داستانک
شاهدزد
سکهها، نیکل، پنی، دلارهای براق، گشتن توی کیف پول، دست بردن توی جیبها، بیرون کشیدن بستهها. همه چیز از میان انگشتان بلند من به درون جیبهای عمیقم سرازیر میشود. یک بار عاشق شدم. عاشق دختر زیبایی که کارش جمع کردن سکههای پارکومتر بود. تمنا کردم بماند. او زودتر بیدار شد، دار و ندارم را برد؛ جعبههای سکهها و کیسههای پر از پول را. یادداشتی گذاشت: «عزیزم، گردآوری اشیا، زندگی من است. نمیتوانم خودم را عوض کنم.»
کاترین ایمک دونالد
MASTER THIEF
Goins. Nickels, pennies, shining sollars.
Inspecting purese, browing pockets, poking couches. Every thing moves my Long fingers my deep pockets.
Fell in love once. Beautiful meter maid.
Begged her to stay. She awoke first; cleaned me out. Boxes of quarters, bags of dimes.
Left a note.
“Baby, collecting’s my life. Never could change.”
Begged her to stay. She awoke first; cleaned me out. Boxes of quarters, bags of dimes.
Left a note.
“Baby, collecting’s my life. Never could change.”
CATHERINE E- MCDONALD
داستانهای 55 کلمهای، استیوماس، ترجمه: گیتا گرکانی