• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
شنبه 29 دی 1397
کد مطلب : 45083
+
-

پلاسکو و وعده‌هایی که خاک می‌خورند

کسبه ساختمان پلاسکو از حال و روزشان، روند بازسازی و خواسته‌هایشان می‌گویند

گزارش
پلاسکو و وعده‌هایی که خاک می‌خورند

فهیمه‌ طباطبایی/ خبرنگار
روز که به نیمه رسید، نفس شهر در سینه حبس شده بود. آژیر ممتدِ آمبولانس‌ها و ماشین‌های آتش‌نشانی از واقعه‌ای شوم خبر می‌داد. شعله‌ها زبانه می‌کشیدند و لکه دود بزرگی آسمان را فرا گرفته بود. آتش به جان پلاسکوی تهران افتاده بود و آتش‌نشان‌ها برای مهارش می‌جنگیدند. قلب تهران انگار قیامت بود؛ «چهارراه استانبول» ترندِ تلگرام فارسی شده بود و مردم هر آنچه در حال وقوع بود را لحظه‌به‌لحظه از زوایای مختلف روی موبایل‌های خود می‌دیدند. درون و بیرون ساختمان، از زمین و هوا، نبرد نابرابر آب ‌و آتش در جریان بود. خیلی‌ها دست به دعا برداشته بودند و با هر تکان ثانیه‌شمار ساعت، ترس و هیجان و اضطراب بیشتر و بیشتر می‌شد. منحنی صعودی جوش و خروش اما حوالی ظهر تبدیل به یک خط صاف شد. عقربه‌های شتابان، روی 11:30 از حرکت بازایستادند. یک، دو، سه... و تمام. برج 54ساله پلاسکو، سقف به سقف پایین آمد و در یک چشم به‌هم زدن، به تلی از آوار و خاکستر تبدیل شد. کار از کار گذشت و امیدها ناامیدشد. نخستین آسمانخراش پایتخت که قرار بود پیام‌آور مدرنیته و روزهای خوب برای تهرانیان باشد، در عرض چند ساعت به کوهی از سنگ و سیمان و آهن تبدیل شد.
بلایی که به جان پلاسکو افتاد بود البته دست از سر آوار این ساختمان هم بر نداشت. آتش 16قهرمان آتش‌نشان و 6شهروند عادی را از تهران گرفت. آواربرداری حدود ۹روز طول کشید و طی آن ۱۹۰۰ کامیون حدود ۲۰ هزارتن خاک و نخاله را از محل خارج کردند.

حالا 2سال پس از آن نیمروز پرماجرا که تهران عزادار شد و زبانه‌های آتش، کسب و پیشه چندصد نفر از فعالان صنعت پوشاک را به تاراج برد، شال و کلاه کردیم و رفتیم به‌دنبال پلاسکویی‌های سابق. آنها که مانند دانه‌های تسبیح که نخ‌شان پاره شده باشد در گوشه‌های شهر پراکنده‌اند و به قول خودشان روزگار سخت پس از متلاشی شدن پلاسکو را که حالا یک سالی هم با تحریم‌های اقتصادی همزمان شده، رج می‌زنند.

کسبه پلاسکو کجا رفتند؟
آنطور که کسبه پلاسکو می‌گویند بعد از حادثه، مغازه‌داران چند دسته شدند؛ مالک پلاسکو که بنیاد مستضعفان بود، پیشنهاد کرد مغازه‌هایی را در یک پاساژ دیگرش، یعنی مجتمع نور در خیابان طالقانی در اختیار کسبه قرار دهد بنابراین عده‌ای به این مجتمع آمدند، عده‌ای دیگر به مجتمع تجارت جهانی در میدان فردوسی منتقل شدند، تعدادی هم همان حوالی پلاسکو، در خیابان منوچهری ماندند، باقیمانده نیز بازار تهران را انتخاب کردند اما در مقام مقایسه، مجتمع نور میزبان تعداد بیشتری از آنان شد.

مجتمعی که برای فروش پوشاک ساخته نشده
راهروهای سوت‌وکور و مغازه‌های عمدتا خالی یا تعطیل، نخستین تصویر هر تازه‌وارد از مجتمع نور سر چهاراه ولیعصر طالقانی است. کسبه پلاسکو، اغلب عمده‌فروشان صنف پوشاک‌اند و قاعدتا ماه‌های پایانی سال، پررونق‌ترین فصل این صنف است. با وجود این، نشانی از رونق در مجتمع نور دیده نمی‌شود. چه در طبقه همکف که بخش عمده کسبه پلاسکو در آنجا مستقر شده‌اند و چه در طبقات بالاتر که تک و توک، مغازه‌های فعالی در میان مغازه‌های عمدتا خالی دیده می‌شود. مغازه‌دارها می‌گویند بافت مجتمع نور و نوع طراحی آن برای بازار کامپیوتر طراحی شده و به درد فعالیت صنف پوشاک نمی‌خورد. «مدیریت دولتی، آفت این پاساژ است. اگر مالک اینجا خصوصی بود، قطعا برایش به‌صرفه نبود که این همه مغازه در اینجا خالی افتاده باشد، طرف به‌خاطر جیب خودش هم که شده حتما همه مغازه‌ها را اجاره می‌داد و کاری می‌کرد پاساژ یک تکانی بخورد. طبقه منفی دوی اینجا یک مغازه سرتاسری بزرگ است، اگر همین را به یکی از فروشگاهای بزرگ زنجیره‌ای بدهند، حتما مردم وارد این پاساژ می‌شوند و بقیه مغازه‌ها هم زنده می‌شوند. ولی کو گوش شنوا؟ سرمایه که مال دولت باشد، دل کسی برای خواب و رکود آن نمی‌سوزد.» اینها را یکی از کسبه می‌گوید که قبلا در بخش شمالی ساختمان پلاسکو مغازه‌دار بوده؛ او که تمایلی به ذکر نامش ندارد، شراکت چند نهاد دولتی در پاساژ نور و نبود مدیریت واحد در این مجتمع را از دلایل رکود و کم‌رونقی آن می‌داند؛ «بافت تجاری منطقه که به راسته خرید و فروش کامپیوتر و لوازم جانبی شهرت دارد هم علت دیگری است که کسب و کار ما پلاسکویی‌ها در مجتمع نور پا نمی‌گیرد.»

او بی‌مقدمه وسط صحبت‌هایش از جا بلند می‌شود و فاکتورهای فروشش را می‌گذارد روی میز جلوی ما؛ «این فاکتورها را ببینید؛ فروش من در هفته گذشته است؛ کل فروشم به یک‌میلیون تومان نمی‌رسد. شما فکر می‌کنید برای من صرفه دارد؟ نه به‌خدا. خیلی از کسبه فقط می‌آیند که بیکار نباشند، ما در پلاسکو هر روز صدها مشتری داشتیم، الان هر چندساعت یک نفر از جلوی مغازه‌هایمان رد می‌شود. اما چاره‌ای نداریم، ما کسبه پالاسکو اگر بنشینیم خانه، سکته می‌کنیم. تازه این را هم بدانید کسانی اینجا آمده‌اند که می‌توانستند از جیب بخورند. خیلی‌ها همه زندگی‌شان را از دست دادند و دیگر نتوانستند مغازه باز کنند. پلاسکویی‌ها یک کانال تلگرامی دارند که هر چندوقت یک‌بار، خبر فوت یکی از کسبه را آنجا اعلام می‌کنند. خیلی‌ها دار و ندارشان را از دست دادند.»

وعده‌هایی که آب رفت
«مسئولان، پلاسکو را برای عکس سلفی می‌خواستند. آب‌ها که از آسیاب افتاد، هر کسی رفت پی کار خودش و دیگر کسی تره هم برای حرف‌های ما خرد نکرد.» این را حسین جوادی می‌گوید که کسبه بخش تخریب‌شده پلاسکو و عضو شورای این ساختمان است؛ او هم مغازه خود را تا زمان بازسازی ساختمان پلاسکو به مجتمع نور منتقل کرده و حالا رکود و بیکاری بلا شده به جان خود و کارگرانش.

جوادی حرف برای گفتن زیاد دارد؛ از آواره شدن کسبه پلاسکو تا بی‌رمقی بازار کار در این پاساژ که در اختیار برخی از مالباختگان گذاشته‌اند و از همه بدتر وعده‌هایی که در زمان حادثه داده شد اما دریغ از عمل کردن به یک کدام از آنها؛ «می‌گفتند کمک بلاعوض می‌دهند، وام 300میلیونی کم‌بهره می‌دهند و خیلی حرف‌های دیگر که انگار نه انگار. پارسال من برای پیگیری همین مسئله به نمایشگاه مطبوعات رفتم. صدای ما که جایی نمی‌رسید گفتم شاید آنجا رسانه‌ها کمک کنند بلکه دوباره مسئولان ما را یادشان بیاید. آنجا خیلی اتفاقی آقای نوبخت، سخنگوی دولت را دیدم، به‌سختی از حلقه محافظانش رد شدم و مشکلاتمان را با او در میان گذاشتم. اولش می‌گفت سازمان برنامه و بودجه اعتبار تسهیلات کسبه پلاسکو را تخصیص داده، بعد که برایش توضیح دادم هیچ وامی نگرفته‌ایم، وقتی را تنظیم کرد تا به دفترش برویم. پس از چندین جلسه، اواخر سال بود که گفتند فقط 15میلیارد تومان از بودجه باقی مانده و امکان تخصیص دارد. نهایتا قرار شد این پول به آن دسته از کسبه پلاسکو که در مجتمع نور مستقر شده‌اند پرداخت شود. تعداد این کسبه حدود صدوخرده‌ای نفر است، بنابراین به هر کدام‌مان هشتادوچند میلیون تومان وام در سال97 پرداخت شد. این تمام آن چیزی است که به ما دادند، آن‌هم البته با پیگیری‌های خودمان.»

مرتضی خسرویان از دیگر کسبه پلاسکو که او هم در پاساژ نور مغازه‌دار است، دنباله حرف جوادی را می‌گیرد و می‌گوید: «زمان حادثه صحبت از وام 300میلیونی با سود 9درصد بود اما وقتی مراجعه کردیم، گفتند این وام با سود بالای 20درصد و با وثیقه ملکی و ضامن و... پرداخت می‌شود. خب با این شرایط که همه بانک‌ها به هر کس متقاضی باشد وام می‌دهند. این بود حمایت از کسبه پلاسکو؟ همه ما تولیدکننده بودیم. الان که تولید خیلی از ما متوقف شده، بروید از پوشاک‌فروش‌ها بپرسید که اجناس چینی و خارجی در بازار بیشتر شده یا کمتر. هر واحد در پلاسکو مستقیم و غیرمستقیم برای چندین‌نفر شغل ایجاد کرده بود. در پلاسکو کمترین مالیات پرداختی سالانه 5، 6میلیون تومان بود و برای خیلی‌ها به بالای 20میلیون هم می‌رسید. با این همه درآمدی که سال‌ها از فعالیت کسبه پلاسکو نصیب خزانه کشور شده بود، بعد از آن حادثه اینطوری باید از کسبه حمایت می‌شد؟»

آخرین توافق؛ مقاوم‌سازی‌ بخش شمالی و ساخت برج تا سال 99
محمد البرزپور، عضو شورای کسبه پلاسکو و رئیس سابق این شوراست. او جزو افرادی است که به نمایندگی از کسبه در جلسات با نهادهای مرتبط شرکت کرده و در جریان روند بازسازی آن است. او می‌گوید: ساختمان طبق قولی که مالک و پیمانکار و پیگیری‌کنندگان دولتی داده‌اند، طی 2سال آینده تکمیل و واحدهای تجاری تحویل کسبه خواهد شد؛ «پس از اینکه روند بازسازی به موانعی برخورد کرد؛ نهایتا استانداری از سوی دولت مأمور شد تا موضوع را سروسامان دهد. از همان زمان با برگزاری جلسات فشرده، آقای مهندس مقیمی (استاندار پیشین) تلاش زیادی کرد که امور روی ریل بیفتد. نهایتا با مذاکراتی که با مالک ساختمان و سایر ذینفعان شد، قرار شد بخش شمالی ساختمان که سالم مانده با هزینه خود سرقفلی‌دارها، با نظارت شهرداری و سازمان نظام‌مهندسی و نهادهای ذیربط مقاوم‌سازی و ایمن شود. این فرایند آغاز شده و احتمالا در چند‌ماه آینده تکمیل می‌شود. در همان جای ساختمان پلاسکوی سابق هم قرار شد ساختمان جدید در 15طبقه روی زمین و 5طبقه زیر زمین ساخته شود. فرایند گودبرداری برای احداث این ساختمان آغاز شده و هم‌اکنون پیمانکار در حال گودبرداری و حفر 48حلقه چاه برای ایجاد سازه نگهبان است. چون در 4طرف بنا، سازه‌های حساسی وجود دارد و قرار است با ایجاد سازه نگهبان شرایطی ایجاد شود که برای آنها مشکلی ایجاد نشود. ان‌شاءالله قرار است طبق قولی که داده شده، بنا در 2سال آینده تکمیل شود.» آخر صحبت‌هایمان البرزپور، پاساژ خلوت و مغازه‌های خالی را نشان می‌دهد؛ «اصلا دیدید در این یک ساعت کسی از در این مغازه‌ها بیاید تو؟ وضعیت کسبه پلاسکو بعد از فروریختن ساختمان در هر پاساژی که باشند همین است، کسی دیگر سراغ ما نمی‌آید چون همه در بدترین نقاط تهران پراکنده شده‌ایم. فقط امیدواریم که زودتر کار ساختمان تمام شود.»

اهالی پلاسکو که به پاساژ نور ارجاع شده‌اند، بعد از 2ساعت صحبت کردن از آنچه بر آنها در آن روز و 2سال بعد از آن گذشت، در سکوتی طولانی به یکدیگر نگاه می‌کنند. نگاه‌شان ترکیبی از خستگی و ناامیدی است. آن بیرون در هوای سرد پنجشنبه که شبیه همان پنجشنبه تلخ 2سال پیش است، کسی از حال و روز کسبه پلاسکو خبر ندارد، اما بنرهای نصب‌شده از عکس 16آتش‌نشان شهید در خیابان‌های باران‌خورده شهر آتشی است بر دل شهر باران‌خورده.


یکی از کسبه پلاسکو: زمان حادثه صحبت از وام 300میلیونی با سود 9درصد بود اما وقتی مراجعه کردیم، گفتند این وام با سود بالای 20درصد و با وثیقه ملکی و ضامن و... پرداخت می‌شود



آتش‌نشانان قهرمانان پلاسکو بودند
مسعود رستمی از کارگران پاساژ پلاسکو:
پلاسکو که ریخت من کمتر از 2دقیقه می‌شد که از ساختمان آمده بودم بیرون، یعنی من اصلا فروریختنش را به چشم ندیدم؛ تنها صدای مهیبی بود و دست آتش‌نشانی که خورد روی کمرم و فریادی که بخواب روی زمین. شبیه داستان‌هایی که مادربزرگ‌ها از روز قیامت تعریف می‌کردند. هیچ‌وقت تا قبل از آن، این میزان وحشت را با تمام وجود حس نکرده بودم، آنقدر زیاد بود که تا چند دقیقه روی زمین به پشت دراز کشیده بودم و جرأت بلند شدن نداشتم. بدنم لمس لمس شده بود. وقتی هم که بلند شدم و پشت سرم را دیدم فقط بهت بود. چطور ممکن است در عرض چندثانیه، 14طبقه ساختمان تبدیل به یک تل خاک شود؟
این وحشت هنوز در من و خیلی از همکاران دیگرم که آن روز داخل ساختمان بودیم و به لطف آتش‌نشان‌ها بیرون آمدیم، مانده است. هنوز بعضی از شب‌ها خواب فروریختن پلاسکو را می‌بینم و خودم را که زیر آوار آن مانده‌ام. سرمایه و زندگی خیلی از ما و کسبه پلاسکو آن روز دود شد و رفت هوا، چقدر از همکاران که دیگر کمر زیر بار این مصیبت راست نکردند و حالا در سطح شهر با موتور و ماشینشان مسافرکشی می‌کنند یا در گوشه و کنار خیابان دستفروشی را پیشه خود کرده‌اند اما هیچ‌کدام از اینها تلخ‌تر و سخت‌تر از شهادت آتش‌نشان‌های جوانی نبود که تا آخرین لحظه مردانه ایستادند، تمام کسبه را از لابه‌لای آتش نجات دادند و آنطور غریبانه سوختند و پر کشیدند.
ما هر چقدر که روزگار بهمان سخت بگیرد و سر ناسازگاری بگذارد، هرچقدر که شب‌ها با «چه‌کنم» و «از کجا بیاورم» سر به بالین بگذاریم، هرچقدر که روزها چشممان به در مغازه بماند که خریداری بیاید تو و سفارش بگیرد، به اندازه یک سر سوزن از رنج‌ها و سختی‌هایی که آتش‌نشانان و همکاران و خانواده‌شان کشیده‌اند، نکشیدیم. روزی بالاخره پلاسکو سرپا می‌شود و ما برمی‌گردیم و آن روز تلخ از یاد خیلی‌ها پاک می‌شود، باید مراقب باشیم فداکاری و محبت آتش‌نشان‌ها از یاد نرود.

این خبر را به اشتراک بگذارید