
اول شخص مفرد
فردوسی و شاهنامه

میرجلالالدین کزّازی | چهره ماندگار ادبیات، شاهنامه شناس:
از سویی، بی هیچ گمان و گزافه، بیهیچ یافه و بربافه، شاهنامه، این نامه نامی گرامی، این بهینه برین بامی، این دفتر ورجاوند و بیمانند زیبایی و هنر، این فَرْوَرِ فرهنگگستر روانپرور، ایرانیترین شاهکار ادبی ایران است.
از دیگر سوی، بِدُرُست از همین روی، آفریدگار نامبردار و شگفتیکار شاهنامه، فردوسی نیز آن شگرف شایان شورانگیز، آن پیرپاک و پارسای دری، آن کان و کانون مهرآوری و نیکاختری، با آن جاودانهِ جاودانه: آن خجسته درپیوسته دلاویز شررخیز شکربیز، آن اوستادانْ اوستاد، آن فرّمندْ فرزانه یگانه فرّخنهاد - که روانش، در بهشت برین و مینوی مهین، شاد باد با هرآینه، ایرانیترین ایرانی و نژادهترین نمونه نغز و ناب و نمایان ایرانی بودن. مگر نه این است که تنها ایرانیترین ایرانی میتواند ایرانیترین و آرمانیترین شاهکار فرهنگ و ادب و اندیشه ایران را بیافریند: شاهنامه را که شاهِ نامههاست و بنیاد داد و سپهر مهر و پایه بیسستی و کاستیِ راستی؛ راهنمای آشتی و آرامش است و خاستجای خرمی و رامش؛ بهارستان برنایی و شکوفاییست و نگارستان زیبایی و دلارایی؛ گرانسنگیست سبکسایه و فزونمایهایست فراپایه. بیگمان، شاهکاران شاهکار همان است و نامداران نامدار نیز همان. آری! جز این نیز نمیتوانست بود و بر آنچه نوشته آمد، بیش نمیتوان افزود، مگر این سخن بآیین و بهینِ فرجامین: نه هیچ سخنوری مگر فردوسی شاهنامه را میتوانست سرود و نه هیچ شاهکاری مگر شاهنامه را فردوسی.
بامی: درخشان، بربافه: بربافتن، درپیوسته: منظومه ادبی، ورجاوند: اعجازآمیز، یافه: یاوه.