• پنج شنبه 27 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 8 ذی القعده 1445
  • 2024 May 16
یکشنبه 27 آبان 1397
کد مطلب : 37862
+
-

سینما و نفت چه پیوند‌هایی با هم دارند؟

جوشش نفت در سینما

جوشش نفت در سینما

مسعود پویا

داستان سینمای ایران و نفت خیلی طولانی نیست. میان انبوه مستندها، 2مستند قدیمی ابراهیم گلستان از مرز سفارش و رپرتاژ فراتر رفته‌اند و از دل آثار سینمایی اغلب پرهزینه، 2فیلم از محمد بزرگ‌نیا همچنان نمونه‌هایی قابل اعتنا و حرفه‌ای محسوب می‌شوند؛ فیلم‌هایی که در آنها نفت با دریا پیوندی جدایی‌ناپذیر دارد. 

دریا، نفت و جلوه‌های ویژه

محمد بزرگ‌نیا بعد از «کشتی آنجلیکا» که هم در گیشه موفق بود و هم منتقدان دهه60 را به ستایش واداشت، 2فیلم بعدی‌اش «جنگ نفتکش‌ها» و «طوفان» را هم روی دریا ساخت؛ فیلم‌هایی که هرکدام به شکلی قصه نفت را می‌گویند؛ طلای سیاهی که رساندنش به مقصد در روزگاری جانفشانی‌ها و مجاهدت‌ها می‌طلبید. قصه جنگ نفکتش‌ها در دوران جنگ می‌گذرد. دورانی که عراق به نفتکش‌های ایرانی در خلیج‌فارس حمله می‌کرد و حالا ناخدای جوانی می‌خواهد نفتکش ایرانی را از تنگه هرمز عبور دهد. ناخدای جوان برای اجرای ماموریتش سراغ ناخدایی بازنشسته می‌رود و به‌سختی او را به همراهی راضی می‌کند. درنهایت نفتکش ایرانی به سلامت از تنگه هرمز عبور می‌کند. 

برخلاف کشتی‌ آنجلیکا، در جنگ نفتکش‌ها با قصه پر و پیمانی مواجه نیستیم و بیشتر انرژی بزرگ‌نیا صرف کارگردانی صحنه‌های دشوار درگیری و انفجار  روی عرصه کشتی شده است. داستان محموله باارزشی که با جانفشانی از تنگه هرمز عبور می‌کند خیلی دراماتیک نیست ولی توانایی فیلمساز در ساخت سکانس‌های پرتحرک چشمگیر است. 

فیلم طوفان داستان 3رفیق، حبیب یزدانی، فرهاد مجد و جمشید ناور است که با همکاری کارکنان شرکت نفت، در حال ساخت اسکله نفتی سلمان هستند. وقتی یک ناو آمریکایی در خیلج‌فارس، اسکله را منهدم می‌کند، 3رفیق با تمام مشکلاتی که در زندگی شخصی دارند می‌مانند تا سکوی نفتی را بازسازی کنند. در طوفان که به سفارش وزارت نفت ساخته شد، خط داستانی از جنگ نفتکش‌ها هم کمرنگ‌تر است. باز هم کارگردان توانش را صرف پرداخت حرفه‌ای سکانس‌های اکشن کرده که این بار و با وجود جلوه‌های ویژه چشمگیرتر، نتیجه کار ضعیف‌تر است. البته فیلم‌های دریایی بزرگ‌نیا با وجود ضعف‌هایشان از همه فیلم‌هایی که به نوعی به داستان نفت پرداخته‌اند (مثل «شعله‌های آتش» ساخته حمیدرضا آشیانی‌پور) یک سر و گردن بالاترند. 

جواهرات گلستان 

«گلستان شرکت نفتی» که به تحقیر و تخطئه توسط جلال آل‌احمد به کار برده می‌شد، اشاره به فعالیت‌های ابراهیم گلستان در عرصه مستندسازی برای شرکت نفت داشت. آل‌احمد، دوست نزدیک ابراهیم گلستان در دهه‌های 20 و 30، در «یک چاله و دو چاه» حسابی به خدمت رفیق قدیمی‌اش رسید. هم از سلوک شخصی‌اش انتقاد کرد: «گلستان اهل صمیمیت نیست. کمتر درددل می‌کند... و آنقدر مرکز عالم خلقت بود که تصورش را نمی‌شود کرد. من هیچ‌کس را آنقدر اشرف مخلوقات ندیدم.» و هم فعالیتش در جنوب و شرکت نفت را زیر سؤال برد. حتی در مورد پژوهشی که گلستان امکانش را برای آل‌احمد فراهم کرد و حاصلش شد کتاب «جزیره خارک، در یتیم خلیج»: «در کار خارک خوش‌خوشک پیش می‌رفت که گلستان یک روز درآمد که برو فلان چک را از صندوق کنسرسیوم بگیر. ایامی بود که او دکانش را تازه باز کرده بود، اما در حقیقت هنوز سفارش‌‌پذیر انحصاری کنسرسیوم بود. معلوم بود که دارند پیش‌قسط می‌دهند و معنی نداشت پیش‌قسطی گرفتن برای کاری که قراردادی برایش نوشته نبود. ناچار نرفتم، دو سه بار دیگر تلفن کرد که باز طفره رفتم. تا آخر درآمد که چکی است و نوشته شده و نمی‌شود برش گرداند و از این حرف‌ها. و تو نگیری سوخت می‌شود.  این استدلال کودکانه عاقبت از سوراخ احتیاج وارد این گوش شد و رفتم. و چک را گرفتم. 3هزار تومان بود. خرده‌ای کمتر. بابت مالیات و ازاین حرف‌ها. و پول، پول کلانی بود. بزرگ‌ترین حق‌التحریری که تا آن وقت گرفته بودم. که عجب غلطی بود! و به چه زخمی بزنیمش؟ با همان خانه‌ها را رنگ کردیم. سرتا پا. بله روشنفکرها را همین جوری می‌خرند». (یک چاه و دو چاه) 

آنچه از زبان و قلم جلال‌ آل‌احمد به عنوان شاخص‌ترین چهره جریان روشنفکری دهه 40 جاری می‌شد، با لحنی تندتر در ادبیات چپ‌گرایان درباره گلستان به کار می‌رفت؛ در سال‌هایی که گلستان مدام مستند می‌ساخت. «آتش»، «موج و مرجان و خارا» و «تپه‌های مارلیک» را کارگردانی می‌کرد. فیلم «خشت و آینه» را جلوی دوربین می‌برد و دنبال کشف اسرار دره‌جنی می‌رفت، عده‌ای مدام به او فحاشی می‌کردند و فضا آنقدر سنگین بود که حتی بهرام بیضایی هم در مقاله ستایش‌آمیزی که درباره مستندهای گلستان در مجله آرش نوشت، نتوانست بایت هزینه 2میلیون تومانی یکی از فیلم‌ها کنایه نزند. 

حالا سال‌های زیادی از آن دوران گذشته و آنچه به‌جا مانده آثار درخشان ابراهیم گلستان است که از گزند زمانه سر به سلامت بیرون آورده‌اند و میانشان 2مستند یک آتش و بوم و مرجان و خارا همچنان بهترین آثار سینمای ایران درباره نفت هستند. 

یک آتش 

آتش‌سوزی چاه شماره 6 اهواز در فروردین 1337 باعث شد شرکت نفت از گلستان بخواهد فیلمی خبری درباره این اتفاق تهیه کند. احتمالا نظر پیشنهاددهنده ثبت تصویری آتش‌سوزی چاه نفت و تلاش برای خاموش کردن آن بود. چیزی در حد یک رپرتاژ خبری ساده که  نتیجه‌اش می‌توانست یک مستند سفارشی باشد. اما کاری که گلستان انجام داد ساخت اثری دقیق و خوش‌ساخت با نماهایی خوش‌ترکیب و واجد جذابیت بصری بود؛ با گفتار متنی موزون و جذاب از گلستان: «در بهار سال 1337 نزدیک شهر اهواز برای رسیدن به نفت چاه می‌زدند. مته چاه‌زنی از لایه‌های آکنده از گاز گذشته بود و سنگ‌های نفت‌گیر را سوراخ می‌کرد ...که ناگهان جرقه‌ای جست و آتشی برخاست.

دیری نگذشت که آتش در چشم‌انداز دشت نشست. گوسفندان به آتش خو گرفتند. آدمیان به چاره اندیشیدند...». مستند یک آتش، حماسه‌ای است شاعرانه که در همان اولین نمایش‌اش در دهه 40  با تحسین و ستایش منتقدان آن سال‌ها مواجه شد. گلستان آن را مثل بقیه مستندهای مجموعه چشم‌انداز، سیاه‌مشقی برای رسیدن به موج و مرجان و خارا دانسته، ولی یک آتش، بسیار فراتر از سیاه‌مشق است.

موج و مرجان و خارا 

موج و مرجان و خارا دیگر مستند ابراهیم گلستان که با همکاری آلن پندری ساخته شد، فیلمی به مراتب غنی‌تر از مستند یک آتش و از بهترین مستندهای تاریخ سینمای ایران است. زبان شاعرانه و بیان سینمایی گلستان در موج و مرجان و خارا در اوج است. فیلم با حضور نفتکشی که برای بردن نفت به خلیج فارس آمده آغاز می‌شود،  در ادامه و با جزئیات فرایند استخراج نفت، کشیدن لوله برای انتقال و توسعه میدان‌های نفت‌خیز با تلاش وافر کارگران- که گلستان احترام زیادی در فیلم برایشان قایل است- به نمایش درمی‌آید.  مثل مستند یک آتش، تصاویر قدرتمند فیلم با گفتار متنی درخشان تلألو و  غنایی افزون‌تر گرفته‌اند. مثل این تکه در پایان فیلم: «و نفتکشی برای بردن باری آمده بود، اما تا بیاید یک‌میلیون و 200 هزار روز کار آدمی برد در کشاندن لوله و ساختن پایگاه، و تا بگیرد سنگ‌ها گسست و کوه‌ها برید. و هر روز نفتکش‌ها به خارک می‌آیند برای بردن باری که حاصل صبر سالیان زمین است و هوش و کوشش آدمی، باری که به کار آدمی جان می‌دهد و بی‌کار آدمی جان نمی‌گیرد. و ملک مروارید آرمیده و مرجان و ماهی سپرده به تقدیر را نصیبی نرسید- جز این شیار کف‌آلود». 
 

این خبر را به اشتراک بگذارید