فضای دوقطبی رسانهای و مارپیچ سکوت
سمیه توحیدلو | جامعهشناس و فعال مدنی:
درباره رسانه و اهمیت آن زیاد میدانیم؛ بسیار هم شنیدهایم که رسانهها از هر نوع، هر چه متکثرتر، اثرگذارتر. رسانهها از بنیانهای دمکراسی هستند تا بتوانند شفافیت و امکان گفتوگوی آزاد را فراهم آورند؛ اما بین رسانههای متکثر و رسانههای تکصدایی تفاوتهایی هست. سالهاست که درباره صداوسیما گفتهایم و افراد متفاوتی در نقدهایشان، تکصداییبودن این رسانه را نقد کردهاند و بر لزوم تکثر در رسانهای که ملیاست و قرار است صدای همه مردمان ایرانزمین باشد، تأکید کردهاند اما بهواقع چنین نشده و صداوسیما، صدای بخشی از حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی بوده است؛ یعنی این رسانه حتی کلیت حاکمیت را نیز در بر نگرفته و همیشه بخشهایی از حاکمیت بودهاند که از چتر حمایتی رسانه بیبهره باشند. یکی از نقدهایی که به چنین تکصداییای در رسانه وارد میشد پیدایش مارپیچ سکوت است. درواقع پیش از گسترش رسانههای جدید و حضور تکرسانه صداوسیما در اقصینقاط کشور، صدای این رسانه، صدای غالب برشمرده میشد و همین امر عاملی بود برای اینکه بخشی از طبقات اجتماعی که مصرفکننده این رسانه بودند در ظاهر با آن همسو شوند و برای جلوگیری از انزوای اجتماعی، همراه و همگام با چیزی باشند که رسانه آن را بهعنوان صدای غالب منتشر میساخت. سال۷۶ با پیدایش روزنامههای مستقل، شکلگیری صدای دیگری جز آنچه در صداوسیما میگذشت، آغاز شد. در کنار رسانه، نخبگان و دانشگاهیان برای شکستن این انحصار رسانهای نقش بازی کردند.
از سال۷۸ به بعد با وجود دسترسی به اینترنت و سایتهای خبری و از سال۹۲ به بعد، با گسترش چشمگیر شبکههای اجتماعی و تلفنهای همراه هوشمند، تکثر رسانهای قبلی شکسته شد. این بار صداها متکثرتر به گوش میرسید. حداقل این باور عمده وجود داشت و دارد که صدای شبکههای اجتماعی متکثرتر است. اما واقعیت این است که این شبکهها تا چه میزان محلی برای تولید محتوا و ارائه دیدگاههای گروههای مختلف اجتماعی است؟ تا چه اندازه این رسانه تنها همخوانکننده پیامهاست؟ افراد در این رسانهها چقدر تولیدکننده هستند و تا چه میزان مصرفکننده و گرداننده پیام به حساب میآیند؟ اینها همه پرسشهاییاست که درباره رسانههای جدید میتوان پرسید. تحولات و اتفاقهای سالیان اخیر بیانگر این است که جمعیت بیصدای اجتماعی همچنان در این شبکهها به شکل ساکت حضور دارند و حتی از آن دورند؛ درواقع به نظر میرسد تولیدکنندگان محتوای پیامها، از طبقات خاصی هستند و دیگران از مداخله در این محتواها دور ماندهاند. از همین روست که در اتفاقهای مختلف و اعتراضهای شنیدهشده در رسانهها، آنچه شنیده میشود صدای جمعی از طبقات متوسط و متوسط به بالای جامعه است.
طبقه ضعیفتر صدای ضعیفتری دارد و گاهی بیصداست و البته این طبقه متأسفانه در جامعه ما درصد بالایی از جمعیت را نیز در بر میگیرد. اگر صدایی از ضعیفترها میشنویم، درواقع باز هم صدای آنها نیست؛ صدای کسانیاست که میخواهند نمایندگی ایشان را داشته باشند. بنابراین رسانههای بهظاهر متکثر اینروزها هم مارپیچ سکوت خود را میآفرینند. صداوسیما مصرانه بر همان روال گذشته باقی میماند و هواداران خویش را تنها با یک صدا آشنا میکند و اجازه نمیدهد وجوه مختلف اعتراضهای اخیر به گوش همراهانش برسد؛ شبکههای اجتماعی نیز در قطب مخالف رسانه ملی ایستادهاند و مدعی همراهی مردمی هستند که اینروزها معترض بودهاند. طبیعیاست که محمل اطلاعرسانی گسترده درباره اعتراضها هم توسط این گروه رسانهای فراهم شده باشد. اما به نظر میرسد که حضور برخی سلبریتیهای رسانهای عاملی شده که صدای غالب این رسانه هم متکثر به گوش نرسد. هرچند تکثر صداها هست اما رسانههای دیگر در تلاشند که بخشی از صداها را غالب به تصویر بکشند و همین امر باعث میشود که باز هم جماعتی برای پرهیز از انزوا سکوت کنند یا با صدای غالب همراه باشند؛ پس مارپیچ سکوتی شکل میگیرد که نخبگان سیاسی و اجتماعی هم از شکستن آن پرهیز میکنند که مبادا در این فضا مورد نقادی و حتی گاهی فحاشی قرار گیرند و اینچنین میشود که شبکههای اجتماعی که آمدهاند تا تکثر نگاهها را ایجاد کنند خودشان به محلی برای خاموشکردن صداها تبدیل میشوند.
اما واقعیت این است که وظیفه نخبگان اجتماعی، شکستن انحصار صداها و ازبینبردن فضای دوقطبی موجود است. رسانه باید طیفهای مختلف اندیشهورزی را پوشش دهد و قرار نیست همگان به یک شکل، فکر و مانند هم عمل کنند. اگر به دنبال دمکراسی هستیم گفتوگوی آزاد، شرط اساسی آن است. تلاش نخبگان، دانشگاهیان و صاحبان قلم و اندیشه باید مصروف شکستن انحصار صداها باشد، حتی اگر نتیجهاش انزوای کوتاهمدت و نقدهای آتشین دو قطب صاحب صدا شود.