پایان مأموریت آقای 41
جورج بوش پدر رئیسجمهور تکدورهای که شروعکننده اولین جنگ آمریکا در خاورمیانه بود، درگذشت
جورج هربرت واکر بوش، چهل و یکمین رئیسجمهور آمریکا که در یکی از برشهای پراتفاق تاریخ معاصر دنیا هدایت کشورش را بهعهده داشت، در 94سالگی در منزلش در هیوستون درگذشت.
جورج اچ بوش که بهخاطر تشابه اسمی با پسرش جورج دبلیو بوش ( چهل و سومین رئیسجمهور آمریکا که پدرش را آقای 41خطاب میکرد) بوش پدر نامیده میشود، بین سالهای 1989تا 1993رئیسجمهور بود و در آمریکا از او بهعنوان یکی از موفقترین روسای جمهور یک مرحلهای این کشور یاد میشود. بوش پدر، تنها 7ماه پس از مرگ همسرش باربارا بوش درگذشت. او در سالهای اخیر بارها بهخاطر بیماری به بیمارستان منتقل شده بود و بهعلت ابتلا به نوعی پارکینسون، از یک صندلی چرخدار استفاده میکرد. بوش پدر که یک سیاستمدار شاخص جمهوریخواه بود، بهعنوان یکی از شخصیتهای انتقالی در تاریخ معاصر کشورش شناخته میشود و بسیاری عملکرد او را در دورانی که جنگ سرد بین آمریکا و شوروی به پایان رسید و شوروی از هم پاشید ستایش میکنند. او همچنین بدعتگذار حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه بود و با به راهانداختن جنگ اول خلیجفارس در سال 1990، به اشغال کویت توسط ارتش صدام حسین پایان بخشید.
رئیسجمهور سیستمی
بوش پدر، در حالی در سال 1989به کاخ سفید رفت که دو دوره قبل از آن، معاون اول رونالد ریگان بود. آخرین بار پیش از آن، در سال 1836یک معاون رئیسجمهور موفق شده بود بلافاصله بعد از پایان دوره کاریاش بهعنوان رئیسجمهور در کاخ سفید باقی بماند. بوش پدر که فرزند یک سناتور آمریکایی است، پیش از ورود به سیاست در صنایع نفتی در تگزاس دوران بسیار موفقی را سپری کرد و در 40سالگی میلیونر شد. او بعد از خدمتی درخشان در نیروی دریایی آمریکا در جنگ جهانی دوم بهعنوان خلبان، در دانشگاه ییل حقوق خواند و پلههای ترقی را در دنیای سیاست یکییکی طی کرد. او بعد از حضور در کنگره، رئیس کنگره ملی جمهوریخواهان شد سپس بهعنوان فرستاده آمریکا در چین خدمت کرد و بعدها سفیر آمریکا در سازمان ملل شد. آخرین سمت مهم بوش پدر پیش از معاونت ریاستجمهوری در هر دو دولت ریگان، ریاست بر سازمان سیا بود. ریاستجمهوری او، در دورانی شروع شد که آمریکا و شوروی عادیسازی روابط را عملا شروع کرده بودند. دوران تنشزدایی با شوروی در دوران ریگان شروع شده بود و بعد از او، بوش پدر این سیاست را ادامه داد. حضور او در کاخ سفید همزمان با شروع انقلابهای آزادیخواهانه علیه کمونیسم در اروپای شرقی و فروپاشی دیوار برلین بود. او که روابط نزدیکی با میخائیل گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کرده بود، در جریان فروپاشی بزرگترین رقیب آمریکا، سیاستی با طمانینه و کارا در پیش گرفت تا بزرگترین چرخش در نظم جهانی در تاریخ معاصر، با کمترین پیامدهای سیاسی انجام شود.
بزرگترین اقدام او در سیاست خارجی، به راه انداختن جنگ اول خلیجفارس است. او برای پسزدن ارتش صدام حسین که کویت را اشغال کرده بود، یکی از بزرگترین ویژگیهای شخصیتیاش را بهکار بست و اجماعی جهانی ایجاد کرد که همراهی کاملی با ارتش کشورش داشت. بسیاری از نزدیکان بوش پدر، او را شخصیتی معرفی میکنند که توانایی ایجاد دوستی با آدمهای جدید را داشت و با همین روحیه بود که در انتهای عمرش، دوستی عمیقی با بیل کلینتون، کسی که در انتخابات شکستش داده بود، ایجاد کرد. رابطه او با کلینتون در حدی بود که باربارا بوش گفته بود جورج، برای بیل (کلینتون) همچون یک پدر است. حمله به عراق، شروع روندی شد که بعدها جورج بوش پسر ادامه داد و رابطه آمریکا با خاورمیانه را به شکلی بنیادین تغییر داد. روند افزایش نیروهای نظامی آمریکا در خاورمیانه از دوره او شروع شد و او نیروهای نظامی آمریکا در خاورمیانه را دو برابر کرد. عملیات نظامی علیه عراق که نخستین عملیات نظامی موفق بعد از شرمساری تاریخی جنگ ویتنام به شمار میرفت، با استقبال زیادی در جامعه آمریکا مواجه شد اما بسیاری از اینکه بوش پدر کار صدام را تمام نکرده انتقاد کردند. او البته بعدها از این اقدام خود دفاع کرد و گفت که سرنگونی صدام، «هزینههای سیاسی و انسانی بیشماری به همراه داشت و اگر ما این کار را میکردیم، مجبور میشدیم بغداد را فتح کنیم و عملا بر عراق حکمرانی کنیم». این دقیقا همان اشتباهی بود که پسر او جورج دبلیو بوش انجام داد و هزینههای بیشماری را روی دست آمریکا و مردم عراق گذاشت.
پرهزینهترین لبخوانی تاریخ
موفقیت عملیات نظامی بوش پدر، میزان رضایتمندی او را به رقم افسانهای 85درصد رساند اما در انتخابات دور دوم ریاستجمهوری، همهچیز یکباره تغییر کرد؛ بیل کلینتون که یک فرماندار نه چندان شناختهشده در آمریکا بود، به یکباره بهعنوان ستاره دمکراتها اوج گرفت و موفق شد جورج بوش پدر را در انتخابات شکست دهد. علاوه بر تغییر نسل در فضای سیاسی آمریکا، بوش پدر از عهدشکنی خود لطمه بسیار فراوانی خورد. او در یکی از معروفترین نقل قولهایش در کارزار انتخاباتی دور اول ریاستجمهوریاش به مردم آمریکا گفته بود: «لبهای من را بخوانید. مالیات جدیدی نخواهیم داشت.» او اما بعدا مجبور شد مالیاتها را افزایش دهد و همین تیر خلاص را به او زد. مردم آمریکا، که بیشتر از سیاستهای خارجی نگران وضع اقتصادی خانوادههایشان بودند، به جورج بوش پدر یک نه بزرگ گفتند و عمر سیاسی او، بعد از باخت به کلینتون عملا به پایان رسید.
باخت او به کلینتون، بهصورت معناداری نمادی کامل از تغییر نسل در آمریکاست؛ بوش پدر، آخرین نفر از نسل آمریکاییهای جنگ جهانی دوم بود که به کاخ سفید راه یافت و کلینتون، نخستین رهبر آمریکاست که متعلق به نسل بیبی بومرهاست (نسل کودکان آمریکایی که بعد از جنگ جهانی دوم متولد شدهاند). بوش پدر، در یکی از سخنرانیهای انتخاباتی خود، گفته بود ماموریتش پیشبرد آمریکاست. تردید درباره این ماموریت، نهتنها از سوی خارجیها، که از سوی مردم کشورش هم وجود داشت و انتخاب کلینتون، نمود آن است. با وجود این، این روزها جو عمومی در آمریکا به نفع اوست و سیاستمداران فراتر از تعلق حزبی خود، او را خدمتگزار آمریکا میدانند.
وقیح در برابر ایران
بوش پدر، 2سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در کشورمان، رئیس سیا بود و قطعا ارزیابیای از شرایط کشورمان داشته است. با این حال، بزرگترین ارتباط او با ایران، مربوط به ماجرایی است که در آمریکا با نام ایران-کنترا شناخته میشود. او در آن زمان، معاون رونالد ریگان رئیسجمهور آمریکا بود و فراتر از یک معاون رئیسجمهور معمول، حضوری چشمگیر در تمام عرصههای ریاستجمهوری داشت. به همینخاطر بود که بعد از افشای این ماجرا، بهشدت از سوی رسانهها تحت فشار قرار گرفت تا درباره نقشش در این ماجرا صحبت کند. او نقش فعال خود در این ماجرا را رد کرد اما بعدها در کارزار انتخاباتیاش، بارها بهخاطر این ماجرا در تنگنا قرار گرفت. او حتی یکبار گله کرد که نباید تمام زندگی سیاسیاش زیر سایه این ماجرا قرار بگیرد. با همه اینها، بدترین موضعگیری او درباره ایران، مربوط به سرنگونی بیرحمانه هواپیمای مسافربری کشورمان در خلیجفارس توسط ناو یواساسوینسنس است. او آن زمان معاون رئیسجمهور آمریکا بود و برای انتخابات فعالیت میکرد. او در پاسخ به سؤالی درباره سقوط هواپیمای مسافربری ایرباس در سال 1988(تیرماه 1367) گفته بود: «هرگز از جانب ایالات متحده آمریکا عذرخواهی نخواهم کرد. هرگز. برایم مهم نیست که واقعیتها چه چیزی هستند.»