داغ بر داغ زلزله
گزارش میدانی همشهری از مناطق زلزلهزده سرپلذهاب یک سال بعد از زلزله
محمد صادق خسروی علیا/خبرنگار
نارین از زلزله وحشت داشت. حکایت بم را بارها از همسایهاش شنیده بود. برایش مثل روز روشن بود اگر تقدیر به دست زمین بیفتد، هزاران زنده پا به دنیای مردگان میگذارند. برای خواهرش مهتاب هم تعریف کرده بود که چه بر سر همسایهاش و هزاران خانواده بمی دیگر در شب پنجم دیماه82 آمد. مهتاب که ترس به جانش افتاده بود، میگفت: «بم کجا، کرمانشاه کجا. نارینجان مراقب باش خواهر. سیستان و بلوچستان به بم کرمان نزدیک است. نکند زبانم لال زلزله بیاید. دست شوهر و بچههایت را بگیر و بیا «کوییک عزیز». خواهر وحشتزده، هربار که این را میشنید، با غصه سر تکان میداد و میگفت: «میآیم. 2ماه دیگر کار علی تمام میشود. آن روز را فردا نخواهم کرد. فیالفور برمیگردیم.»
قرار بود نارین تا شب یلدا از سیستانوبلوچستان کوچ کند و برای همیشه به زادگاهش -روستای کوییک عزیز سرپل ذهاب- برگردد. اما طاقت نیاورد. روز بیستم آبان96 مهتاب و اقوامش را غافلگیر کرد. او به همراه خانوادهاش آمدند کوییک عزیز. بدون اسباب و وسیله. مهتاب پرسید: «اسبابتان کو؟» خواهرش گفت: «ماند برای همان شب یلدا. دلتنگ بودیم. آمدیم مهمانی.» بعد لبخند پرمهری روی چهرهاش نشست و برای خواهر بزرگترش دلبری کرد: «چیه؟ مهمان نمیخواهی؟» مهتاب خواهر دردانهاش را به آغوش گرفت. رنج دوری و دلتنگی که یکسال بر سینه دو خواهر سنگینی میکرد، آرام گرفت.
شب بیستویکم آبان96 در خلوت دو خواهر رازهای سربستهای رد و بدل شد؛ از همیشه صمیمیتر، آنقدر که همه حرفهای ناگفته دل، به زبان آمد. نارین از موقعی که رفته بود سیستان و بلوچستان تنها همدمش همان همسایه بمی بود. وقتی هم میآمد خانه مهتاب با خود خاطرات خدیجهخانم را میآورد. خدیجهخانم، زن مسنی بود. او خیلی از اعضای خانواده و فامیلش را در زلزله بم از دست داده بود. با این حال همه زندگی پیرزن، کابوس زلزله نبود و نارین جوان از او چیزهای زیادی یاد گرفته بود؛ حتی آشپزی و خانهداری. آن شب مهتاب کلی درددل کرد و نارین از ترسهایش گفت. قبلترها بارها به خواهرش گفته بود که از زلزله میترسد. اما اینبار یک چیز دیگر هم گفت. برای نخستینبار از وحشت بزرگتری حرف زد: «مهتاب هیچ میدانستی که بعد از زلزله بم، رفتگان را در گورهای دستهجمعی به خاک سپردند؟» مهتاب مو بر تنش سیخ شد: «وای پناه بر خدا.» بعد خواهر کوچکتر حرف عجیبتری افتاد سر زبانش: «مدتی است کابوس گور دستهجمعی میبینم، کابوس وحشتناکی است...» هردو ناخواسته برای مدت کوتاهی ساکت شدند و خیال خود را در عمق چنین فاجعهای غرق کردند.
آن شب وقتی دلهای دو خواهر حسابی به هم نزدیک شده بود، نارین یکدفعه میان درددلها زد زیر خنده. مهتاب گفت: «به سرت زده دختر.» غم و ترس در چشمان نارین افتاد: «چرا امشب اینطور شدیم. انگار دم آخر است. مثل آدمهایی که وصیت میکنند حرف میزنیم...» خواهر بزرگتر نگذاشت او حرفهایش را تمام کند، صورتش برافروخته شد: «زبانت را گاز بگیر دختر.» نارین مثل همیشه شیطنت کرد، ادا درآورد و زبانش را گاز گرفت. حرص مهتاب درآمد. بعد خنده افتاد به جانشان.
یکسال از آن شب گذشته. حالا دستهای لرزان مهتاب روی گور دستهجمعی میلغزد. نارین به همراه همسر، فرزند، برادر و فرزندان برادرش اینجا خفتهاند. نارین آمده تا همیشه در کنار مهتاب بماند. خواهر هم سنگ تمام گذاشته برایش، همه این یکسال، همه روزهای این یکسال سر زده به نارینش. مهتاب از آن شب به بعد از خانهاش بیزار است. از خانه بیوفایی که شب زلزله خراب شد بر سر همه زندگیاش، همه دار و ندارش. گور دستهجمعی شده تصویر غالب زندگیاش. خانههای تازه برای این مردم زلزلهزده حکم خانه امید دارد. افسوس که خانههای امید نیمهکاره مانده؛ از سرپلذهابش گرفته تا کوییکها، ازگله، تازهآباد و روستای نیمهکاره. اینجا طلسم شده، بناهایش زمینگیر شده، آدمها روحشان در تسخیر یأس و ترس است. مثل مریم. مثل خیلی از مادران زلزلهدیده منطقه کرمانشاه که خانهشان تعمیر یا ساخته شده، اما وحشت نمیگذارد شب زیر سقف بمانند. اینجا در کنار اندک خانه سرپایی یک کانکس یا چادر هم علم است. مردم میگویند: «میترسیم زیر سقف بمانیم. اگر زلزله آمد...»
سرپلذهاب و روستاهایش در یکسالگی زلزله، دیگر آن شهر ویرانه نیست. چهره تازهای به خود گرفته، سر پل شهر زمختی شده که در تسخیر اسکلتهای فلزی ساختمانهاست. خانههای نیمهکاره بر روستاها چتر انداخته، کانکس و چادرها در کنار این ساختمانهای رهاشده هنوز برپا هستند. بهداشت شهر تعریفی ندارد. خیلیها برای خودشان حمام و سرویس بهداشتی ساختهاند؛ کاملا غیراستاندارد، غیربهداشتی و بدشکل. در ازگله که وضع بدتر است. زور چادرها به کانکسها میچربد. همه اینها هست اما این مردم در کنار مهیا شدن حداقل امکانات زندگی، امید میخواهند. کوچک و بزرگ ندارد همهشان بهدنبال گوش شنوایی هستند. بهدنبال نگاه مهربانی که دل دردمندشان را نوازش کند. آنها بهشدت نیاز به حمایتهای مالی و روانی دارند.
در روستای کوییک حسن، دختر 8سالهای گفت من حرف دارم. از مدرسه تازه تعطیل شده بود. مدرسه فلزیاش چندان تعریفی نبود؛ چند اتاقک با ستونهای آهنی و سقف و دیوارهای شیروانی. خشک و بیروح مثل انبار شرکتهایی که در بیابان موقتا علم شده. حدس بر این بود که مدرسه مناسب بخواهد یا اینکه بخواهد از شر کانکس و چادر نجات پیدا کند، شاید بخواهد پدرش بیکار نباشد دیگر، یا اصلا بگوید کمک مالی میخواهیم. اما هیچکدام از اینها نبود. میخواست از شب زلزله حرف بزند. از یکدقیقهای که با مادرش زیر آوار ماند و هزارسال گذشت. ستاره گفت: «من خواب بودم. در کنار مادرم آرام بودم. یکدفعه نفسم سنگینی کرد. از خواب پریدم. بیدار که شدم انگار دنیا آوار شده بود روی سینهام. خواستم در آن تاریکی مادرم را پیدا کنم. اما دستانم تکان نمیخورد. صدای بم پدرم را میشنیدم که فریاد میکشید. خواستم منم فریاد بکشم دهانم را که باز کردم از خاک پر شد. خیلی تنها بودم. گفتم حتما خواب میبینم. باید چشمانم را به روی این خواب ببندم. یکدفعه فهمیدم که چشمانم هنوز بسته است! هرچه تلاش کردم باز نمیشد. قل هوالله خواندم. سعی کردم در این خواب بخوابم.خوابیدم، وقتی چشمانم را باز کردم پدرم بالای سرم اشک میریخت. بغلم کرد، آن موقع از خواب بیدار شدم.»
حرفهای ستاره که تمام میشود. زن جوانی او را محکم در آغوش میگیرد. با زبان محلی قربانصدقه دخترک میرود. او فاطمه است؛ مادر ستاره. میگوید: «خدا را شکر همه نجات پیدا کردیم آن شب. ستاره و من کمتر از یکدقیقه زیر آوار بودیم. اما این کودک به خرجش نمیرود. هنوز در شوک است. مثل خیلی از بچههای این دیار. بزرگترها هم حال و روز خوشی ندارند. نمیدانیم باید چه کنیم، درمان این درد چیست؟»
حمایت روانی و اجتماعیهلال احمر از زلزلهزدگان
در نخستین سالگرد زلزله کرمانشاه، عزیزالله مهدیان، معاون امور بازسازی بنیاد مسکن انقلاب اسلامی گفت: در زلزله مهیب ۲۱آبان سال۹۶ کرمانشاه در مجموع ۱۰۷هزار واحد روستایی و شهری خسارتدیده داشتیم که ۳۵ هزار واحد آن صد در صد تخریب شده بود. از این تعداد بیش از ۵۷ هزار واحد تکمیل شده است که در بخش روستایی ۲۵هزار واحد و حدود ۱۵۰۰واحد هم در بخش شهری بوده است.
در ادامه این مراسم رئیس جمعیت هلال احمر نیز با اشاره به وسعت زلزله کرمانشاه گفت: در این حادثه 65تا 70نفر دچار آسیب نخاعی شدند که 19نفر آنان آسیب جدی نخاعی دیدند که این جمعیت تا زمانی که نیاز آنان به خدمات درمانی رفع شود بهصورت رایگان به این افراد خدمات ارائه میکند. علی اصغر پیوندی با اشاره به اینکه برای انجام حمایتهای روانی در مناطق زلزلهزده تیمهای «سحر» هلال احمر در کرمانشاه همچنان فعالیت میکنند، گفت: حمایت روانی و اجتماعی از بازماندگان زلزله به وسیله هلال احمر برای کاهش اضطراب و تامین آرامش روحی زلزلهزدگان بسیار مهم است. رئیس جمعیت هلال احمر در مورد فعالیتهای حوزه توانبخشی هلالاحمر برای زلزلهزدگان کرمانشاه اینطور شرح داد: ما در زمینه توانبخشی نقش مهمی داریم و درمناطق زلزلهزده هم افراد زیادی دچار مشکل شدهاند که به این خدمات نیاز دارند. از همین رو در بیمارستان نورافشار تهران مصدومان را تحت درمان قرار دادیم و خدمات توانبخشی بهصورت رایگان به آنها ارائه میشود و تا زمانی که لازم باشد این اقدامات درمانی ادامه خواهد یافت. پیوندی در این سفر از افرادی که در زلزله قطع نخاع شدهاند عیادت و روند درمان و خدماتی که از سوی نیروهای هلال احمر به آنها ارائه شده را بررسی کرد.
همچنین رئیس سازمان جوانان هلال احمر از تهیه بستههای لوازمالتحریر برای دانشآموزان مناطق زلزلهزده خبر داد و گفت: در این راستا ۱۷هزار بسته لوازمالتحریر با کیفیت مناسب تهیه و برای استان کرمانشاه ارسال شده است و روز دوشنبه ۲۱آبانماه با حضور استاندار و رئیس جمعیت هلال احمر به دانشآموزان روستاها اهدا شد. علاوه بر این در کنار برنامههایی که اجرا میشود قرار است از طریق کمکهای مردمی و کمک کشورهای دیگر یکسری اقلام ازجمله پوشاک تهیه و از سوی تیمهای سحر ظرف هفتههای آینده به زلزلهزدگان توزیع شود.