علی دایی دائما مخاطبش را بین عشق و نفرت معلق نگه میدارد؛ این انگار غیرقابلتکرارترین پدیده تاریخ است. یک روز عاشق علی دایی هستی و یک روز فکر میکنی او در دورترین نقطه از قلبت ایستاده است. وقتی شهریار یک پسربچه ذوقزده را که برای بوسیدن دستش خیز برداشته متوقف میکند و با تحکمی دلنشین دم گوشش میگوید: «فقط دست پدر و مادرت رو ببوس»، دوست داری همه دنیا را توی دستت بگیری و به پاس این همه استغنا و آزادگی به پیشگاهش پیشکش کنی. درست مثل همان زمانی که در قامت نخستین یاوران، در ویرانههای به جا مانده از زلزله کرمانشاه ظاهر میشود و از مردم مصیبتزده دلجویی میکند. اینجور وقتهاست که فکر میکنی محبوبی از این خوش خط و خالتر محال است پیدا شود، اما همه روزگار دایی همین نیست. خیلی زود دوباره روزهایی از راه میرسد که آن طرف سکه را نشان میدهد و تردید را به اوج میرساند؛ روزهایی که او بعد از گل خطای تیمش به پرسپولیس، با مشتهای گره کرده سقف آسمان را میشکافد و انگار هیچ برایش مهم نیست که این مشتها، قلب میلیونها دوستدارش را هدف گرفته. وقتی در نشست خبری آنطور با تبختر دستش را به عکاسان نشان میدهد و میگوید: «چَک من به هر کی بخوره سه روز میخوابه» با خودت فکر میکنی ردای اسطورگی و مدرک مهندسی صنعتی شریف، انگار یک سوءتفاهم تمام عیار بوده است. دایی اما اینطور آدمی است؛ آنقدر که نمیدانی تکلیفت با او چیست. دستکم اما یک چیز در مورد شهریار روشن است؛ اینکه بزرگترین مرز شخصیتی علی دایی «خودش» است. شاید بهخاطر همین باشد که علی کریمی بارها گفته با دایی نمیشود رفاقت کرد، اما به هر حال برای او این از هر چیز دیگری مهمتر است؛ رکورد خودش، تیم خودش، داداش خودش، پول خودش... باورش سخت است که دایی با سایپای بیهوادار قرارداد یک میلیاردی میبندد، اما وقتی سراغ پرسپولیس میرود به جای تخفیف دادن به تیم سابقش، دستمزدش را تا دوونیم میلیارد تومان بالا میبرد و بعد برای تتمه 100 میلیونی از همین پول، شکایت میکند و ظرف 3 سال، 30 نامه به این طرف و آن طرف مینویسد. این نوسان هیچوقت تمام نمیشود، اما به هر حال علی دایی همین است و باید به خلقیات او احترام گذاشت؛ مردی که ارنج کردن سایپا در ورزشگاههای خالی از تماشاگر را به شانس ریاست بر کنفدراسیون فوتبال آسیا ترجیح میدهد و به جای در دست گرفتن سکان کل فوتبال مملکت دلش را به فریادهای لب خط و جستوخیز بهزاد غلامپور خوش میکند. قرار نیست همه آدمها مطابق میل ما زندگی کنند. انسانها موجوداتی خاکستری با انبوهی از نقاط تیره و روشن هستند، پس هر وقت دلتان از برخی خودخواهیهای دایی گرفت، چشمتان را ببندید و یاد تکاپوی صمیمانهاش روی ویرانههای زلزله کرمانشاه بیفتید؛ تحرک خالصی که هنوز هم ادامه دارد، حتی الان که بقیه سلبریتیها کل داستان را فراموش کردهاند.
قصه من و خودم
تکنگاری برای علی دایی؛ همیشگیترین نوسان دنیا
در همینه زمینه :