• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
شنبه 27 بهمن 1397
کد مطلب : 47919
+
-

برای انتخاب چه باید کرد؟

ای کوکب هدایت

شایان دادبین
کارشناس‌ارشد روانشناسی، دبیر ادبیات و نگارش فارسی



بیشترشان نگران و مضطرب هستند. نمی‌دانند چه می‌خواهند. نمی‌دانند چه توانایی‌هایی دارند. نمی‌دانند چه فضاهایی پیش‌رویشان است. گزینه‌ها را نمی‌شناسند. حق هم دارند. چه کرده‌ایم که بدانند؟ «آنها» دانش‌آموزان و خانواده‌هایشان هستند و «ما» گردانندگان مدرسه‌ها. می‌خواهم گذری کنم بر آنچه آنها و ما می‌توانستیم و می‌توانیم بکنیم ولی نکرده‌ایم و نمی‌کنیم. باشد که در آینده.

«آنها» بهترین‌ها را می‌خواهند، نه شدنی‌‌ها و مناسب‌‌ها و دلپذیرها را. درگیر تصویری آرمانی و ایده‌آل‌گرایانه از پرستیژ اجتماعی برخاسته از تحصیل و کار هستند. دغدغه سطح درآمد بالاتر و کیفیت زندگی احتمالا بهتر دارند و کلید رفع این نگرانی را هم فقط در دست چند رشته دانشگاهی می‌بینند. آن قدر درگیر این تصویر شده‌اند که توانایی‌ها و علایقشان را فراموش کرده‌اند. بعضی‌ها که انکارش هم می‌کنند؛ «نه، پسر من اصلاً اهل ورزش نیست. عاشق درس خوندنه. می‌خواد مهندس برق بشه. نشد نرم‌افزار.» «دخترمون گاهی موسیقی کار می‌کنه ولی تفریحی. خودمونیم، خانم دکتر ما اون‌قدری هم استعداد نوازندگی نداره.» «این کتاب‌ها به چه دردی می‌خوره آقا؟ من تا موقع کنکور دیگه کتاب داستان نمی‌خونم، آخه می‌خوام پزشکی تهران قبول شم و بعدش هم فوق‌تخصص جراحی مغز و اعصاب بگیرم. خیلی کلاس داره. پولش هم خوبه.» و برای رسیدن به این تصاویر، کلاس پشت کلاس و تست پشت تست و پول پشت پول.‌ ای وای از توان و زمانی که دیگر برنمی‌گردد. کاش دست‌کم اینها را با آگاهی و شناخت بخواهند، نه صرفاً یکی باشند از هزارانی که در این صف شلوغ به دیگران تنه می‌زند.

«ما» دانش‌آموزان را سوا می‌کنیم. آغوشمان رو به برنده‌ها، یا آنهایی که فکر می‌کنیم برنده می‌شوند، بازتر است. پیش از اینکه به مدرسه بیایند، می‌آزماییم‌شان. در طول سال هم مدام آزمون می‌گیریم تا خیالمان از انتخابمان راحت باشد که مطمئن شویم نیروی خوب و کارآمدی در اختیار داریم. به امید عکس‌ها و نام‌های بیشتر بر سردر مدرسه: «رتبه‌های برتر کنکور»، «مدال‌آوران المپیاد». بیش از اینکه دنبال شناخت خواسته‌ها و نیازها و علاقه‌ها و دغدغه‌های دانش‌آموزان باشیم و همراهی با آنها در این مسیر، به فکر بنر و برند و بردیم. امکانات مدرسه، طرح‌درس‌ها و شیوه‌های آموزش خودمان را با نیازهای متنوع و در حال تغییر بچه‌ها هماهنگ نمی‌کنیم. خط‌کش‌هایی داریم به‌شدت نامنعطف و طراحی‌شده برای اندازه‌گیری یکی دو متغیر. فراموش می‌کنیم گوناگونی شگفت‌انگیز دانش‌آموزان و ویژگی‌هایشان را. نمی‌شناسیم‌شان و بررسی‌شان نمی‌کنیم. فقط هر کاری را که بلدیم (اینکه واقعا بلدیم یا نه، بماند) انجام می‌دهیم و خداحافظ. اینکه دانش‌آموز چه می‌خواهد، برایمان آن‌قدرها هم مهم نیست گویا.

 می‌دانم که می‌دانید که می‌دانم همه پدر و مادرها و بچه‌ها و مدرسه‌ها اینگونه نیستند که در بندهای پیش آورده‌ام. آگاهم که در یک یادداشت تقریبا 600 کلمه‌ای نمی‌توان مسئله را دقیق شکافت و تحلیل کرد. حدس می‌زنم که منتظر باشید پس از این غرها و گلایه‌ها، پاسخی برای پرسش «حالا چه کنیم؟» داشته باشم. پاسخی دارم بسیار کلی و کوتاه .

 اولین گام فرایند هدایت تحصیلی، و در آینده‌ای نه چندان دور شغلی، خودآگاهی است. دانش‌آموز باید بکوشد در این مهارت ورزیده شود. علاقه‌ها، توانایی‌ها، نقاط ضعف و قوت، هیجان‌ها، باورها و در یک کلام «خودش» را بهتر بشناسد. پدر و مادر و مدرسه کجای این مسیر هستند؟ آنها در حال ایجاد فضا هستند؛ فضاهایی امن برای تجربه‌های گوناگون که منجر به شناخت بیشتر نوجوان از ویژگی‌هایش شود. شاید اگر «پدر و مادر»، «دانش‌آموز» و «مدرسه» خود را سه ضلع یک مثلث بپندارند و با هم این مسیر را طی کنند، راه مقصودشان گم نشود و دیگر نیازی نباشد که چشم به آسمان تیره بدوزند، به امید اینکه کوکب هدایت از گوشه‌ای برون‌ آید. راه آن‌قدرها هم وحشتناک نیست، اگر در کنار هم باشیم.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید