درباره موجودی افسانهای که بین واژههای ما ماندگار شد
زندگی مسالمتآمیز با غولها
لیلا باقری
بچه که بودیم گاهی ما را با «آقا غوله» میترساندند. غول موجودی بود ترسناک که شبها لابهلای سایه پرده و لباسهای آویزان از جارختی سروکلهاش پیدا میشد یا توی تاریکی حیاط. بزرگ که شدیم، سروکله غولهای رنگارنگ و کاریکاتوری داخل انیمیشنها و کتابهای قصه پیدا شد و حتی گاهی غول، احمق و گاهی مهربان تصور شد. در کل غول در بین ادبیات عامیانه ما موجودی است در بیابان و ته چاهها و گرچه بدجنس است اما یکجورهایی خنگ هم هست و میشود از دستش گریخت. شیشه عمرش را هم که داشته باشیم، دیگر هیچ؛ مومی میشود توی دست. این هجو کردن غول در انیمیشنهای خارجی هم هست اما در سریالهای فانتزی مانند بازی تاجوتخت و مجموعه هریپاتر این غولها به شکل متفاوت و در جایگاه اصلی خودشان ظاهر شدند. در بازی تاجوتخت با جثههایی عظیم و قوی از لشکر وایتواکرها میشوند و در هریپاتر از اعضای لشکر سیاهی لرد ولدمورت. اینجا به نسخه اصلی غول در ادبیات و باورهای عامیانه میپردازیم؛ غولی که با وجود آشنا بودنش برای ما کمتر در ادبیات داستانی ما کاربرد دارد.
غول و آغل و غار!
غول همیشه موجودی افسانهای بوده است و البته حاضر در پشت در خانهها برای ترساندن بچهای که نمیخوابد و شیطنت میکند؛ البته بچههای دیروز. امروز اگر به بچهای بگویی «آقا غوله» پشت در است، جستی میزند و در را باز میکند و با کمالمیل منتظر میماند تا غول بیاید و با او بازی کند.
خلاصه اینکه برای این غول هیچ سند و مدرکی وجود ندارد هرچند که گاهی خبرهایی میشنویم از پیدا کردن اسکلتهای عظیم که شبیه به اسکلت انسانی است و یا جای پاهایی که حکایت از گذر انسانی غولآسا دارد. با اینحال دانشمندان هنوز دلایل علمی کافی برای اثبات این موضوع ندارند که در روزگارهایی دور، غولهای واقعی وجود داشتند و بعدبهدلیلی منقرض شدند. برای همین هنوز آنها عظیمالجثههایی زاییده خیال مردم و داستانسرایان هستند؛ کسانی که در بعضی قصهها 2 شاخ و یک دم دارند. و البته شکستن شاخشان آنقدر سخت بوده که «شکستن شاخ غول» کمکم بین مردم رایج و تبدیل به
زبانزد شد.
اما معنی کلمه غول؛ «آغل» یا جایی برای نگهداری گوسفندان و گاو و دیگر چارپایان که در صحرا ساخته شود، یکی از معانی غول در دهخداست. یا جایی که در دامن کوهها و صحراها کنده شود یا بسازند تا چارپایان شبها در آنجا باشند و به عربی به آن غار میگویند. غول بهمعنای غار و مغاک در دشت هم آمده است.
غولهایی پنهان در خار بیابان
گفتیم که جای اغلب غولها در بیابان است. یکی از معانی غول هم بهمعنای خار و مغاک است. باورها میگویند که غولان زیر بتههای صحرایی به نام «ام غیلان» پنهان میشوند و با صدایی مبهم مسافران صحراپیما را فریب میدهند و به آنها میگویند: «به سوی من بیا! به سوی من بیا!» وقتی مسافری به سوی آنها میرود و نزدیکشان میشود، او را میکشند. البته دکتر ذوالفقاری تأکید میکند که تصور صدای «به سوی من بیا» قطعا ناشی از صدای وزش باد در لابهلای بوتههای صحرایی است و بهخاطر همین تصور بوتههای صحرایی را «ام غیلان» گفتهاند. حافظ در یکی از غزلهای خود سروده است:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور.
مردم عامه از این موجود خیالی هراس داشتند و البته راههایی را برای رهایی از دست غول بیان میکردند. آنها معتقد بودند تنها راه رهایی از غول صحرا و بیشه، داشتن جوالدوز است. البته این اعتقاد درباره جن هم وجود دارد و میگویند اگر با سوزن به جن بزنی دود میشود. شاید این شباهت به این دلیل باشد که اغلب، جن و غول را یکی دانستهاند. هرچند که در تعریف ظاهری اصلا شبیه به هم نیستند. گمان مردم این بود که جن به همه صورتی میشود مگر به شکل غول. غول هم البته هیچ تغییر چهرهای نمیدهد، مگر به شکل زن و با پاهایی شبیه به پای الاغ. عقیده مردم مازندران این است که میشود غول را با یک تیر کشت اما اگر تیر دوم پرتاب شود، زنده خواهد شد. یک راه فراری دادن غول هم گفتن بسمالله است که هم غول را فراری میدهد و هم جن و شیاطین. برخی روایات هم گفتهاند این موجود دم و شاخدار عظیم، یک شیشه عمر هم دارد که اگر پیدا کنی و بشکنی عمرش تمام میشود و شرش کم. اما اگر پیدایش نکنند، حتی اگر در بیابان فریب صدا کردنش را نخورند، وقتی که به خواب رفتهاند و تنها هستند، غول میآید و کف پای آنها را آنقدر لیس میزند و خونش را میخورد تا بمیرند.
نفس کشیدنغول بین واژهها
غول، جمعش غیلان و اغوال میشود، زشت و از خاندان دیوها و دکتر محمدجعفر یاحقی در فرهنگ اساطیر و داستانواره میگوید برخی نام ماده غول را سعالاه یا ساحراهالجن نوشته و فرقهایی بین غول و سعالاه قائل شدهاند. معروف است که سعالاه گاهی با آدمیان پیوند زناشویی میبندد. او اضافه میکند که غول در عبری بهمعنای مودار است و گاهی آن را به بز ترجمه کردهاند. در ترجمه یونانی کتاب مقدس، غول به دیوان تشبیه شده و مراد ارواح پلید است. در ادبیات فارسی و فرهنگها غول مجازا به معنی مردم وحشی و آدمخوار و کنایه از شیطان و نفس آدمی بهکار رفته است و اندامی زشت دارد و درازقد است. این موجود افسانهای در زبان فارسی همچنان زنده است و نفس میکشد و ما زیاد از او میشنویم.
هرچند که استفاده از این عنصر کهن در داستانهای ما رایج نیست و محدود شده است به قصههای فولکلور اما در عوض بین ادبیات روزمره ما زیاد کاربرد دارد؛ در واژهها و ترکیبهایی مانند غولآسا، غولپیکر و غولبیشاخ و دم. و البته شاخ غول را شکستن. جز این برای توصیف آدمها یا مکانهای بزرگ هم از کلمه غول استفاده میشود؛ ماهی غولپیکر، کشتیهای غولپیکر، غولکشتیگیرها و... . خلاصه برای توصیف گنده و بزرگ هر عرصهای یک غول پشتش میگذارند تا بگویند از او بزرگتر دیگر چیزی یا کسی نیست.
نیمهانسان و نیمهاسبان
غولها را برخی متون نوعی از دیوها دانستهاند. یک نوع بد و خشن که البته اگر در چراغ جادو باشد و با تمیزکردن چراغ و لمس کردنش، مثل بخاری بیرون بیاید، خیلی هم مهربان است. ظاهرش مثل غلام حلقه به گوش عربهاست یا زیرکهای بزککرده هندی اما در قصههای فولکلور جایش ته چاه است و وای به روز کسی که گیرش بیفتد. در روایتها هم در بیابان زندگی میکند و شکارچی مسافر خسته و در راه مانده است و در چشم به هم زدنی هلاکش میکند و خونخوار است؛ تصویری که هیچ ربطی به گنده و مهربان بودن یا گنده و خنگ بودن ندارد و شبیه به همانی است که در سریالهای فانتزی خارجی نشان میدهند؛ شاید کلهپوک باشد اما مهربان و هجو نیست. در افسانههای عامیانه، گردآوری دکتر حسن ذوالفقاری درباره غول نوشته است که موجودی افسانهای از نوع دیوان است که او را با قدی بلند و هیکلی مهیب تصور میکنند. اغلب هم آن را با دیو و جن یکی دانستهاند. به گمان عوام، غول موجودی وهمی است که نیمه بالای تن او به شکل انسان و نیمه پایین به شکل اسب و یا بز تصور شده است. این تصویر نیمهانسان و نیمهاسب در مجموعه هریپاتر وجود دارد که البته آنجا مهربان و نگهبان جنگل و اسبهای سفیدِ تکشاخ هستند، نه غول. اما این نشانیها در روایتهای ایرانی برای نوعی از غولها بهکار برده شده است. در روایتهای متعددی هم ریشه بهوجود آمدن غول را اینطور گفتهاند؛ چون شیاطین استراقسمع کنند، خداوند آنها را با شهابسنگ دفع میکند. بعضی بسوزند، بعضی در دریا بیفتند و نهنگ شوند، بعضی هم به بیابانها غول شوند. حافظ در بیتی به بیاباننشین بودن غولان اشاره میکند:
دور است سر آب در این بادیه هشدار
تا غول بیابان نفریبت به سرایت
خاقانی همچنین بیتی دارد:
در بیابان سماوات همه غولانند
دفع غولان بیابان به خراسان یابم
مردم عامه از این موجود خیالی هراس داشتند و البته راههایی را برای رهایی از دست غول بیان میکردند. آنها معتقد بودند تنها راه رهایی از غول صحرا و بیشه، داشتن جوالدوز است
غولپیکرانِ نازکدل من
زهرا سعیدزاده
در فرهنگ فارسی معین واژه غول را اینگونه معنی کردهاند: موجودی افسانهای که هیکلی درشت و ترسناک دارد. در کتاب فرهنگ نمادها از غول با عنوان نگهبان گنج نام برده شده و گفته شده است هر جا که غول هست گنج هم هست؛ بهخصوص اینکه غول را در هر دو نماد ظلمانیت و هرج و مرج دانستهاند. بعد از خواندن 2تعریف بالا میتوانم فهرست بلندبالایی از غولهایی که در داستانها خواندهام و یا در انیمهها دیدهام بنویسم.
در ارباب حلقهها که بهعنوان قویترین داستان فانتزی دنیا شناخته شده است و حتی کتابهایی مثل هریپاتر در طراحی خیلی از صحنهها و شخصیتها از آن استفاده کردهاند؛ ما میتوانیم چندین نوع غول را ببینیم. غولی مهربان و پاک و خالص مثل تام بامبادیل که حیطه زندگیاش جنگل بود و زمین و درختان از او پیروی میکردند و آنقدر قدرتهای دنیا درنظرش کوچک و حقیر بود که وقتی حلقه به دستش افتاد تنها آن را چندبار بالا انداخت و بعد به راحتی و بدون کوچکترین وسوسهای به فرودو تحویلش داد. در سویی دیگر از داستان غولهایی را میبینیم که به دستور سارومان از دل تاریکی و با سحر و جادو بیرون آمدهاند و هیچ هدفی جز کشتن ندارند.
در هری پاتر میدانیم که هاگرید از نژاد غولهاست. آنها قبیله و گروه خود را دارند و در جایی دور از انسانها زندگی میکنند و تنها چندتایی از آنها با باقی جادوگران کار میکنند. هاگرید یک غول مهربان و بسیار احساساتی است که از داشتن حیوان خانگی به شعف میآید.
در انیمههای ژاپنی و مانگاها از غول بسیار استفاده میشود. در انیمه بلیچ غولها کاملا در دست بدمن داستان یعنی آیزن هستند و به فرمان او مرتکب قتل و به هم ریختن فضا و کائنات میشوند. در انیمه بلند ناروتو انسانها از غولها برای اهداف خود استفاده میکنند. با آنها پیمان میبندند و تا آخر زندگیشان پابهپایشان میجنگند. برای همین این انیمه پر است از صحنههایی که مارها و قورباغهها و سگهای غولپیکر با هم در حال جنگیدنند.در انیمیشن محبوب توتورو غول جنگل یک موجود بسیار چاق است که تمام مدت روز خواب است. شبها بلند میشود و به رشد گیاهان کمک میکند و در انتها به بچهها که برای مادر بیمارشان نگران بودند کمک میکند که او را پیدا کنند و از احوالش باخبر شوند. توتورو غول مهربان جنگل آنچنان بین بچهها محبوب شد که پس از آن نماد استودیو جیبلی قرار گرفت. در داستان دیگری مثل پرنسس مونونوکه موجودی که شبیه به غول است همان روح جنگل است که اینبار نهتنها خاصیت زایش و زندگی بخشیدن را دارد بلکه در هنگام خشم خاصیت میرایی و مرگخواهی بر خصوصیات دیگرش غلبه میکند و هر چه سر راهش میبیند نابود میکند.
مثالهای بسیاری میتوان زد؛ در سهگانه گذرگاه اثر جاستین کرونین ما با موجودات غولپیکری مواجه میشویم که چیزی میان انسان و خفاش هستند، حتی نمیتوان گفت اندکی روشنی در وجود آنهاست؛ چرا که آنها را میتوان نمادی از شرارت و خونخواهی بیدلیل دانست، موجوداتی که خون میریزند برای اینکه لذت ببرند و هیچچیز دیگری در این بین اهمیت ندارد.
در مقابل در داستان اَبَرقورباغه اثر هاروکی موراکامی ما با قورباغه غولپیکری روبهرو میشویم که میخواهد توکیو را نجات دهد و مانع از کشته شدن هزاران انسان شود.
داستانهایی که اسمشان به میان آمد مربوط به نویسندههایی از نقاط مختلف دنیا هستند، از ژاپن تا آمریکا و اروپا و... . همانطور که در مثالها آمد غولها در قصهها کمکم دارند از معنای ابتدایی خود فاصله میگیرند؛ میتوانند خوب مطلق باشند و یا شر مطلق. میتوانند ظاهر زیبایی داشته باشند و یا زشت و کریه و غیرقابلتحمل باشند. اما در همه آنها یک چیز تکرار شده است؛ غولها منبع انرژی و قدرت بیحد و مرزی هستند که انسانها از داشتنش ناتوانند و میلی بینهایت به تصاحب آن دارند.