عکس یادگاری: تمدید حضور، نفی غیاب
حمیدرضا شعیری | استاد دانشگاه تربیت مدرس:
گفتمان کلامی، همواره ما را با واسطه به جهان بیرون پیوند میدهد. هر واژه قادر است تصویری را در ذهن ایجاد کند اما وقتی این تصویر از طریق کلام ایجاد میشود، یعنی اینکه ما غیرمستقیم به آن تصویر دست یافتهایم. همه ما با شنیدن واژه «اژدها» بیدرنگ تصویری از این حیوان را در ذهن مییابیم ولی عکس، از میان همه گونههای دیداری، از قدرت بالاتری برخوردار است؛ چون عکس، بدون واسطه و مستقیم، ما را به جهان پیوند میدهد. پس بین بیانکردن و نشاندادن، تفاوت وجود دارد. ما با استفاده از کنش بیانی یعنی زبان، چیزی را نشان میدهیم؛ درحالیکه با عکس، چیزی را مستقیم نشان میدهیم. هر گفتمان کلامی، تجربه و حضور را بازسازی میکند و سپس به خواننده انتقال میدهد اما عکس، هر تجربهای از حضور را مستقیم به بیننده خود منتقل میکند. بیشک نور، انتخاب زاویه دید، کادر، فاصله و برجستگی، به عکس جهت میدهد، اما عکس زودتر از کلام به ما میرسد.
از نظر نشانهـمعنایی، عکس، اثر یا ردّیاست که از چیزی بر سطحی باقی میماند. این اثر یا رد یعنی استمرار حضور. عکس همواره غیاب را نفی و مرز بین بودن و نبودن را سیال میکند. رولان بارت در کتاب اتاق روشن، عکس را به «آن بوده است» تعبیر میکند. منظور بارت این است که عکس گواهی از حضوریاست که حالا در زمان محو شده. از دیدگاه فلسفی میتوان گفت که چیزی محو شده است و همان چیز، حاضر است. علت این حضور، اثر و رد باقیمانده از جهان است؛ پس این تعریف بارت، به معنای مرگ عکس نیست بلکه به معنای نجات از مرگ است. عکس، استمرار حضور چیزیاست که حالا خود آن چیز، غایب است؛ بر اساس این، عکس رقابت بین حضور و غیاب است. چیزی میخواهد محو شود و عکس به او اجازه نمیدهد؛ پس عکس در برابر نبودن و محوشدن، مقاومت میکند و به همین دلیل است که در تعریف دیگری از عکس، رولان بارت میگوید: «عکس تا من میرسد...». اگر عکس تا من میرسد، فقط به این دلیل است که زنده و فعال است و حرکت دارد.
در این فرصت کوتاه، امکان بررسی انواع عکسها و کارکرد گفتمانی آنها نیست. عکس مستند، عکس گزارشی، عکس علمی، عکس ورزشی، عکس آیینی یا مذهبی، عکس تاریخی، عکس تفننی یا عکس یادگاری، عکس رسمی و یا اداری، عکس خویشانداز (سلفی) و... انواع عکسهایی هستند که در مورد هر کدام میتوان یک مقاله یا پایاننامه نوشت اما در این مجال و فرصت کوتاه، دوست دارم کمی به «عکس یادگاری» بپردازم. عکس یادگاری همواره یک فرازمان است؛ دلالت بر زمانی دارد که گذشته است اما روایتیاست که همچنان در جایی دیگر، در زمانی دیگر و به شکلی دیگر استمرار دارد. این نکته نشان میدهد که عکس یادگاری نمیتواند فقط دلالت بر زمان و مکانی در گذشته داشته باشد. به محض اینکه ما در مقابل عکس یادگاری قرار میگیریم برای آن یک فراحضور و یا یک جهان بیرون از عکس قائل میشویم؛ به همین دلیل، عکس یادگاری هم پرتاب به عقب و هم پرتاب به جلو است. نکته مهم دیگر در رابطه با عکس یادگاری این است که ما را با روایتی ناتمام مواجه میکند. به دیگر سخن، هر عکس یادگاری میلی به بازگشت به زمان گذشته و در عین حال تمایل تمدید حضور و یا تمدید فضای روایی همان عکس است. این امر نشان میدهد که عکس یادگاری امکان گریز از خود و امکان تداوم و تمدید روایت ما انسانهاست.
ما با عکس یادگاری به خود بازمیگردیم و از طریق این بازگشت، به جلو پرتاب میشویم تا زمان را دوباره فتح کنیم. پس عکس یادگاری یعنی بهجاگذاشتن ردی که به ما اجازه میدهد تا با آن به شکار زمانهای جدید برویم. جنبه مهم دیگر در مورد عکس یادگاری، کارکرد عاطفی آن است. عکس یادگاری برخلاف عکس علمی برای شناخت یا آموزش گرفته نمیشود بلکه همواره چیزی بین «چه حیف» و «کاش میشد» است؛ یعنی یا روایتی ناتمام از چیزیاست که «کاش میشد ادامه مییافت» یا افسوس روایتیاست که «چه زود تمام شد»؛ به همین دلیل وجه عاطفی عکس یادگاری، بر همه وجوه گفتمانی دیگر آن غلبه دارد. یا عکس یادگاری، کلانروایتیاست که بر همه زندگی ما سایه انداخته و یا خردهروایتیاست که میتوانست به یک کلانروایت تبدیل شود ولی نشده؛ بنابراین عکس یادگاری همواره چیزی بین شدن و نشدن است؛ یعنی چیزی بین «میتوانست بشود ولی نشد و میتوانست نشود و شد». عکس یادگاری «زندهکردن چیزی، درست در لحظهای که داشت میمرد» است. با این جمله میتوان نتیجه گرفت که عکس یادگاری تمدید حضور و نفی نهفقط غیاب بلکه مرگ است. عکس یادگاری، نجاتدادن از مرگ است. در واقع، عکس یادگاری کار اتاق احیا را برای ما میکند.