بازی حماسی تیم ملی با استرالیا و صعود به جامجهانی، به انفجار شادی در وطن انجامید
معجزه در ملبورن، پایکوبی در ایران
سعید مروتی
6 ماه بعد از انتخابات دوم خرداد و حدود 4ماه پس از آغاز به کار دولت خاتمی، تیم ملی ایران آماده مصاف با تیم استرالیا میشد. در رقابتهای مقدماتی جامجهانی 98 فرانسه، ایران راه ساده که صعود از گروهش به عنوان سرگروه و راه یافتن مستقیم به جامجهانی بود را کنار گذاشته و راه سختتر را برگزیده بود. طبیعتا عبور از قطر در آخرین مسابقه گروهی و صعود به عنوان سرگروه بسیار راحتتر از رفتن به پلیآف و مصاف با ژاپن بود ولی تیمی که در آزادی از پس کویت برنیامده بود و به عربستان باخته بود، از قطر هم شکست خورد. در روزهایی که مردم از نیمکتنشینی خداداد عزیزی و تاکتیکهای تکراری سرمربی تیم ملی عصبانی بودند (و فشار افکار عمومی را میشد از نیمه دوم بازی برگشت ایران و کویت در استادیوم آزادی به خوبی حس کرد) همه منتظر بودند نه الزاما برای خروج از بنبست که برای تلطیف فضای عمومی، کادر فنی تیم ملی تغییر کند. فردای بازی ایران و قطر وقتی ملیپوشان در هواپیما و در حال بازگشت به وطن بودند، داریوش مصطفوی- رئیس فدراسیون فوتبال- سرمربی تیم ملی را از تصمیمش مطلع کرد. فردای آن روز، خبر ورزشی با این تیتر درشت به استقبال ماجرا رفت: «خدا را شکر مایلیکهن برکنار شد!» مایلیکهن رفت و ویهرا- سرمربی برزیلی تیم ملی امید- جانشیناش شد. با تغییر کادر فنی، جواد زرینچه و مجید نامجومطلق پس از مدتها دوری، به تیم ملی دعوت شدند و مهدی پاشازاده جای استاداسدی را گرفت. در پلیآف، ایران با ژاپن روبهرو شد و در روز رشادت عابدزاده مصدوم و درخشش دایی و خداداد، در نهایت این چشمبادامیها بودند که پس از تساوی 2 بر 2 در 90 دقیقه، گل طلایی را در وقت اضافه زدند و شادمان، مسافر فرانسه شدند. حالا کار سختتر شده بود و ایران باید در 2 مسابقه رفت و برگشت از سد استرالیا میگذشت. استرالیاییهای مغرور با خاطره عبور از ایران در مقدماتی جامجهانی 1974، به تهران آمدند. تساوی یک بر یک در آزادی، نشانه آبروداری نماینده آسیا برابر نماینده اقیانوسیه بود. همه میدانستند آوردگاه ملبورن تا چه اندازه دشوار است. ظهر روز 8 آذر 76، همه ایرانیها چشم و گوششان به ملبورن بود. فشار استرالیا در دقایق اولیه بازی، چنان مرگبار بود که اگر عابدزاده درون دروازه ایران نبود، نتیجهای عجیب در همان یک ربع اول رقم میخورد؛ فشاری که در نهایت نتیجه داد. استرالیا گل اول را در نیمه اول زد و نیمه دوم تا به خود آمدیم گل دوم هم از راه رسید.
2 بر صفر در دیداری کاملا یکطرفه، نتیجهای آبرومند بهشمار میآمد و احتمالا هیچکس در دنیا نبود که انتظار بازگشت ایران را داشته باشد. عبور از تیمی که بهترینهای لیگ جزیزه را در ترکیب داشت و سرمربیاش تری ونهبلز معروف بود، غیرممکن بهنظر میرسید. اما داستان انگار بخشی از قصههای پریان بود. از رئالیسم بیرحمانه و خشم به فانتزی رسیدیم. مثل کاری که دسیکا در فیلم «معجزه در میلان» انجام داد و برای پایان نگونبختی کاراکترهایش، آنها را سوار جارویی جادویی به پرواز درآورد. جاروی جادویی ما هم نه از داخل زمین یا از روی نیمکمان که از سکوهای رقیب بیرون آمد. دیوانه استرالیایی به داخل زمین رفت و تور دروازه ایران را پاره کرد. نتیجه وقفهای چند دقیقهای در روند بازی بود. استرالیاییها سرد شدند و لیدر ما احمدرضا عابدزاده با چهرهای خندان به استقبال دقایق بعدی رفت. خندههای عابدزاده و کنشهای سرشار از روحیه و انگیزهاش، در ذهنمان ماند. بازی که دوباره شروع شد ما تیم دیگری شدیم. ابراهیم تهامی وارد زمین شد. مهدویکیا، باقری و دایی، جان تازهای گرفتند و با اولین حضور جدی در محوطه جریمه استرالیا، کریم با تکلی بلند توپ را با تور دروازه آشنا کرد. ما به شکلی غریب در حال بازگشت بودیم و با دروازههای بهشت به اندازه یک گل فاصله داشتیم. از اینجا به بعد، کمتر ایرانیای میتوانست نشسته بازی را تماشا کند. در فاصله زمانیای که ویهرا سیگار برگش را بر زمین انداخت و دوباره برداشت تا پکی شادمانه به آن بزند ما بلیت فرانسه را رزرو کرده بودیم. این کلاسیکترین قاب فوتبال ایران بود: ضربه سرکریم، پاس تو در دایی و فرار خداداد.تماشای صحنه گل خداداد به استرالیا تا سالها یکی از راههای فراموشی مشکلات و غلبه بر افسردگی بود. این گلی بود که بعد از هزار بار دیدن باز هم عطش تماشایش را داشتیم؛ گلی که کل ایران را از شادی به هوا فرستاد. شادی غریب و غیرقابل وصف با تعلیقی مرگبار همراه شده بود. استرالیا فشار بیامانی میآورد و با هر حمله، سکته ناقصی نصیب میلیونها ایرانی میشد. در 9دقیقه وقت اضافه، استرالیا دستکم 2بار میتوانست نتیجه را تغییر دهد و شادی ما را با عزا عوض کند. اما ما عابدزاده را داشتیم که با همان چهره خندان هر حملهای را بینتیجه میگذاشت. 9دقیقه وقت اضافه برای ایرانیها خودش به مثابه نبردی 90دقیقهای بود. نفسهای در سینه حبس و انتظار برای شنیدن سوتپایان بازی، به انفجاری بزرگ انجامید و همه را غافلگیر کرد. حالا این روح جمعی ایرانیها بود که باعث میشد همه بدون هیچ فراخوان و هماهنگی قبلی به این نتیجه برسند که برای شادمانی باید به خیابانها بیایند. بعد از معجزه در ملبورن، حالا نوبت حماسه ایران بود. از آخرین باری که مردم چنین شادمانه به خیابانها آمده بودند (سوم خرداد1361 و آزادسازی خرمشهر) بیش از 15سال میگذشت و چنین نشاط اجتماعی و جشن و سرور عمومیای به خاطر رخدادی ورزشی اصلا مسبوق بهسابقه نبود. حتی میانسالها و پیرمردهایی که برد تاریخی ایران در جامملتهای 1968 را به یاد میآوردند هم چنین شادمانی و سیلی را در خاطره نداشتند و حالا نه فقط خیابانهای اطراف امجدیه که کل ایران از شادی منفجر شده بود. وقتی ناصر چشمآذر با آکاردئونی در دست به میدان هفتتیر آمد و میان مردمی که اطراف بارگاه سلطان(نمایشگاه سورتمه) به پایکوبی مشغول بودند نواخت، زیباترین تجلی موسیقی مردمی را در جشن ملی رقم زد. حالا علی پروین هم لحظهای به کنار در ورودی سورتمه آمد و در شادی مردم شریک شد. تهران سنگینترین ترافیک تاریخش را تجربه میکرد ولی اعصاب کسی خرد نبود و برف پاککن اتومبیلها هم با حرکت موزون ملت همراهی میکردند. یک ساعت بعد از پایان بازی همه قنادیها و شیرینیفروشیها خالی شده بودند. کارمندان از ساختمانهای مرتفع برگهای تقویم رومیزیشان را به وسط خیابان میریختند و مرد میانسالی از بالکن دفترش در طبقه چهارم ساختمانی در خیابان سپهبدقرنی، دستهدسته اسکناس هزار تومانی بر سر مردم میریخت، درست مثل صحنهای از «دندان مار» کیمیایی که رضا (فرامرز صدیقی) و احمد (احمد نجفی) شادمانه از پنجره کوپنهای آقا عبدل (نرسی گرگیا) را بر سر مردم در خیابان مولوی میریختند.
آنچه تهران در 8آذر 76 به خود دید جزئی از کل بود و سراسر ایران شاهد صحنههای مشابهی بود. در غافلگیری کامل همگانی که شامل ماموران حفظ نظم و امنیت هم میشد گویی کل ایران در خیابان بود.
این شکوه ناخودآگاه جمعی ایرانیان بود که همه را غافلگیر کرد.
بعدها علی ربیعی- مشاور امنیتی رئیسجمهور وقت- در مقالهای با عنوان «آژیر» تحلیلی از 8 آذر 76 ارائه داد: «بعد از پیروزی تیم ایران بر استرالیا ناگهان مشاهده گردید از آستارا تا زاهدان رفتارهای مشابه از جوانان بروز کرد، بدون ساماندهی قبلی، بدون هیچ اطلاعیه قبلی، آن رفتاری که جوان آستارایی ما کرد با رفتاری که جوان زاهدانی کرد شباهت عجیبی به هم داشت. معلوم است در لایههای زیرین اتفاقهایی افتاده و مسائل یک همنوایی و همدلی [در سطح زیرین جامعه] به وجود آورده که ما این را مشاهده نکردیم» (پیام امروز، اردیبهشت78). هوشنگ گلمکانی، سردبیر ماهنامه فیلم هم ماجرا را از نگاه سینمایی بررسی کرد و در مقاله «فرمول نجات در آخرین لحظه» کل بازی ایران- استرالیا را به فیلمی مهیج تشبیه کرد که با تعلیق و هیجان، تماشاگرانش را به وجد آورد. در خرداد77 و بعد از برد تاریخی ایران برابر آمریکا در جام جهانی 98 باز هم مردم به خیابانها آمدند و شادی کردند ولی دیگر خبری از غافلگیری نبود و ملت با برنامهریزی قبلی آماده شادمانی جمعی شده بودند. 8 آذر76 با همه اعجاب و شگفتی و غافلگیریاش در تقویم ماند و دیگر تکرار نشد.
شیوه زندگی
عابربانک اسرار شما را لو نمیدهد!
برخورد نزدیک از نوع سوم
موزهای با درهای باز
انعکاسهای سال 76 در قاب