مروری بر 10فیلم اول شاخص سینمای پس از انقلاب
درخشش در گام اول
سعید مروتی
برخلاف قاعده حاکم بر کشورهای صاحب سینما، در ایران ساختن فیلم اول به مراتب سادهتر از فیلمهای بعدی است. ایران بهشت فیلم اولیهاست که با کمترین تجربه و شناخت و دانش در طول چهاردهه توانستهاند به شکلی سخاوتمندانه از کمکهای دولتی و غیردولتی برخوردار شوند و به همان نسبت کارگردانی فیلم دوم با اما و اگرهایی فراوان همراه است. فهرست بلندبالای فیلم اولیها در چهاردهه اخیر نشان میدهد که ورود به این سینما چقدر آسانتر از ماندن و بقا در آن است. در دهه60 با حذف تجربه و سابقه فعالیت در سینمای قبل از انقلاب، بستری فراهم شد تا هرکس با هر میزان توانایی و استعداد بخت خود را در سینما بیازماید. کارگردان فیلم اول به پشتوانه کارنامه سپیدش میتوانست از سرمایه دولتی بهرهمند شود. برای ترسیم مسیر تازه و رسیدن به سینمای نوین ایران، بنیاد سینمایی فارابی سرمایه بسیاری از فیلماولیها را تامین کرد. از دهه70 مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی متولی فیلماولیها شد. با وامی که مرکز گسترش در اختیار تهیهکننده میگذاشت، کارکردن با کارگردان جوان که فیلم اولش را میساخت به مراتب مقرون بهصرفهتر از فیلمسازی بود که این مرحله را پشتسر گذاشته و در تدارک فیلمهای بعدیاش بود. در سال های اخیر که روزگار تسلط سرمایههای مشکوک بر تولیدات سینمایی است و ستارهها سرمایهگذار برای فیلمها میآورند، باز هم کارگردان جوان فیلماولی میتواند گزینهای مناسب باشد. داستان سینمای ایران و فیلماولیها آنقدر جزئیات دارد که پرداختن به آن فرصت و مجال بسیار میطلبد. آنچه پیشرو دارید مروری است بر 10 فیلم اول مهم سینمای پس از انقلاب که هرکدام به دلایلی توانستهاند سازندهشان را به شهرت و اعتبار برسانند. این فهرست میتوانست طولانیتر باشد و اگر فضای محدود این صفحات نبود میشد به این فیلمها پرداخت: کشتی آنجلیکا (محمد بزرگنیا1367)- نار و نی (سعید ابراهیمیفر 1367)- ریحانه (علیرضا رئیسیان 1368)- عروس (بهروز افخمی 1369)- هور در آتش (عزیزالله حمیدنژاد 1370)- سایههای هجوم (احمد امینی 1371) - خونبس (ناصر غلامرضایی 1371) - کودک و سرباز (رضا میرکریمی 1378) - امینی (مهدی نوربخش 1381)- نامههای باد (علیرضا رأی باز 1382)- کما (آرش معیریان 1383)- خواب تلخ (محسن امیریوسفی 1383)- اخراجیها (مسعود دهنمکی 1385)- پابرهنه در بهشت (بهرام توکلی 1385)- چند کیلو خرما برای مراسم تدفین (سامان سالور 1385)- مرگ کسب و کار من است (امیرحسین ثقفی 1392)- چهارشنبه 19 اردیبهشت (وحید جلیلوند 1393) و...
1 نقطه ضعف (محمدرضا اعلامی 1362)
محمدرضا اعلامی با سابقه دستیاری مسعود کیمیایی در فیلم «خط قرمز» (1361) -که باعث آشناییاش با فضای حرفهای سینما شد- و با اقتباسی وفادار از رمان «نقطه ضعف» نوشته آنتونیس ساراماکیس و ترجمه مرتضی کلانتریان، اولین فیلمش را جلوی دوربین برد که همه اتفاقنظر دارند بهترین فیلم کارنامهاش است. آنچه باعث شد «نقطه ضعف» به نقطه قوت کارنامه اعلامی تبدیل شود در درجه اول منبع اقتباس است؛رمانی که بسیار سینمایی نوشته شده و اعلامی هم در مرحله تنظیم فیلمنامه و سکانسبندی با عنایت به همین موضوع، کمترین دخل و تصرف را در داستان ایجاد کرد. جواد گلپایگانی که بعدها با ایفای نقش آتقی در «آینه عبرت» به شهرت رسید، حاضر شد به شرط بازی خودش در فیلم، سرمایه تولید نقطه ضعف را فراهم کند. گلپایگانی درکنار جمشید هاشمپور و حسین پرورش قرار گرفت و بازیاش خیلی ناهمگون با بقیه نبود که البته نقش دوبله را نباید فراموش کرد. نقطه ضعف فضای شیکی دارد و بیزمان و مکان بودنش به یاریاش آمده و انرژی و شور جوانی اعلامی درکنار حضور زریندست باتجربه نتیجه مناسبی داده است.نقطه ضعف به عنوان یکی از خوشساختترین فیلمهای سینمای ایران در نیمه اول دهه60، بسیار وامدار علیرضا زریندست است. فیلمبرداری شیک زریندستی با فضا و حال و هوای فیلم انطباق کامل دارد. اعلامی سال62 و در دومین جشنواره فیلم فجر به مثابه یک استعداد درخشان با نقطه ضعف به سینمای ایران معرفی شد. اما در ادامه بیبهره از موقعیتی که فیلمسازان دیگر داشتند و او نداشت، نتوانست فیلم دلخواهش را بسازد و البته خودش هم در انتخاب مسیر اشتباهاتی داشت.
2 بازجویی یک جنایت (محمدعلی سجادی 1362)
از« بازجویی یک جنایت» اغلب به عنوان همزاد نقطه ضعف نام برده شده است. دلیل سادهاش این است که بازجویی... و نقطعه ضعف در یک سال ساخته شدند و همزمان در دومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمدند و در فستیوالی که اغلب فیلمهایش ناامیدکننده بودند، خوش درخشیدند و امیدها را زنده نگاه داشتند. ظهور سجادی و اعلامی به عنوان کارگردانهای جوان برآمده از سینمای پس از انقلاب، مربوط به سالهای قبل از شکلگیری سینمای حمایتی- نظارتی است. از نیمه دهه60 که ریلگذاری سینمای نوین ایران به نتیجه میرسد، سجادی و اعلامی فیلمسازان نافرمان و خارج از دایره حمایتی بودند و در فضایی آشفته و دشوار فیلم میساختند. به همین دلیل هر فیلمی که این دو در دهه60 ساختند با فیلم اولشان مقایسه شد و نتیجه این قیاس نه درجازدن که پسرفت بود. بازجویی و... مثل نقطه ضعف قصهای پلیسی - معمایی را روایت میکند و به همان نسبت مقبولیت تکنیکی دارد (باز هم با فیلمبرداری علیرضا زریندست) و زمینه اجتماعیاش پررنگتر از فیلم اعلامی است. بازجویی... چنان به کام منتقدان خوش آمد که تا سالها هر فیلمی سجادی ساخت، همه آن را با فیلم اولش مقایسه کردند. محمدعلی سجادی را هم مثل محمدرضا اعلامی باید در فهرست فیلمسازانی گذاشت که نتوانستند با مناسبات کامل بر سینمای دولتی کنار بیایند. سجادی البته در دهههای 70 و 80 توانست بارقههایی از فیلمساز توانای بازجویی... را به نمایش بگذارد.
3 مادیان (علی ژکان1364)
حتی اگر میزان توجه منتقدان دهه60 به فیلم «مادیان» را نشانه ذوقزدگی بیش از حد آنها بدانیم باز هم نمیتوانیم منکر کیفیت ویژه و متفاوت اولین فیلم علی ژکان شویم. در دورانی که سینمای ایران با حذف کارگردانهای سینمای جریان اصلی قبل از انقلاب و کنار گذاشتن موجنوییهای دهه50 به دنبال فیلمسازان تازهنفس برای ترسیم راهی تازه بود، علی ژکان هم به عنوان استعدادی مسلم پا به عرصه گذاشت. مادیان در دورانی که تکلیف کیفیت و چگونگی حضور زن در سینما مشخص نشده، داستانی جسورانه درباره مظلومیت زن ایرانی را روایت میکند و درکنارش به حضور کنشمند زن هم با شخصیت رضوانه (سوسن تسلیمی) میپردازد. علی ژکان با سابقه حضور در برخی آثار بیضایی، در مادیان تحت تاثیر استادش نیز بهنظر میرسد. همچنان که در مورد فیلمنامه هم عدهای به شباهت با رمان بلندآواز محمود دولتآبادی اشاره کردند. با همه اینها مادیان به عنوان فیلم اول یک کارگردان در سال64، آنقدر قابل توجه بود که بشود به آتیه سازندهاش امید بست. علی ژکان همه این امیدها و آرزوها را با فیلم بعدیاش «دخترک کنار مرداب» به باد داد و در سالهای بعد، مسیری را طی کرد تا مادیان با فاصلهای قابل توجه همچنان بهترین فیلم کارنامهاش باقی بماند.
4 طلسم (داریوش فرهنگ 1366)
آنچه داریوش فرهنگ در اولین فیلمش به نمایش گذاشت آنقدر با ساختههای بعدی او مثل «دو فیلم با یک بلیت» «دیپلمات» و «رز زرد» متفاوت است که سخت میتوان باور کرد کارگردان طلسم، فیلمهای بعدی را ساخته است. درواقع طلسم هیچ ربطی به آثار بعدی داریوش فرهنگ ندارد. زمانی که طلسم اکران شد برخی از منتقدان فهرست بلندبالایی از آنچه منابع اقتباس فیلم خوانده میشد ردیف کردند؛ از «ربهکا»ی دافنه دموریه و «بلندیهای بادگیر» امیلی برونته گرفته تا حتی «پزشک دهکده» کافکا و «ریش آبی» موریس مترلینگ. فرهنگ متهم شد که هر تکه از فیلمش را از جایی برداشته و اینکه طلسم فاقد روح ایرانی است. با تمام اینها، آنچه در دهه60 قابل تردید نبود تکنیک والای فیلم و بهخصوص اجرای درخشان سکانس معروف تالار آینهها بود. فیلم در پشت و جلوی دوربین از بهترینهای سینمای ایران بهره گرفته بود. کاریزمای حضور سوسن تسلیمی و حضور همگون و متناسب جمشید مشایخی، پرویز پورحسینی، آتیلا پسیانی و حتی سوگند رحمانی ویترین طلسم را چشمگیر کرده بود. مثل نقطه ضعف و بازجویی... در طلسم هم علیرضا زریندست فیلمبردار بود و شاید لازم باشد درباره نقش و سهم او در فیلم اول فیلمسازان جوان دهه60 مقاله مستقلی نوشته شود.
5 پرده آخر (واروژ کریممسیحی 1369)
با سابقه دستیاری کامران شیردل در «صبح روز چهارم»، امیر نادری در «تنگنا»، بهمن فرمانآرا در «شازده احتجاب» و حضور ثابت درکنار بهرام بیضایی در «رگبار»، «غریبه و مه»، «کلاغ»، «چریکه تارا»، «باشو غریبه کوچک» و «شاید وقتی دیگر»، واروژ کریممسیحی روی صندلی کارگردانی «پرده آخر» نشست. انتهای دهه60 کریممسیحی بالاخره بر تردیدهایش غلبه کرد و حاضر شد دستیاری بهرام بیضایی را رها کند و خودش دست به کار شود. چند سال قبل او با فیلم کوتاه «سلندر» نشان داده بود که آمادگی حضور در قامت فیلمساز را دارد و کیفیت قابلتوجه پرده آخر نشان داد شاگرد چیزی از استاد کم ندارد. پرده آخر در نهمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و داوران چنان فیلم را پسندیدند که برخلاف رویه فجر تا آن مقطع، واروژ و فیلمش را سیمرغ باران کردند.
پرده آخر به عنوان اولین فیلم بلند سینمایی سازندهاش، رکوردی را در فتح جوایز فجر بهجا گذاشت که تا سالها هیچ فیلمی قادر به شکستنش نشد. پرده آخر قصهای معمایی را در فضایی که غرابت در آن موج میزد، با فنسالاری قابل توجهی روایت میکرد. توطئهای که کامران میرزا (داریوش ارجمند) و خواهرش (نیکو خردمند) علیه فروغ (فریماه فرجامی) طراحی کردند یادآور یکی دو فیلم کلاسیک دهههای 40 و 50 میلادی بود. همه ستایشهایی که نصیب پرده آخر شد در عمل به زیان آینده فیلمسازی سازندهاش عمل کرد. کریممسیحی نزدیک به دودهه صبر کرد و بهجای ساختن فیلم دومش، فیلمهای دیگران را تدوین کرد و در نهایت «تردید» را ساخت؛ فیلمی که به شکلی شگفتانگیز سیمرغ بهترین فیلم جشنواره بیستوهفتم را برد ولی با هر متر و معیاری، یک شکست برای سازنده پرده آخر محسوب میشد. در فاصله پرده آخر و تردید، کریممسیحی باید چند فیلم میساخت ولی وسواس بیش از حد و تغییر مناسبات تولید سینمای ایران در دهههای 70 و 80 باعث شد این اتفاق رخ ندهد.
6 آدم برفی (داود میرباقری 1373)
زمستان 73 وقتی «آدم برفی» پس از کنار گذاشته شدن از سیزدهمین جشنواره فیلم فجر، در نمایش خصوصی در تالار اندیشه و هنر حوزه هنری به نمایش درآمد، در کنار تحسین و ستایشهایی که بسیاری از تماشاگران نثار فیلم کردند، خوابهایی هم آشفته شد. خواب آنها که سالها به فیلمفارسیزدایی از سینمای ایران پرداخته بودند ولی حالا فیلمسازی مذهبی که سریال سترگی چون «امام علی»(ع) را در کارنامه داشت، به شکلی آگاهانه در حد مقدور و ممکن همه عناصر سینمای عامهپسند قبل از انقلاب را در شمایلی جذاب بهکار گرفته بود. آدم برفی اولین فیلم بلند داود میرباقری بود ولی سابقه طولانی او در تئاتر و تلویزیون باعث میشد کسی به چشم فیلماولی به او نگاه نکند. در اختلاف میان حوزه هنری و وزارت ارشاد، «آدم برفی» و «دیدار» قربانی شدند و تازه دیدار این بخت را داشت که در جشنواره به نمایش درآید و بازیگر زنش سیمرغ ببرد، آدم برفی اما با عیارهای ممیزی سینمای ایران در اوایل دهه 70، فیلمی غیرقابل نمایش بود. 2 سال بعد و با ورود نسخه قاچاق آدم برفی، همه، فیلم میرباقری را دیده بودند. زنپوشی اکبر عبدی و حضور کاراکترهایی چون اسی دربدر (داریوش ارجمند)، جواد کولی (پرویز پرستویی) و چرچیل (مهدی فتحی) در کنار نمایش غربت ایرانیها در استانبول، هم مصالحی جذاب برای تماشاگر فراهم میکرد و هم دلایل کافی برای توقیف فیلم. آدم برفی 3 سال در محاق ماند و بعد از دوم خرداد 76، اکران شد و با اینکه نمایش عمومیاش عملا اکران 2 محسوب میشد بازهم پرفروشترین فیلم سال 76 لقب گرفت. میرباقری بعد از آدم برفی، «ساحره» و «مسافر ری» را ساخت که فیلمهای موفقی از کار در نیامدند. بازگشت به تلویزیون و ساخت «مختار» نشان داد میرباقری بیشتر مرد سریال است تا فیلم سینمایی.
7 بوتیک (حمید نعمتالله 1382)
بعد از شکست سنگین حمید صلاحمند دستیار قدیمی بهرام بیضایی با فیلم اولش «زمانه» در سال 81، انتظار چندانی از فیلم اول حمید نعمتالله دستیار سابق مسعود کیمیایی وجود نداشت. حضور بازیگران مشترک در زمانه و «بوتیک»، باعث شده بود خیلیها فیلم نعمتالله را هم یک فیلم جوانانه سطحی (که در آن دوران فیلمهای دختر، پسری نامیده میشدند) بدانند. همه اینها در بهمن 82 و پس از نمایش بوتیک در جشنواره بیست و دوم فجر رنگ باخت.
در سالی که استاد با «سربازهای جمعه» دوستدارانش را ناامید کرده بود، این شاگرد بود که میدرخشید. بوتیک از همان فصلهای اول و با تصویر درست و دقیق خانهای مجردی، تماشاگر را با خود همراه و درگیر کرد و بعد با رابطه جهانگیر جهان (محمدرضا گلزار) و احترام / اتی (گلشیفته فراهانی) شمایل دیگری از عشق را به تصویر کشید.
نعمتالله، بعد از بوتیک، فیلمساز بهتری شد؛ سریال محبوب «وضعیت سفید» را کارگردانی کرد. چند تلهفیلم شیرین و مفرح ساخت و «بیپولی»، «آرایش غلیظ»، «رگ خواب» و «شعلهور» را کارگردانی کرد که هرکدام طرفداران خود را دارند ولی اتفاق نظری که در مورد بوتیک در سال 82 وجود داشت دیگر برای نعمتالله تکرار نشد.
جهان نعمتالله، فیلم به فیلم دقیقتر و پیچیدهتر و توجهش به جزئیات بیشتر شد ولی ظاهرا سادگی بوتیک همچنان بیشتر جواب میدهد.
8 تنها دوبار زندگی میکنیم (بهنام بهزادی 1386)
در روزهای پایانی جشنواره بیست و ششم فجر و در شرایطی که اغلب فیلمهای مهم آن سال به شکل عجیبی ناامیدکننده از کار درآمده بودند، «تنها دوبار زندگی میکنیم» اولین فیلم بلند سینمایی بهنام بهزادی از راه رسید و سینمایینویسهایی را که آن سال در سینما صحرا حضور داشتند، شیفته خود کرد. فیلم بهزادی به بخش مسابقه سینمای ایران راه نیافته بود و تنها در بخش فیلمهای اول حضور داشت. فیلمی که هیات انتخاب جشنواره آن را در حد مسابقه ندانسته بود، بهترین اثر جشنواره بیست و ششم از نگاه منتقدان شناخته شد. میان فیلمهای ناامیدکننده فجر 26، تنها دوبار زندگی میکنیم، فیلم افسرده و ناامیدی بود که افسردگی و جهان تیره و تارش جلوهای قابل قبول داشت.
فیلمی با روایت غیرخطی و با شخصیت مرکزیای که فیلمساز نمیتوانست گذشتهاش را به تصویر بکشد و این محدودیت به یاریاش آمده بود و تصویرش از عشق با همه غرابتش واقعیتر از همه عاشقانههای بیرنگوبوی آن سال بود. پس از سالها فترت، یک فیلمساز جوان با فیلم اولش توانسته بود نگاهها را به خود جلب کند. با این همه فیلم به دلیل همان سوءتفاهمی که جلوی ورودش به بخش مسابقه سینمای ایران جشنواره را گرفته بود، چند سالی را در محاق گذراند و سرانجام هم به بدترین شکل ممکن اکران شد. بهنام بهزادی هم فیلم «قاعده تصادف» را ساخت و دوستداران تنها دوبار... را ناامید کرد. فیلمی که نشان میداد سازنده خلاق تنها دوبار... در گام بعدی به فیلمسازی معمولی تبدیل شده است. فیلمسازی که دیگر نمیتواند تماشاگرانش را شگفتزده کند. «وارونگی» فیلم آخر بهزادی (که طرفدارانی هم دارد) گرچه امیدوارکنندهتر از تجربه قبلی سازندهاش است اما چیزی از غرابت و ظرافت فیلم اولش در آن مشهود نیست.
9 ایستاده در غبار (محمدحسین مهدویان 1394)
محمدحسین مهدویان با سریال «آخرین روزهای زمستان» شکل تازهای از مستندنگاری و بازسازی گذشته را به ارمغان آورد که توجه منتقدان را به خود جلب کرد. استفاده از صدای شهید باقری در کنار مهارت در بازآفرینی گذشته با بهره خلاقانه از نگاتیو 16 میلیمتری، حاشیه صوتی غنی و پشتوانهای برای تصاویری متقاعدکننده شدند. موفقیت آخرین روزهای زمستان، باعث شد مهدویان جوان در اولین فیلم بلند سینماییاش، همین الگو را برای ساخت فیلم بلند سینماییاش، همین الگو را برای ساخت فیلم زندگینامهای احمد متوسلیان به کار بگیرد. اگر مهدی زمینپرداز با چهرهپردازی دقیق تصویری نزدیک به حسن باقری در آخرین روزهای زمستان ارائه میداد، این بار این هادی حجازیفر بود که به احمد متوسلیان جان میبخشید. «ایستاده در غبار» نه فیلم مستند به معنای مصطلحش بود و نه میشد آن را در رده درامهای داستانی قرار داد. آنچه به فیلم و سازندهاش شهرت بخشید، حس و حال خلاقانه جاری در تکتک نماهای اثر بود. اینکه چگونه میتوان از دل پروژهای سفارشی به تهیهکنندگی سازمان اوج، درباره یکی از اسطورههای دفاع مقدس فیلمی متفاوت ساخت که با همه طیفها و گرایشها ارتباط برقرار کند.
10 ابد و یک روز (سعید روستایی 1394)
در دوران سلطه پایان باز و نمایش معضلات و مشکلات طبقه متوسط، انتظار تماشای یک درام تاثیرگذار جنوب شهری چنان کاهش یافته بود که وقتی « ابد و یک روز» در جشنواره بیستوچهارم ظهور کرد همه غافلگیر شدند. سعید روستایی بیست و هفتساله تسلط و اشراف بر طبقهای را به نمایش گذاشت که سینمای ایران سالها یا به آن بیاعتنایی کرده بود یا با سوز و گداز تصنعی به آن پرداخته بود. ابد و یک روز یک «روکو و برادرانش» ایرانی و ملموس است با سکانسهای انفجاری و دیالوگهایی که در یاد میماند و تبدیل به تکیهکلام میشود. تجربه زیستی کارگردان جوان ابد و یک روز و استعداد غیر قابل انکارش در پرداخت موثر صحنهها، به یاریاش آمده، و نتیجه فیلمی است گرم و تاثیرگذار که در عین حال خوش پرداخت نیز هست. بردن همه سیمرغهای جشنواره سیوچهارم (جز سیمرغ استراتژیک بهترین فیلم که به ایستاده در غبار رسید) مقدمهای بر اکرانی موفق و گیشهای پررونق شد و ستایش منتقدان از فیلم بیش از آنکه نشانه ذوقزدگیهای معمول باشد از میزان تاثیرگذاری ابد و یک روز حکایت میکرد.
روستایی جوان، امسال با «متری شیشونیم» ثابت کرد، درخشش ابد و یک روز، حکم یک جرقه را نداشته و میتوان به آتیه این فیلمساز جوان امیدوار بود.
سعید روستایی بیست و هفتساله در ابد و یک روز تسلط و اشراف بر طبقهای را به نمایش گذاشت که سینمای ایران سالها یا به آن بیاعتنایی کرده بود یا با سوز و گداز تصنعی به آن پرداخته بود.