• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 5 دی 1397
کد مطلب : 42398
+
-

دیگر وقت، شاید

بهرام بیضایی 80 ساله شد

دیگر وقت، شاید

علیرضا محمودی /دبیر گروه ادب و هنر

30سال پیش، در ماه‌های پایانی جنگ، سینما تیسفون تهران فیلمی از بهرام بیضایی را نمایش ‌می‌داد؛ «شاید وقتی دیگر». در میانه فیلم، آنجا که داریوش فرهنگ راش‌های ترافیک تهران را در جست‌وجوی ردی از سوسن تسلیمی مرور می‌کرد، آپاراتچی سینما از اتاقک پردودی که از آن نور روی پرده می‌انداخت، چرخ‌‌های آپارات را نگه داشت و پیچ رادیو را چرخاند تا صدای اوج و فرود‌ آژیر به‌جای صدای فیلم، گوش‌ها را بخراشد و چند مردی را که من هم یکی از آنها بودم، از سالن خالی، راهی پناهگاهی در همان حوالی کند. رفتن به پناهگاه اجباری نبود؛ شرط عقل بود. برخاستم تا عاقلانه ردیف خالی صندلی‌های خالی از تماشا‌گر و سینمای خالی از فیلم را خالی‌تر کنم و به‌جایی بروم که عقل می‌گفت. مرد سفید‌موی جا‌افتاده‌ای از جا که برنخاست هیچ، مصمم در جایش جا‌به‌جا شد. انگار نمی‌خواست پناه ‌بگیرد. می‌خواست که در همان سینمای خالی بماند. جایش نشسته بود؛ مصمم و پاسفت و خیره به پرده. همین که همه آژیر از بلند‌گوها ‌ریخت روی صندلی‌های خالی و پرد‌ه‌های خاکی، سکوت سینما را تسخیر کرد. ترس، برادر مرگ و خواهر سکوت است. سینمای خالی ساکت با آن مرد تنهای ساکت خیره نشسته در برابر پرده، برایم بهت‌آور شد. مبهوت مرد شدم. مثل جنگاوری نشسته بود برای ادامه نمایش، برای ادامه روایت، برای ادامه شاید وقتی دیگر. انگار وقتی نیست. بدون هیچ شاید و بایدی برای به پایان‌بردن این داستان. جز همین اکنون خطرناک. تماشایش که کردم، یادم رفت که سینما را برای چه خاموش و خالی کرده‌اند. وضعیت جدیدی پیش آمده بود. مرد آنقدر به پرده و ادامه زندگی و سینما امید و شوق داشت که تماشایش واجب‌تر از پناه‌گرفتن بود. در همان ردیفی که نشسته بود، نشستم. به پرده خیره شدم. سکوت با همه وجودش در سینما جلوه‌گری می‌کرد. ترس در میان ردیف‌ها چراغ می‌انداخت و انتظار آژیر سفید به اندازه همه دویست‌و‌چهل صندلی سینما در لژ و بالکن تکثیر شده بود. مرد در جایش تکان نخورد. من هم. وضعیت سفید شد. آپاراتچی سینما تیسفون چند دقیقه بعد پرتو لامپ آپارات را از پوزتیو 35میلی‌متری که اصغر رفیعی‌جم آن‌را نور داده بود، گذراند. چهره سوسن تسلیمی، موسیقی بابک بیات. ادامه فیلم. ادامه زندگی. ادامه شاید وقتی دیگر. ادامه خیره‌شدن به پرده. ادامه احساس خوشایند ماندن در کنار مردی که تا پایان فیلم سینما را ترک نکرد و برای من آن احساس را ساخت و رفت. 5‌دی امسال، بهرام بیضایی 80ساله می‌شود. از او خبر داریم. اینجا نیست و سلامت هست. اما از مردان مصمم که حتی به بهانه بمب دشمن، سینما را ترک نمی‌کردند، خبری در دست نیست. 10سال است که سینمای ایران برای فرهیختگی مثال‌های کمتری دارد.

این خبر را به اشتراک بگذارید