جواد عزیزی| دبیر گروه حوادث
آخرین روزهای پاییز سال89 همزمان بود با آخرین تلاشها برای نجات شهلا از مجازات قصاص. پرونده خدیجه جاهد که همه او را به اسم شهلا میشناختند از 8سال قبلتر از آن، یعنی 17مهر سال81 و با قتل لاله سحرخیزان ـ همسر ناصر محمدخانی، فوتبالیست معروف کشورمان ـ به جریان افتاده بود. لاله زمانی که در خانهشان در میدان کتابی تهران تنها بود با ضربات متعدد چاقو به قتل رسید گرچه پلیس چند مظنون را در این پرونده دستگیر کرد اما وقتی مشخص شد در روزی که لاله به قتل رسیده، زنی به اسم شهلا، چکی را به بانک برده و از حساب ناصر محمدخانی پول برداشت کرده است نام شهلا به این پرونده پیچیده و پرهیاهو، باز و او بهعنوان اصلیترین مظنون جنایت دستگیر شد. شهلا حدود یک سال در بازداشت بود و در این مدت گزارشها و اخبار زیادی درباره اینکه او بیگناه است یا گناهکار منتشر شد و در نهایت بعد از حدود یک سال بازداشت، وی به قتل لاله اعتراف کرد. شهلا اعتراف کرد علاقه زیادی به ناصر محمدخانی داشته و از طرفی به لاله حسادت میکرده و به همین دلیل او را به قتل رسانده است.
شب بارانی
شبی که شهلا به قتل لاله سحرخیزان اعتراف کرد را خوب به خاطر دارم. چند روزی از بازداشت ناصر محمدخانی توسط کارآگاهان اداره دهم آگاهی تهران میگذشت. کارآگاهان میخواستند هر طور شده معمای این جنایت هولناک و جنجالی را با گذشت یک سال از وقوع آن حل کنند و افکار عمومی بهدنبال پاسخ این سؤال بود که «قاتل لاله چهکسی است؟».
آن شب هوا بارانی بود. ناصر محمدخانی و شهلا، هر دو در بازداشتگاه اداره آگاهی به سر میبردند. بعدها از زبان افسر پرونده شنیدم که نقل میکرد: «آن شب شهلا تصمیم گرفته بود با ناصر حرف بزند. به آنها اجازه دادیم که در حیاط اداره آگاهی همدیگر را ملاقات کنند. آنها با هم قدم زدند و حرف زدند و پس از این ملاقات شهلا تصمیم گرفت اعتراف کند. او گفت که قتل لاله سحرخیزان را به گردن میگیرد و همان شب همراه قاضی پرونده و تیم بازسازی صحنه جنایت، راهی محل قتل لاله شدیم و شهلا صحنه قتل را بازسازی کرد. او هنگام بازسازی صحنه قتل، لکه خونی را روی تشک نشان داد که به خاطر اینکه تشک را پس از جنایت برگردانده بود تا آن زمان از چشم ما پنهان مانده بود و با دیدن آن مطمئن شدیم که قاتل کسی جز او نیست».
انکار اعتراف
اما طولی نکشید که شهلا همه اعترافاتش به جنایت را رد کرد و گفت فقط بهخاطر ناصر، قتل را به گردن گرفته است. او بعدها در دادگاه و درباره شب اعترافش گفت: «آن شب وقتی در حیاط اداره آگاهی با ناصر قدم میزدیم، او به من گفت یک ماه دیگر سالمرگ لاله است. اگر تو قتل را گردن نگیری آنها من را بازداشت میکنند. او از من خواست به قتل اعتراف کنم تا آبروی او حفظ شود. ناصر به من گفت برای گرفتن رضایت از اولیای دم یعنی 2پسرش و پدر و مادر لاله تمام سعی خود را خواهد کرد. من نمیتوانستم مردی را که اینقدر عاشق او بودم اینطور خوار ببینم. من فقط بهخاطر اینکه ناصر بیشتر از این اذیت نشود به این قتل اعتراف کردم».
اما انکار شهلا نتوانست او را نجات دهد و او پس از محاکمهای طولانی به قصاص محکوم شد. با تأیید این حکم در دیوانعالی کشور بود که خیلیها تلاش کردند با مذاکره با خانواده لاله از آنها رضایت بگیرند و چندین جلسه صلح و سازش هم در دادسرای جنایی تهران برگزار شد اما هیچکدام نتوانست مانع از تصمیم خانواده لاله برای اجرای حکم قصاص شود.
شاید میبخشیدیم!
در سالهایی که تلاش هنرمندان و چهرههای مختلف برای گرفتن رضایت از خانواده لاله ادامه داشت، یک سؤال همیشه در ذهنم بود. اینکه چرا خانواده لاله راضی نمیشدند قاتل دخترشان را ببخشند؟ در همان سالها برادر لاله در گفتوگویی تلفنی پاسخ سؤالم را اینطور داد: از وقتی خواهرم به قتل رسید و شهلا بهعنوان قاتل دستگیر شد، تنها انتظار ما این بود که قتل را به گردن بگیرد و از ما و مخصوصا مادرم عذرخواهی کند اما او دلش به خبرنگاران خوش بود؛ به اینکه از او حمایت میکنند و با انتشار مصاحبهها و گزارشهایشان باعث میشوند که فشار افکار عمومی اجازه اجرای حکم را ندهد. در همه این سالها ما مطمئن بودیم که قاتل لاله کسی جز شهلا نیست. همه توقعمان این بود که در دادگاه، اعتراف و از ما عذرخواهی کند. توقع داشتیم از ما طلب بخشش کند اما این اتفاق هرگز نیفتاد. حرفهای شهلا فقط باعث شده بود که به خواهرمان بیحرمتی شود و برای همین به اجرای حکم اصرار کردیم».
روز قصاص
بامداد 10آذر 1389، روزی بود که پرونده شهلا بعد از سالها کشوقوس قضایی به آخرین ورق رسید. ساعت 5بامداد، شهلا از بند قرنطینه به محوطه زندان اوین منتقل شد تا حکم قصاص او اجرا شود. از یک ساعت قبل از اجرای حکم، خانواده شهلا و برخی از هنرمندان، خود را به پشت در زندان اوین رسانده بودند تا آخرین تلاشها را برای جلب رضایت خانواده مقتول انجام دهند. درحالیکه خبرنگاران زیادی برای حضور در مراسم قصاص متهم پشت در زندان اوین جمع شده بودند، تصمیم گرفته شده بود که هنگام اجرای حکم فقط مسئولان قضایی، وکلای طرفین پرونده و خانواده مقتول در آنجا حضور داشته باشند و به این ترتیب حدود ساعت 5:10 صبح بود که شهلا به دار مجازات آویخته شد.
جابری ـ قاضی اجرای حکم دادسرای جنایی تهران ـ یکی از کسانی بود که هنگام اجرای حکم قصاص حضور داشت. بعد از اجرای این حکم، وقتی در یک گفتوگوی تلفنی از او درباره آخرین دقایق زندگی شهلا پرسیدیم، گفت: «شهلا را که برای اجرای حکم آوردند، به پای مادر لاله افتاد. او وقتی دید هیچ خبرنگار و دوربینی در آنجا نیست و قرار است به دار آویخته شود، گریه میکرد و با اعتراف به جنایتی که انجام داده بود از مادر لاله میخواست او را ببخشد و اظهار ندامت میکرد اما التماسهایش نتیجهای نداشت و درنهایت با خواسته خانواده مقتول، حکم اجرا شد».
سه شنبه 9 بهمن 1397
کد مطلب :
46331
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/Xl1m
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved