میخواستیم با عکسهامون اوضاع رو عوض کنیم
راهب هماوندی
یادم میآد زمانی که دانشجو بودیم تو کلاس 14 نفره که عکاسی میخوندیم دو نفرمون تنمون میخارید و دنبال عکاسی مستند اجتماعی بودیم؛ من و مسعود خامسیپور.
در اون دوران سخت اقتصادی (دهه 60) از احتیاجات اولیه زندگی میزدیم و لوازم عکاسی و فیلم و لابراتوار تهیه میکردیم و راه میافتادیم تو پایین شهر و از زندگی مردم، عکاسی میکردیم. نمیدونستیم با عکسها چهکار میخوایم بکنیم. فقط عکس میگرفتیم و چاپ میکردیم و هرازگاهی پولی تهیه میکردیم و نمایشگاهی ترتیب میدادیم.
هر دو موافق گرایش هنر کاربردی و هنر برای مردم بودیم. مورد طعنه دوستانی بودیم که پیرو گرایش هنر برای هنر بودند. گرچه اون گرایش اون موقع و هنوز هم برای ما قابل احترامه ولی ما گرایش دیگهای داشتیم.
میخواستیم با عکسهامون اوضاع رو عوض کنیم و بهترش کنیم. فکر میکردیم ما باید همه چیزو عوض کنیم. یادمه که تو صحبتها حرف این بود که چه فایدهای داره این نمایشگاههای عکس تو گالریها کجا رو تغییر میده؟ کدوم فکرها رو عوض میکنه؟ کیارو تکون میده؟ هیچکس رو.
کاش میشد عکسهایی که از مردم میگیریم بتونیم چاپ کنیم بریم تو همون کوچهها و خیابانها آویزان کنیم. همون مردم ببینن. سوژههامون بشن مخاطبهامون.
تا اونا ندونن و کاری نکنن چیزی عوض نمیشه... سال 71 بود که نمونه کارامو (همون عکسهای مردم) رو در قطع بزرگ چاپ کردم و رفتم همشهری، چند ساعتی منتظر شدم تا کار آقای ستاری تموم بشه. عکسهارو نشون دادم و گفتم علاقه به کار خبر و عکاس مستند اجتماعی دارم و دوست دارم اینجا مشغول بشم. روزنامه هنوز منتشر نمیشد و به شکل آزمایشی شمارههای صفر میداد.
آقای ستاری، عکسها رو دید و مسئول سرویس عکس رو صدا کرد و گفت ایشون فعلا به شکل آزمایشی مشغول بهکار بشن. من به شکل آزمایشی در یک روزنامه فعلا آزمایشی مشغول شدم و این آزمایش 11 سال طول کشید.
همشهری فرصتی تازه بود برای تحقق رؤیاهای من. همشهری اولین روزنامهای بود که از کاربرد عکس بهصورت کلیشهای دست برداشت؛ عکسهایی از مصاحبهها و اتفاقات سیاسی و مراسم روزمره آن روز. همشهری به درون زندگی مردم رفت و آینهای بود برای انعکاس مسائل مردم.
همشهری رفت به طرف مردم و مسائل اونها.
در آن دوران تنها روزنامهای بود که عکسهایی از کوچه و خیابان و مردم کار میکرد و جای خودش رو در دل مردم باز کرد. ما هم با تمام توان کارمون رو انجام میدادیم و با لذت. به جرأت میگم روزنامههای دیگه که پس از همشهری تاسیس شدن نگاه همشهری رو دنبال کردن.
عکاسهای این روزنامه هم همگی بهنوعی دستی در سرویس عکس اون روزنامهها داشتن و در اونها مشغول به کار میشدند و خبرگزاریهای خارجی هم از این عکاسها بیبهره نبودند. عطاءالله طاهرکناره در خبرگزاری فرانسه مشغول شد و من در خبرگزاری رویترز. گاهی در برنامههای خبری 3عکاس از همشهری حضور داشتند که باعث تعجب عکاسهای دیگر میشد و سؤال بود که چرا از همشهری، 3عکاس برای این برنامه آمدهاند و بعد توضیح میدادیم که هرکدام برای جایی آمدیم.
نمیدونم آیا تونستم رؤیاهای زمان دانشجویی رو به واقعیت نزدیک کنم یا نه؟ آیا تونستم تحولی در اوضاع اجتماعی بهواسطه آگاهیبخش ایجاد کنم یا نه؟
ولی میدونم که همیشه به یاد مردم و برای مردم عکاسی کردم و در بسیاری از اتفاقات تلخ و شیرین همراه اونها بودم.