• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 1 بهمن 1396
کد مطلب : 4712
+
-

بی‌خانمانی

یادداشت
بی‌خانمانی

محمد زینالی‌اُناری | پژوهشگر فرهنگ عامه:

در خانه‌های ما حتما 2شیء معنادار وجود دارد؛ یکی عکسی خانوادگی که یادآور تشکیل خانواده است (یا احیانا عکس بزرگ‌خاندان و والدین) و دیگر، ساعتی شماطه‌­دار یا دیواری که مدام به تیک­‌تاک می‌پردازد و با تذکرات مداومش که «‌ای که پنجاه رفت و در خوابی...»، خواب و خوراک برای ما نمی‌­گذارد. هر قدر ساعت، ما را به دلهره و ترس از سکون‌گرفتن در پهنای لحظه‌ها وامی‌دارد، عکس خانوادگی، ما را به تعمق در ابعاد خانه و احساس خودیابی فرامی­‌خواند. ساعت و عکس، دو‌بعد فرار و قرار از لحظه‌ها را شکل می­‌دهند.

این احساس، بیشتر با دو نوع خانه قابل فهم است؛ یکی خانه­ آپارتمانی اجاره­‌ای که تیک­‌تاک‌های ساعت آن مدام به گوش آدم می‌خواند که «سر بُرج نزدیک است و جز هزاران فیش و قسطی که باید پرداخت کنی، اجاره­ هنگفتی هم باید به‌ خاطر لحظه‌لحظه­ این تیک‌تاک‌­ها بپردازی» و دیگر، خانه ویلایی یا کوهستانی موروثی­‌ای که در سپهر پهناور دامنه کوه، در میان باغی وسیع قرار گرفته و آدم را به سکونی طولانی و بدون تقسیم‌بندی زمان فرامی­‌خواند تا چشم رودرروی منظرِ باغ بنشانی و مدت­‌ها چشم به سبزه‌ها و بوته‌ها بدوزی تا روح و دلت با هر دَمی که به کام می­‌بری تازه شود.

اما دریغ که از این همه سکون و آرامش، تنها عکسی دیواری برای ما به جای مانده و آپارتمان­‌های اجاره‌­ای یا فیش­‌های سر برج و احساس پرتنشی که مدام ما را به یاد قرض­‌ها و قول­‌ها می‌­اندازد تا مثل دارکوبی مدام در حال نوک‌زدن به ‌حساب و کتاب باشیم. عکس خانوادگی به یاد ما می‌­آورد که ما همان آدمی هستیم که چندین سال پیش چنین عکس زیبایی در کنار خانواده گرفته‌­ایم و آن خاطرات گریزپا، حسی از تعلیق در زمان و تعمیق در گذشته به ما می‌­دهد اما ولوله‌ حساب و کتاب و قول و قرار باعث می‌شود که به‌زودی از این حالت درآییم و دوباره به سپهر مطنطن زمان بغلتیم.

«بی­‌خانمانی» هنگامی رخ می‌­دهد که آدم‌­ها بیش از حدی که باید، زندگی‌­شان را اجاره‌­ای بگذرانند. اگرچه اصل بی­‌خانمانی را کسانی می­‌فهمند که هیچگاه خانه‌­ای نداشته‌­اند اما ما همه به نوعی بی‌خانمان هستیم؛ ذره­‌ذره‌های بی‌خانمانی در روحمان لانه کرده و ما را از حس تعلیق و تسکین در خانه به در می‌­آورد. ما مدام در تنش­‌های ناشی از زمان رفت‌وبرگشت، حساب‌وکتاب، داشتن یا نداشتن، غلت می­‌خوریم و اصلا یادمان می‌رود که به عکس خانوادگی‌ای که در میانه­ دیوار به قاب زده‌­ایم، توجه کنیم؛ حال آنکه خانه‌هایی هستند که دیوارهایشان عکس‌­های متعددی به خود دیده است؛ خانه‌های اجاره‌ای!

نمی‌توان از عکسی که به دیوار خانه­­ اجاره‌­ای زده شده، احساس تعلق و سکون گرفت. این عکس، از خود ساعت هم بدتر است؛ چون به‌خوبی تزلزل و تسلسل را به ما می‌فهماند و به ما می‌­گوید که به‌زودی به جای این عکس، قاب دیگری قرار خواهد گرفت. اما خانه‌ای موروثی که وسط دیوار یا راه­‌پله‌های مجلل خود عکس­‌های اجدادی دارد، مانند کوهی استوار است و به آدم می‌گوید که این خانه آن‌قدر آرامش و راحتی دارد که انگار با ازل همراه بوده است. اجاره‌­نشین، خانه ندارد؛ خانمان نیز ندارد و هرازگاهی ـ به‌خصوص زمانی که باید به‌زودی خانه را تخلیه کند ـ بیماری ساعت می‌گیرد. اما زندگی در آپارتمان­‌‌ها نیز به نوعی اجاره‌نشینی‌است و با تمام عصبانیتش از مرگ خانه‌های موروثی­‌ای خبر می­‌دهد که با حوض‌ها و گلدان‌های زیبایشان زیر این ساخت‌وسازهای هول­ هولکی مدفون شده‌اند.

این خبر را به اشتراک بگذارید