دستهای جنایتکار در ادبیات و سینما کدامها هستند؟
اینجا بوی خون میدهد
داستانهایی درباره دستهایی که تصویر ما از جنایت شدند
نگار حسینخانی
«هنوز اینجا بوی خون میدهد و همه عطرهای عربستان هم به این دست کوچک بوی دیگری نخواهد داد.»؛ و این سرنوشت دستهای جنایتکار مکبث است. میگویند در روانشناسی پرتره، دستها بعد از چهرهها، دیده میشوند؛ یعنی تماشاگر یک اثر هنری، بعد از چهره خلقشده، چشمانش بهسمت دستهای آن پرتره میرود. من این نقل قول را باور دارم. همانگونه که مارتین هیدگر -از مهمترین فیلسوفان قرن بیستم- به کارل یاسپرس -روانشناس و فیلسوف اگزیستانسیالیست- درباره هیتلر میگوید: «به دستهایش نگاه کردهای؟ او (هیتلر) دستهای زیبایی دارد». دستهای جنایتکار گاهی زیباست و گاهی پیشبرنده؛ از آن جهت که همیشه دستهایی در طول تاریخ بودهاند که داستانها را جلو بردهاند، خاطرهانگیزند و سرنوشتهای ما را تغییر دادهاند. درباره آن دستها مینویسم؛ دستهایی که تصویر خود را بیش از چهرههایشان در داستانها و فیلمها پررنگ کردهاند.
آغاز حرکت دستها
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ.../نفس سرکش تدریجا او را مصمم به کشتن برادر کرد و او را کشت». قابیل شاید نخستین دست جنایتکار تاریخ باشد که داستانش در سوره مائده آمده. او نهتنها دستهای خود را با خون هابیل سرخ کرد که مفاهیم تازهای به تراژدیهای پیش از خود افزود؛ برادرکشی. موضوع قابل پیگیریای که در داستانهای پس از او نیز ادامه پیدا میکند؛ یوسف و برادرانش. در آیه 10سوره یوسف آمده است: «اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضـا یخل لکم وجه ابیکم... (یکی گفت) یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما شود و پس از او مردمی شایسته باشید». برادران یوسف به تأسی از قابیل با نیت کشتن یوسف، دست به نقشهای میزنند. دستهایی یوسف را به سمت چاه میکشانند و یکی، او را پرتاب میکند. تصویر دستها اینبار در داستان یوسف برایمان جمعیتی از دستان جنایتکار است. این داستان شاید داستان دستهاست و آن انگشتان ترنج در دست خونچکان نمایندگیاش میکنند؛ دستانی نزدیک به گناه و تصویری مجلل از زیبایی. متون گذشته پر از سرنوشتهای اینچنینی است. اما اگر بخواهیم دست جنایتکار متفاوتی را معرفی کنیم، این مکبث است که دستش هر آبی را سرخ خواهد کرد. او گرفتارترین دستهای جنایتکار را دارد؛ «همه اقیانوس نپتون بزرگ آیا میتواند خون دستم را بشوید و بزداید؟ نه، این دست، امواج بیکران را ارغوانی خواهد کرد و از دریای سبز رنگ اقیانوسی سرخگون پدید خواهد آورد.» نمایش 5پردهای شکسپیر(مکبث)، به نام سرداری دلیر است؛ مردی که به رأی دانکن -پادشاه عادل اسکاتلند- مقام و منصب میگیرد، اما با تلقین جادوگران و زن جاهطلب خود در شبی که پادشاه مهمان اوست، او را در خواب به قتل میرساند و با این قتل، زندگی در جهنمی خودخواسته را آغاز میکند. مدام دستهایش را میشوید، اما همیشه احساس میکند دستانش خونین است و از خون پاک نمیشوند؛ شبیه مکافاتی که راسکولنیکف در کتاب« جنایت و مکافات» درگیر آن میشود. راسکولنیکف دانشجویی است که بنا بر انگیزههای پیچیدهای زن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر میشوند، میکشد، اما پس از چند روز بیمار میشود و گمان میکند همه به او مظنون هستند و کارش به جنون میرسد؛ ماجرایی که بارها مورد توجه فیلمسازان بسیاری قرار گرفته است. اکتای براهنی نیز در تازهترین فیلمش «پل خواب»، وامدار این دست جنایتکار است؛ دستان مستأصلی که گناه را مستمر میکند. دستان ترسویی که از ترس سرخ است؛ «لنی از بچگی از نوازش چیزهای نرم خوشاش میآید. زور بازوی زیادی دارد، ولی چندان باهوش نیست. وقتی زن پسر ارباب (کرلی) از او میخواهد تا موهایش را نوازش کند، لنی نخواسته زن بیچاره را آنقدر فشار میدهد که خفه میشود و از ترس میگریزد.» موشها و آدمهای جان اشتاینبک داستان جورج و لنی، 2دوست است که با مهتری در آخور اسبها در اسبداریها روزگار میگذرانند. آرزوی دیرین هردویشان آن است که روزی جایی را بخرند و در آن خرگوش پرورش دهند، اما کودن و ترسو بودن لنی و دستهای بزرگ جنایتکار او تصویری است که هر خوانندهای را خفه خواهد کرد و این آرزو را به گور خواهد برد.
جنایتکاران پشت پرده
گاهی جنایت تنها با یک دست انجام نمیشود. گاهی دستهای بسیاری به خون آغشتهاند و گاهی جنایت تنها به قتل و حذف فیزیکی مربوط نیست و ابعاد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تازهای پیدا میکند. کتاب «فارنهایت 451» نوشته ری بردبری است و شاید روشنتر بتواند این گزارهها را تعبیر کنند. این کتاب درباره سانسور حکومتی و کتابسوزی است. داستان در جهانی اتفاق میافتد که خواندن یا داشتن کتاب جنایتی بزرگ محسوب میشود؛ این، مشخصات جامعهای است که تحت ستم یک نظام سیاسی است که شهروندانش را افرادی مجهولالهویه و نابالغ تشکیل میدهد، مانند اتفاقی که در «مجمع سری» میافتد. رابرت هریس نویسنده این داستان از جنایت مجمعی که مردم به آنها اعتماد کردهاند مینویسد؛ دستهای جنایتکاری که از رأی و اعتماد مردم سوءاستفاده کردهاند. دستهای جنایتکار و خریداریشدهای که رأیی در صندوق میریزند که آینده مردم با آن تباه میشود. اما نمونه دیگری برای این دستها، آنهایی است که «بیست زخم کاری» محمود حسینیزاد به آن پرداخته. داستان با اقتباسی از مکبث، جامعهای گرفتار را روایت میکند که فساد اقتصادی و حرص پول و طمع قدرت دارد؛ جامعهای با آدمهای آزمند. دانهریزها، برای گرفتن جای دانه درشتها، با خشونتی که از آز میآید جنایت میکنند و روزگار را تباه و آسمان را کبود و گرد گرفته.
«کودک 44» رمان تام راب اسمیت هم پرترهای از دوران سیاسی و اجتماعی روسیه در عصر استالین است. اسمیت در این رمان از ماجرایی واقعی استفاده کرده تا داستان تلخش را درباره قتلهای زنجیرهای بیش از 40 کودک به تصویر بکشد. این داستان براساس پرونده آندری چیکاتیلو نوشته شده که در دهههای 70 و 80 در روسیه کمونیستی، مسئول قتل 52کودک شناخته شد. کتاب علاوه بر اینکه به جنایتشناسی دوران شوروی که شعارش «جنایتی وجود ندارد» بود، میپردازد، پارانویاهای این عصر، سیستم آموزشوپرورش، دستگاههای پلیس مخفی و یتیمخانهها را نیز در این کشور به تصویر میکشد. دستهای قاتل در صفحههای آن کتاب از خاطر نمیروند؛ دستهای روانی و عصبی.
اما فیلمها همیشه تصویرسازتر بودهاند. گاهی به نام آلوده شدهاند و جنایتی خاص را یدک نمیکشند مثل فیلم «دستهای آلوده» که ماجرای سرقت است. گاهی از تعصب به خون غرق هستند مثل دستها در «خانه پدری» کیانوش عیاری و گاهی در جشنواره امسال «آشفتگی» فریدون جیرانی. «خاطرات قتل» بونگ جون هو نیز داستان دستهای جنایتکاری است که بسیار لطیف است و همین دستهاست که سرنخی برای پیدا کردن قاتل است. دستهای جنایتکار، سر انگشتان کویناسپیسی در فیلم هفت است که برای اینکه ناشناس بماند و از بین بردن هر اثر انگشتی، پوستشان کنده میشود. دستهای جنایتکار را شاید بتوان در چند دسته و گروه تقسیمبندی کرد و کمی دربارهشان نوشت، اما بیشک نمیتوان درباره همهشان گفت، زیرا از ابتدای تاریخ، از ابتدای نوشتن و از ابتدای کلمه بودهاند. آنها خواهند بود و داستانهای بسیاری را پیش خواهند برد؛ هر چند ما نبینیمشان و دربارهشان ننویسیم.