
فیلم، درخت، خاطره

ندا آلطیب /خبرنگار
«ناگهان درخت» تازهترین ساخته سینمایی صفی یزدانیان ازجمله آثاری است که در سومین روز از سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر (12بهمن ماه) در سینمای رسانهها به نمایش درآمد.
تماشاگرانی که پیش از این با تماشای فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» خاطره خوشی از ساخته قبلی این فیلمساز داشتند، کنجکاو بودند دریابند که این فیلم تازه هم میتواند آن خاطره شیرین را تداوم بخشد. حتی بدون نگاه بهعنوانبندی فیلم میشد حدس زد این فیلم متعلق به یزدانیان است؛ همان حس و حال فیلم قبلی در این اثر نیز جاری بود؛ زیباییهای شهر رشت، موسیقی کریستف رضاعی، آرامشی که در هر دو فیلم جریان داشت، تصاویر چشمنواز و البته عشقی که میان بودن و رفتن میلغزد و تلخیها و شیرینیهای خود را دارد. ناگهان درخت، فیلمی است در ستایش مادر. حتی اگر تا پایان فیلم منتظر نمانید و در تیتراژ پایانی نخوانید که فیلمساز فیلم را به خاطره مادرش تقدیم کرده است، در جای جای این فیلم حس خواهید کرد که در کنار عشق دو جوان حاضر در داستان با بازی پیمان معادی و مهناز افشار، عشق دیگری نیز با قدرت هرچه تمامتر جریان دارد؛ عشق مادر به فرزند، آن هم فرزند پسر. لازم نیست اطلاعات روانشناسی چندان بالایی داشته باشید تا متوجه شوید شخصیت مرد فیلم آشکارا «پسر مادر» است، مردی که در کنار زنی قدرتمند زیسته، زنی آنچنان قوی که حتی حاضر نیست در آینه بنگرد و رد پای گذر سالیان را بر چهره خود ببیند و شاهد پیری خود باشد و البته پسر این زن حتی سالها بعد از دوره کودکی، هرگز نتوانسته بند ناف میان مادر و فرزند را رها کند و بهعنوان مردی مستقل ادامه حیات دهد. او همواره «پسر مادر» باقی میماند.
آغاز فیلم هم که با یک زایش همراه است، تأییدی دیگر است بر این موضوع؛ چراکه مرد فیلم میگوید به تنهایی، فرزندی زاییده است؛ فرزندی استعاری. مرد فیلم شاعر است و هر هنرمندی در ذات خود زایش هنری دارد و در اینجا با نشان دادن نوزاد انسان در آغوش این مرد، تأکید دیگری بر این زایش میشود.
مردی که در طول فیلم بارها تأکید میشود هیچ کاری نمیکند و انفعال، ویژگی زنانه است؛ بودنی که جدای از انجام دادن کاری خاص، ارزشمند است و... «ناگهان درخت» بیش از هر چیز، فیلم «پسر مادر» است.