قدرتگرفتنحزبکارگر به نفعایراناست
گفتوگو با مجید تفرشی درباره پیامدهای تغییرات سیاسی و برگزیت در بریتانیا
محمدامین خرمی/خبرنگار
غیر از «برگزیت»، «آشفتگی» نیز کلیدواژه این روزهای فضای سیاسی در بریتانیاست. بیش از 2سال مذاکره و کشمکش میان مقامهای دولت بریتانیا و اتحادیه اروپا در نهایت به توافقی منجر شد که شامگاه سهشنبه در پارلمان بریتانیا با رأی منفی نمایندگان مواجه شد؛ شکستی که از دید بسیاری یک «افتضاح تاریخی» برای خانم ترزا می و حزب محافظهکار به شمار میرود. همحزبیهای خانم می هم به او پشت کردند و به طرحش رأی منفی دادند. در سایه بلاتکلیفی ناشی از چگونگی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، کسبوکارها در این کشور مختل شدهاند. این وضعیت، همان مردمی را هم که در سال2016 رأی به خروج دادند، خسته کردهاست. «مجید تفرشی»، تاریخنگار و تحلیلگر مسائل انگلیس معتقد است: ریشه این آشفتگی را نه در دوره ترزا می، بلکه در دوره نخستوزیر پیشین انگلیس یعنی دیوید کامرون باید جستوجو کرد. به اعتقاد او برگزیت و بحران پس از آن ناشی از محاسبات اشتباه کامرون بود که آن زمان رهبری حزب محافظهکار را در دست داشت. تفرشی در عین حال معتقد است: درصورتی که قدرت در بریتانیا به حزب کارگر و رهبر آن جرمی کوربین برسد، احتمال برگزاری دوباره رفراندوم زیاد است و حضور کوربین در قدرت بهمعنای دوری بریتانیا از «آمریکای ترامپ» و در مجموع به نفع ایران خواهد بود.
برای خیلیها این سؤال مطرح است که در بریتانیایی که همیشه در اروپا به نظم سیاسی شناخته میشده، چه اتفاقی افتاده است. این همه آشفتگی در جامعه این کشور بیسابقه است. نظر شما چیست؟
به هر حال اتفاق مهمی در تاریخ سیاسی بریتانیا رخ داده است. برای نخستین بار یک همهپرسی برگزار شده که جامعه این کشور را به 2جبهه تبدیل کرده است. بخشی از جامعه که نگاه به گذشته داشتند و شکوهمندی امپراطوری بریتانیا را میدیدند و گذشتهنگر بودند، تمایل داشتند از اتحادیه اروپا جدا شوند. تصور این گروه این بود که بریتانیا در حال باج دادن به اتحادیه اروپاست. در مقابل، گروه دیگر که بیشتر شامل قشر تحصیلکرده جامعه بودند، معتقدند که آن شکوهی که برخی به آن استناد میکنند، دیگر باز نمیگردد و آینده در گرو همکاری بینالمللی و منطقهای است و اتحادیه اروپا بهترین شانس برای بقا و شکوفایی بریتانیاست. طیفی که مخالف اتحادیه اروپا بود، در همهپرسی موفق شد با اختلاف ناچیزی پیروز میدان باشد، اما این پیروزی پایان دعوا نبود. تصور دولت بریتانیا این بود که با کمک سرمایهگذاران خارجی و ارتباط نزدیکتر با مناطقی مثل آمریکا، خاورمیانه و خاور دور میتواند جایگزین خوبی برای اروپا پیدا کنند. آنها فکر میکردند با اروپا میتوانند یک قرارداد محکم و منصفانه برای خروج از اتحادیه اروپا ببندند، اما در عمل هیچکدام از اینها ممکن نشد. اروپاییها بسیار به بریتانیا سخت گرفتند. آنها در واقع قصد داشتند به دیگر کشورها نشان دهند که خروج از اتحادیه اروپا آنقدرها هم کمهزینه نیست. بریتانیا در حقیقت اکنون در یک برزخ و در یک بنبست قرار گرفته است. این بنبست باعث شد تا دولت تراز می نتواند به آن قرارداد آرمانی با اروپا دست پیدا کند. قراردادی که خانم می تهیه کرده بود نیز پر از مشکلات است؛ مشکلات مرزی، گمرکی، تجاری، مهاجرتی و انواع و اقسام مشکلات دیگر. ترزا می به طرز فجیعی شکست خورد. شکست او حتی بدتر از پیشبینیها بود. همین شکست نشان داد که جامعه بریتانیا همچنان دچار دوپارگی است.
اشاره کردید که جامعه بریتانیا در یک برزخ یا بنبست گرفتار شده است. به هر حال این برزخ و دوپارگی که از آن یاد میکنید، در دورهای ایجاد شده که خانم می قدرت را در دست داشته است. ترزا می حتی نتوانسته نظر اعضای حزبش را جلب کند. بیش از 100نفر از اعضای حزب محافظهکار سهشنبه شب در مجلس نمایندگان علیه او رأی دادند. چرا خانم می نتوانست این اختلافنظرها را مدیریت کند؟
اولا این دوپارگی و اختلافنظرها در حزب حاکم در دوره خانم می اتفاق نیفتاده است. او وارث این دوپارگی است. دوپارگی در دوره دیوید کامرون اتفاق افتاد. کامرون در زمانی که اکثریت مطلق را در پارلمان در دست داشت و رهبر بیچون و چرای سیاست در بریتانیا بود، دست به یک قمار بزرگ زد. اعضای حزب دچار اختلافنظر بودند؛ عدهای طرفدار ماندن در اتحادیه اروپا و عده دیگری خواهان خروج. خود او و خانم می جزو موافقان ماندن بودند. برخی چهرهها ازجمله بوریس جانسون خواستار خروج بودند. کامرون برای اینکه مخالفان را ساکت کند، وعده برگزاری رفراندوم داد. به اعتقاد من این وعده در واقع خودکشی از ترس مرگ بود. تصور او این بود که به سادگی میتواند این رفراندوم را برگزار کند و پیروز میدان باشد. نتیجه رفراندوم، هم کشور را دچار بحران کرد، هم حزب را به آشفتگی کشاند و هم آقای کامرون که یک رهبر جوان و مقتدر یا به قول انگلیسیها یک Rising Star یا ستاره در حال رشد در سپهر سیاسی بریتانیا بود، مجبور به کنارهگیری از قدرت شد. خانم می وارث این وضعیت بود. البته خودش هم در بحران امروز بیتقصیر نیست. علت آن است که نتوانست بین جناحهای مختلف حزب محافظهکار، توافق ایجاد کند تا به یک نظر واحد درباره مواجهه با وضع موجود برسند؛ بنابراین او دچار بحران رهبری شد و بسیاری در حزب علیه او شورش کردند.
خب، ممکن است پرسیده شود که پس چرا تاکنون در قدرت مانده است؟ در پاسخ باید گفت که ترزا می را میشد همان 2سال قبل به سادگی برکنار کرد. اخیرا تلاشهایی هم برای برکناری او انجام شده اما این تلاشها آنقدر جدی نبود. برکناری ترزا می بهمعنای برگزاری انتخابات زودهنگام بود. کسی که جانشین او میشد، بهطور حتم یا بهاحتمال زیاد، بازنده انتخابات هم میشد؛ بنابراین هیچکس نمیخواست در باخت با خانم می شریک شود و وارث بازنده او باشد. اینکه تراز می را برکنار نکردند دلیل محبوبیت او نبود؛ دلیل اصلی ترس سران حزب از باختن به حزب رقیب بود.
برکناری ترزا می بر اثر رأی عدماعتمادی که از سوی حزب کارگر دنبال میشود، احتمالا بهمعنای دست بهدست شدن قدرت در بریتانیا خواهد بود. دورنمای حضور حزب کارگر در قدرت چگونه است؟
اگر 2سال پیش میگفتید که حزب کارگر به رهبری جرمی کوربین در آستانه رسیدن به قدرت است، خیلیها با تردید و تعجب به شما نگاه میکردند. خیلیها از درون حزب کارگر هم بهشدت مخالف جرمی کوربین بودند. اگر سال گذشته این را میگفتید، برای هواداران کوربین این غیرممکن نبود، اما یک رؤیا بود و برای مخالفانش یک کابوس؛ چرا که کوربین نماینده تندترین جناح در حزب کارگر به شمار میرود. اما از 3ماه پیش این ماجرا بهصورت جدی مطرح شده است. الان محتملترین زمان برای رسیدن کوربین به قدرت است.
اگر کوربین به قدرت برسد، چه تغییرات اساسی اتفاق خواهد افتاد؟ هم در قبال اروپا و جهان و هم درباره مسائل داخلی بریتانیا؟
همانطور که میدانید، سیاستمداران زمانی که در حاشیه قدرت هستند و زمانی که به قدرت میرسند، میان حرفها و وعدههایشان تفاوت زیادی وجود دارد. این، هم شامل آدمهای خوب میشود و هم آدمهای بد. کوربین سالها بهعنوان منتقد درونی حزب کارگر فعال بود. کسی او را آنقدر جدی نمیگرفت اما آدمی صادق و در عین حال تندرو بود. اما از زمانی که شگفتیساز شد و به رهبری حزب رسید، برخی از سیاستهایش را تعدیل کرده است. به هر حال او شالوده تفکراتش را حفظ کرده است. اینها شامل حمایت از طبقات فرودست، افزایش مالیات طبقه مرفه، افزایش قدرت دولت رفاه، افزایش مزایای بیکاری و از کارافتادگی و همچنین کمک به خانوادههای پناهندگان است. در مسائل نظامی هم کوربین معتقد به کاهش هزینههای کمرشکن است.
در مورد سیاستهایش در قبال اروپا چطور؟
در سیاستهای منطقهای کوربین تلاش خواهد کرد به یک قرارداد جدید با اتحادیه اروپا برسد. البته به نتیجه رسیدن این تلاش تقریبا نامحتمل است. اتحادیه اروپا از همین الان اعلام کرده قرارداد جدیدی در کار نخواهد بود. بهنظر میرسد در نهایت کوربین مجبور شود به سمت برگزاری رفراندوم مجدد برود. کوربین از سوی دیگر، روابطش را با آمریکا بهخصوص آمریکای ترامپ محدود خواهد کرد و نگاهش به سمت اروپا خواهد بود. به اعتقاد من او در زمینه سیاستهای بریتانیا در خاورمیانه و افغانستان نیز تجدیدنظر خواهد کرد و از دخالتهای این کشور در این مناطق خواهد کاست. در ماجرای اسرائیل نیز مشخص است که کوربین میانه خوبی با این رژیم ندارد. باید توجه داشت که در سیاست خارجی بریتانیا، نخستوزیر و حزب حاکم دست بالا را دارند و حرف آخر را میزنند اما همهچیز در اختیار آنها نیست. نهادهای موازی امنیتی، نظامی و حتی فرهنگی هم هستند که در سیاست خارجی بریتانیا تأثیرگذارند.
اخیرا صحبتهای زیادی درباره ارتباط میان کوربین و ایران مطرح شده است. بهنظر شما اگر جرمی کوربین به قدرت برسد، روابط میان 2کشور به کدام سمت میرود؟
واقعیت این است که جرمی کوربین شخصا به ایران علاقهمند است و روابطش با ایران همیشه خوب بوده. صحبتهای اخیر این بوده که کوربین در تلویزیون پرستیوی، هم برنامه داشته و هم بهعنوان مهمان حضور داشته است. این به هر حال درست است. در زمان پیروزی آقای روحانی در انتخابات ریاستجمهوری، کوربین یکی از 4نماینده پارلمان بریتانیا بود که برای تبریک به ایران آمد. جریانهای عربی ضدایران و هواداران اسرائیل همیشه موضوع دوستی کوربین و ایران را علیه او مطرح کردهاند. کوربین البته از زمانی که به رهبری حزب کارگر رسیده، روابطش را با ایران محدود یا دستکم مخفی کرده است. به هر حال، روی کار آمدن حزب کارگر در بریتانیا برای ایران یک اتفاق مثبت و مهم است. حزب کارگر مصمم است روابط میان بریتانیا و ایران را تغییر دهد و بهبود بخشد.