشهری با متهم را بخوانید.

از جزئیات درگیری بگو.
مقتول اسمش عبداللطیف بود و من او را می‌شناختم. من 15سال است که برای کار به تهران رفت‌وآمد می‌کنم. علاوه بر این در افغانستان هم در کار خرید و فروش ماشین هستم. سال 94 بود که برای فروش 2 خودروی تویوتا و فورد به کابل رفتم. خودروها را به عبداللطیف و برادرش فروختم اما قرار شد مدتی ماشین فورد دست لطیف باشد و در مبایعه‌نامه ذکر کردیم اگر نخواست می‌تواند ظرف 6‌ ماه خودرو را برگرداند. تویوتا را 3 هزار و 350 دلار فروختم. فورد را هم 3 هزار و یکصد دلار، اما هنوز یک ‌ماه نگذشته بود که لطیف فورد را برگرداند و گفت آن را نمی‌خواهد. من مجبور شدم 400 دلار خرج تعمیر موتورش کنم و بعد آن را فروختم. با این حال حرفی به او نزدم چون شرایط قرارداد را پذیرفته بودم. بعد از مدتی لطیف سراغ من آمد تا لوازمی را که داخل ماشین بود تحویلش بدهم. من هم هرچه بود به او دادم اما می‌گفت جعبه ابزارش در صندوق عقب ماشین بوده که تحویلش ندادم. اما جعبه ابزاری داخل ماشین نبود. هرچه به او گفتم که چنین چیزی داخل ماشین نبوده باورش نمی‌شد. می‌گفتم شاید آن را گم کردی اما او به من تهمت دزدی زد  و ‌گفت که تو جعبه را سرقت کرده‌ای. من هم عصبانی شدم و با هم درگیر شدیم.

 چه شد که کار به تیراندازی کشیده شد؟
با هم درگیری داشتیم و او همچنان اصرار داشت که وسایل جعبه ابزارش خیلی گران‌قیمت بوده و من آن را برداشته‌ام. اختلاف‌ها ادامه داشت تا اینکه روز حادثه که یکی از روزهای فروردین‌ماه 94 بود لطیف به همراه برادر و اقوامش به مقابل خانه پدری من که روستای نحرین در کابل بود، آمدند. همه آنها کلاشنیکف داشتند که شروع کردند به تیراندازی. تهدید می‌کردند که باید از خانه خارج شویم؛ درغیراین صورت یکی از ما را می‌کشند. این شد که من به همراه برادر و پدرم از خانه بیرون آمدم اما آنها همچنان تیراندازی می‌کردند و ما را به رگبار بسته بودند. در همین هنگام یکی از تیرها کمانه کرد و به لطیف و برادرش خورد. همین باعث شد لطیف جانش را از دست بدهد و برادرش زخمی شود.

اما تمام شاهدان گفته‌اند که تو هم مسلح بودی و با کلاشنیکف به سمت لطیف و برادرش شلیک کردی؟
نه، اشتباه دیده‌اند. من اسلحه نداشتم.

پس چرا فرار کردی؟
چون شنیدم که پلیس افغانستان در تعقیبم است. با خود گفتم تا بخواهم بیگناهی‌ام را ثابت کنم باید سال‌ها در زندان بمانم؛ به همین دلیل فرار کردم و به تهران آمدم. در اینجا هم کارگری می‌کنم تا خرج زندگی خود و خانواده را تامین کنم. اما از بخت بدم چند وقت پیش یکی از بستگان لطیف را در خیابان در نزدیکی خانه‌ام دیدم که او گویا مخفیگاه مرا لو داد و دستگیر شدم.

این خبر را به اشتراک بگذارید