قصههای کهن
دعای درویش به درگاه خدا
درویشی را دیدم، سر بر آستان کعبه همی مالید و میگفت: یا غفور یا رحیم! تو دانی که از ظلوم جهول چه آید.
[طاعتی از من برنمیآید]
عذر تقصیر خدمت آوردم
که ندارم به طاعت استظهار
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار
عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت. من بنده امید آوردهام نه طاعت و به دریوزه (گدایی) آمدهام نه به تجارت. اصنع بی ما انت اهله.
بر در کعبه سائلی دیدم
که همی گفت و میگریستی خوش
مینگویم که طاعتم بپذیرقلم عفو بر گناهم کش
گلستان سعدی
در همینه زمینه :