بازاریان قدیمی چه سلوکی در کسب و کار داشتند؟
حجرههای خالی از هویت
فعالان اقتصادی قدیمی از فضای بازار و سلاطین آن روزها میگویند
مائده امینی
حجرهها ماندهاند، بازاریها رفتهاند. طاقهای ضربی و خشتی و هیاهوی سبزهمیدان ماندهاست اما کسبه دیگر انگار آن کسبه نیستند. سرمایهگذارانی که زمانی اعتبار بازار و متولی کار خیر و دستگیری از مردم بودند، امروز تبدیل به سلاطین سکه ، فرش و... شدهاند و دلالی نخستین اولویت کاری آنهاست. کارآفرینی دیگر دغدغه اصلی بازاریها نیست و هرکس در اندیشه آن است که چگونه گلیمش را از آب بیرون بکشد. بیاعتنایی درد مشترک اصناف شده است. حالا ریش و قیچی بهدست نسلی افتاده که چندان شباهتی به نیاکان خود ندارند. بازاریهای با اصالت که امروز از بزرگترین فعالان بخش خصوصی شدهاند، بر این باورند که حال و هوای این روزهای بازارهای ایران، تلخ، دلگیر و گزنده است و قوانین وضع شده و تغییر سیستم زندگی مردم، مانع رشد اقتصادی و ظهور معتمدان معتبر آن سالها شده است.
سرمایهگذاران پولهایشان را تبدیل به سپرده بانکی میکنند
شاهرخ ظهیری| مشاور اتاق ایران، بنیانگذار برند مهرام
قوانینی که در گذشته حاکم بود، امروز محلی از اعراب ندارد. رشد و توسعه اقتصادی در روزگار قدیم ممکن بود و امروز اگر نگوییم محال، بسیار سخت شده است. کسانی که در گذشته اعتبار یک بازار بودند یا حرف اول را در یک حوزه میزدند، امروز نمیتوانند به اهداف خود برسند و برای تحقق رویاهای اقتصادی خود اقدامی کنند. فعال اقتصادی، سلطان یک حوزه یا هر چیز دیگری که شما نامش را بگذارید، امروز برای دریافت یک پروانه اقتصادی ساده، باید ماهها دوندگی کرده و از مراجع مختلف کسب اجازه کند.
فعالانی که بهنظر من امروز دیگر در صحنه اقتصادی نیستند؛ سرمایههای کلانشان را در بانک میگذارند و بهره میگیرند و بیدردسر و بدون دغدغه کارآفرینی زندگی میکنند؛ نه مالیات میدهند، نه استرسی دارند.
50سالی میشود که من کار اقتصادی را شروع کردهام. در آن سالها نیاز جامعه به تحولات اقتصادی بهخصوص در صنایع غذایی حس میشد. من با یک میلیون تومان سرمایه و یک کارخانه کوچک شروع کردم. امروز 5کارخانه بزرگ تحت برند مهرام فعالیت میکنند. من کار صنعتیام را با 30کارگر شروع کردم و روزی که کار را زمین گذاشتم، بیش از 4هزار کارگر در 5واحد صنعتی توسعه دادهشده مهرام مشغول بودند؛چرا که راه توسعه اقتصادی باز بود و فرهنگ کارآفرینی وجود داشت. من با کارگرم زندگی میکردم. اگر من هر روز گوشت میخوردم، او هم باید پا به پای من گوشت میخورد. ما با کارگر، شراکت میکردیم. امروز کارگران ما ماه ها حقوق نمیگیرند. چطور میشود انتظار پیشرفت داشت؟
اگر کسی به درستی در راه سلامت یا تامین غذا و اشتغال جامعه قدم برمیداشت، میتوانست به راحتی به هدفی که مدنظر داشت برسد. بخش خصوصی به دولت کمک میکرد که کمبودهای موجود در جامعه را جبران کند و صد البته دولتهای وقت هم برای این توسعه اقتصادی، مانع تراشی نمیکردند.
آن سالها، اخلاق کسبوکار بهمعنای واقعی در بازار حاکم بود. حرف افراد امضا و سند بود. گران شدن آنی در بازار موجب نمیشد که کسی جنس از پیش معامله شدهاش را فسخ کرده و آن را گرانتر بفروشد. فعالان بازار بهدنبال جبران ضرر خود از جیب دیگری نبودند. بازاریهای ما، در آن سالها از مردم دستگیری میکردند. امروز اگر سند رسمی هم داشته باشی طرف معامله با جابهجا شدن قیمتها، اقدام به فسخ و انکار قرارداد میکند.
از روزگارانی که کسبه، متولی کار خیر بودند
علاءالدین میرمحمد صادقی | عضو هیات رئیسه اتاق تهران
فضای بازار عوض شده است. انگار از مردم سلب مسئولیت شده است. به یاد میآورم روزهایی که بازاریان و کسبه برای حل مشکلات مردم پیشقدم بودند. در روزگاران قدیم در هر محله یک فرد بزرگتر و خیر بود که امکاناتی داشت تا پاسخگوی مشکلات مردم باشد. رسیدگی به فقرا یکی از کارها و مسئولیتهای تجار و دستاندرکاران مسائل اقتصادی بود. به جای اینکه عجله برای پولدار شدن داشته باشند، به امور مردم رسیدگی میکردند. زمانی که بچه بودم در اصفهان فردی بود به نام آسید حسن بنکدار. من ایشان را ندیده بودم اما آوازهاش به گوش همه رسیده بود. مردم به ایشان خیلی احترام میگذاشتند چراکه او رفع مشکلات مردم را مسئولیت خود میدانست. هرکسی که مشکلی داشت یا مثلا اگر کسی از کسبه ورشکست میشد، ایشان به میدان میآمد و میگفت باید آبروی این فرد حفظ شود. پیشقدم میشد و برای او سرمایهای فراهم میکرد؛ طلبکارانش را فرامیخواند و مفاصاحساب میگرفت. او به خانوادههای فقرا توجه داشت و به آنها کمک میکرد. یکی دو تا نبودند. همه فضای بازار همین بود. از همان دهه1330که به تهران آمدیم در تهران با فردی آشنا شدم که در بازار به عموحسین مشهور بود. او هم، مانند آسیدحسن بنکدار اصفهانی، مشکلات مردم را حل میکرد؛ مثلا اگر به کسی جواز کسب نمیدادند، پیگیر مسئله میشد؛ به مسئول مربوطه مراجعه میکرد و میگفت این فرد را که زن و بچه دارد چرا معطل کردهاید و نمیگذارید کاسبی کند؟! هرکس مشکلی داشت نزد ایشان میرفت. امروز بازاریهای قدیم همه رفتهاند و کسی هم جایشان را نگرفته است. به قول امروزیها فرهنگ عوض شده است. اینطور نیست که تجار و صاحبان کارخانهها مراجعهکنندگان مشکلدار را بپذیرند. کار تجارت و کسبوکار امری مستحب و توصیهشده است. افرادی که به خلق ثروت میپردازند، باید محترم شمرده شوند. شاید فلسفهاش این بوده که افراد توانمند شوند و بتوانند دست دیگران را بگیرند. از قدیم اینگونه بود که دولت در امور کمکرسانی به مردم نقشی نداشت. بهتر است مردم تشویق شوند و به جای اینکه بار روی دوش دولت باشد، خودشان این کار را انجام دهند. ضمن اینکه اصل کسبوکار و تجارت یک امر ثواب است، کار خیر هم بر عهده این افراد است. واجب است 20درصد از درآمدی را که حاصل میشود برای این امور پرداخت کنند. بیش از این را هم در قدیم مطابق با روایات و توصیههای دینی پرداخت میکردند تا مشکلات مردم حل شود. همه کارها در امور خیر بر عهده همین افراد بوده و کمتر سراغ داریم که وزیر یا معاون و امثال این افراد وارد این حوزهها شوند. در گذشته، کار خیر را کسبه انجام میدادند.