
به همین سادگی

«قصر شیرین» مثل «امروز» و «به همین سادگی» خیلی ساده روایت میشود؛ بدون فراز و فرودها و نقطه آغاز و اوج و فرودی که از داستان در ذهن ما شکل گرفته است. چنین فیلمهایی اغلب از دل زندگی روزمره آدمی که بعد میفهمیم قهرمان فیلم است آغاز میشود و انگار فقط قرار است برشی از زندگی روزمره او را روایت کند. اغلب در زمان و مکانی محدود اتفاق میافتند؛ مثل «به همین سادگی» که 24ساعت از زندگی زنی خانهدار را به تصویر میکشد، مثل «امروز» که یک روز از زندگی یک راننده تاکسی را نشان میدهد، همچنان که داستان مسیر آرامش را طی میکند ما با وجوه مختلف زندگی قهرمان آشنا میشویم. میفهمیم کجاست و از کجا آمده و چه اتفاقهایی برایش پیش آمده و چه کرده است که در نقطه امروز قرار دارد. فیلم، سیر آرامش را طی میکند و همچنان که سیر آرامش را طی میکند در جایی به پایان میرسد. مثل «قصر شیرین» که با یک پاترول آغاز میشود و پیش میرود و در همان پاترول به پایان میرسد. وقتی تمام میشود تازه تماشاگر میفهمد که فیلم تمامشده است، تازه میفهمد که چه اتفاقی افتاده است. همراه کردن تماشاگر با چنین قصههایی دشوار است. پرداختن به شخصیت اصلی، تأکید بر جزئیات، نحوه دادن اطلاعات به مخاطب، نقطه ورود آدمهای دیگر به داستان و... باید آنقدر دقیق و حسابشده باشد که بتواند مخاطب را بیآنکه خسته شود یا از فیلم احساس پوچی و سرخوردگی کند با خودش همراه کند. فیلم ساختن به چنین سبک و سیاقی نوعی آزمون و خطاست، آزمون و خطایی که گاهی ممکن است مثل فیلم «امروز» جواب ندهد و گاهی هم ممکن است جواب بدهد و اثر مثل «به همین سادگی» و «قصر شیرین» خلق شود.