میم مثل ملودرام
سعید مروتی|منتقد و روزنامه نگار
«پرنده کوچک خوشبختی» دومین فیلم بلند پوران درخشنده، نمونه موفق و مثالزدنی ملودرام خانوادگی در دهه60 است؛ فیلمی پرفروش در گیشه از کارگردانی زن که تصویری تازه از ملودرام ایرانی بهنمایش میگذاشت. در آن سالها وقتی صحبت از ملودرام به میان میآمد الگوی مطلوب سینمایینویسان، فیلمهای داگلاس سیرک و قبله آمال منتقدان «نوشته برباد» و «تقلید زندگی» بود. هرچند واقعیت سینمای ایران ملودرامهایی از جنس «بگذار زندگی کنم» شاپور قریب بود که با درجه جیم هم از همه فیلمهای الف مورد حمایت مدیران سینمایی تماشاگر بیشتری مییافت و نظام درجهبندی ناعادلانه فیلمها را به چالش میکشید. ملودرامهایی که منتقدان آنها را «خالهزنکی» مینامیدند در نظامی مردسالارانه تصویری ارتجاعی اما قابل نمایش از زنها ارائه میکردند تا اینکه با ورود نسل تازهای از فیلمسازان، داستان کمی تغییر کرد. پوران درخشنده یکی از تازهنفسهای سینمای دهه60 بود که با سابقه مستندسازی در تلویزیون، به میدان آمد و با فیلم ساده و موثری چون «رابطه» منادی حال و هوایی متفاوت در ملودرامهای ایرانی شد. با محوریت مشکلات نوجوانی ناشنوا و به یمن حساسیتهای زنانه فیلمساز، فضایی باورپذیر در دل ملودرامی ایرانی خلق شد که حس و حساسیت مخاطبان را برمیانگیخت. با موفقیت نسبی رابطه که محصول تلویزیون بود، درخشنده گام بعدی را با اطمینانخاطر بیشتر در بخش خصوصی برداشت. پرنده کوچک خوشبختی در تداوم تجربه قبلی سازندهاش، مشکلات دختر نوجوانی را به تصویر میکشید که معلولیتش امکانی برای قوام یافتن مایههای ملودراماتیک اثر فراهم میکرد. پرنده کوچک خوشبختی برای تماشاگر دهه 60 لحظات نمایشی گرم و موثری داشت که با مهارت قابل قبول فیلمساز در تکنیک با اجرای حرفهای و سرزنده، مخاطبش را با رضایت از سینما به بیرون میفرستاد. از آنجا که منتقدان همچنان با الگوی فیلمهای داگلاس سیرک، ملودرام ایرانی را میسنجیدند، فیلم درخشنده اثری سطحی ارزیابی شد. نتیجه نقدهای منفی نوشتهشده بر پرنده کوچک خوشبختی را میشد در 2 ملودرام بعدی درخشنده مشاهده کرد.
در «عبور از غبار» و «زمان از دست رفته» میزان حساسیت زنانه مطلوب منتقدان، بالاتر رفته بود ولی از مایههای ملودرام برای جلوگیری از اتهام سطحیبودن کاسته شده بود. نتیجه کار هم شکست هر دو فیلم بود.