• پنج شنبه 27 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 8 ذی القعده 1445
  • 2024 May 16
دو شنبه 21 آبان 1397
کد مطلب : 37146
+
-

چرا ارتباط بخشی ازبرنامه‌سازان پر تجربه با تلویزیون قطع شد؟

تلویزیون حوصله دردسر ندارد

بیژن بیرنگ معتقد است که رسانه ها و تلویزیون مردم را برای شرایط سخت آماده نکرده‌اند

تلویزیون حوصله دردسر ندارد

محمد تقی حاج موسی

دهه‌های 70 و 80، دوران یکه‌تازی سریال‌های ایرانی بود؛ سریال‌هایی که هنوز خیلی از آنها را به یاد داریم و آن‌قدر طرفدار داشتند که شبکه‌های دیجیتال فعلی بخش زیادی از آنتن‌شان را به بازپخش آنها اختصاص داده‌اند؛ از «همسران»، «پدرسالار» و «در پناه تو» گرفته تا «کارآگاه علوی»، «خط قرمز»، «پس از باران» و ده‌ها مورد دیگر که می‌توان از آنها نام برد. بخشی از این سریال‌های پرطرفدار اما ساخته دو نفر بود؛ بیژن بیرنگ و مسعود رسام؛ دو‌نفری که دنیا را آنگونه که باید باشد برای ما جلوه می‌دادند و ما در دنیای آرمانی آنها غرق می‌شدیم؛ در «خانه سبزی» که رؤیای همه‌مان بود و دنیای شیرینی که آرزوی بچه‌ها بود. مسعود رسام  خیلی زود از پیش ما رفت اما بیژن بیرنگ دوست‌داشتنی هم حالا سال‌هاست که دیگر سریالی نمی‌سازد و حضورش در تلویزیون به حداقل رسیده و به قول خودش همین چندبار اخیر هم برایش تجربیات تلخی بوده است. همین جدایی ناگهانی و البته سابقه طولانی سریال‌سازی‌ باعث شد تا سراغ او برویم و درباره افول این جریان بپرسیم. مرد 69ساله تبریزی انگار دل پری دارد.

چرا ما دیگر شاهد سریال‌هایی به کیفیت و با سبک سریال‌های دهه70 نیستیم؟

دهه70 دوران خاصی بود؛ ماهواره و هیچ‌چیز دیگری نبود. ما به‌عنوان مخاطب مجبور بودیم تلویزیون را تماشا کنیم. مردم هم شاید به‌خاطر همین مورد سریال‌هایی را که ما می‌ساختیم نگاه می‌کردند. حالا ممکن است بگویند خود سریال‌ها هم خوب ساخته شده‌اند ولی الان هم می‌شود سریال خوب ساخت.

خب چرا این اتفاق نمی‌افتد؟ چرا افرادی مثل شما دیگر کار نمی‌کنند؟

چون دوره ما گذشته؛ منظورم به لحاظ سنی نیست. شاید حرف ما دیگر خریدار ندارد. شاید شرایط جامعه آن‌قدر تغییر کرده که ما مخاطب را نمی‌شناسیم. برای شناخت مخاطب نمی‌شود بعد از 20سال یک‌دفعه شروع کرد. باید دوباره مخاطب ‌شناسی کرد. من و امثال من حالا باید با مخاطب متولد دهه‌هفتاد ارتباط بگیرد؛ نه اینکه نشود ولی سخت است. یک موقع تفکر شما این است که چیزی را به نسل جدید بدهید که واقعیت الان است؛ دنیای تلخ پر از بدبینی؛ دنیایی که عشق ندارد؛ دنیایی که مادی است؛ اینها را به او می‌دهید یا دنیایی که شوخی‌های متداولی که می‌دانید دارد. اینها را می‌دهید و بعد می‌بینید تماشاگر می‌رود در سینما همین را می‌بیند و فروش بالایی هم دارد. حالا من (منظورم من و امثال من است) بیایم با نگاه خودم برای نسل دهه‌هفتاد و هشتادی راجع به عشق حرف بزنم؛ راجع به دنیای سبز؛ راجع به حقیقت حرف بزنم نه واقعیت. سینما و تلویزیون ما الان به ظاهر ‌واقع‌گراست. من و امثال من اما حقیقت‌گرا بودیم. ما درباره چیزی که باید می‌بود می‌گفتیم. ما از خانه سبزی که نبود اما می‌توانست باشد می‌گفتیم؛ از دنیای شیرینی که نبود ولی می‌توانست برای یک دختر وجود داشته باشد. ما می‌خواهیم این حرف‌ها را بزنیم. اما مخاطب پس می‌زند.

چرا الان پس می‌زند ولی قبلا قبول می‌کرد؟

چون الان فضا زیبا نیست؛ پرتلاطم است. این همه ماجرای دلار و... است. من از چه بگویم؟ بگویم دنیا زیباست؟ مخاطب به من می‌خندد. می‌گوید انگار اینجا زندگی نمی‌کنی. آن موقع هم که ما سریال می‌ساختیم به ما می‌گفتند اینها پایشان روی زمین نیست. می‌گفتند بیرنگ و رسام هپروتی هستند. 

به‌خاطر تغییر مخاطب و اجتماع این اتفاق افتاده؟

واقعیت این است که ارتباط بیژن بیرنگ با تلویزیون نباید 18سال قطع می‌شد. ما و مخاطبانمان داشتیم مسیری را می‌آمدیم و حرف هم را می‌فهمیدیم. الان بعد از این همه وقت نمی‌شود یکهو بیاییم و ارتباط بگیریم. حرف ما علمی نیست. حرف ما وقتی علمی است که بتوانیم دوباره مخاطب‌شناسی و آزمایش کنیم. برای مثال یک قسمت خانه سبز را بنویسیم و بعد کم‌کم با مردم جلو بیاییم و کار در مخاطب حس همذات‌پنداری ایجاد کند.

واقعا چرا نمی‌سازید؟

قبلا شرایط جوری بود که اجازه تجربه کردن و رشد و نمو با مخاطب را می‌دادند. الان اینطوری نیست. الان می‌گویند چندتا قصه هست، انتخاب کن و برو بساز. بعد سریال‌ها را هر شب پخش می‌کنند. مردم که نمی‌توانند کار و زندگی‌شان را تعطیل کنند و هر شب سریال ببینند یا یک تاک‌شو را هر شب پخش می‌کنند. بحثم برنامه خاصی نیست منتها هیچ جا اینجوری نیست که یک سریال را هر شب پخش کنند. الان متأسفانه در رقابت با شبکه‌های ترکیه‌ای این کار را می‌کنند. چون سریال ترکیه‌ای اینطوری پخش می‌شود ولی نمی‌دانند که اصل سریال در ترکیه یک‌بار در هفته و هر قسمت 90دقیقه پخش می‌شود؛ به اندازه یک فیلم سینمایی. کارگردان 2 سال وقت می‌گذارد، بعد حاصل کارش در 20 شب تمام می‌شود. این طوری که نمی‌شود.

با توجه به این مواردی که گفتید تلویزیون باید چه‌کار کند؟

اولین اصل برای من این است که مخاطب مهم باشد. الان برای تلویزیون و سینما مخاطب مهم است؟ نه نیست! چون از مخاطب بریده‌ایم. اصلا این سریال‌ها را برای مردم نمی‌سازیم. برای یک‌سری از دوستان خودمان می‌سازیم که از صدا و سیما ایراد نگیرند. مهم نیست مردم دوست داشته باشند. مهم این است که وقتی آمد روی آنتن مورد خشم و عتاب نهاد و ارگانی قرار نگیرد؛ بی‌دردسر باشد. کسی به ما ایراد نگیرد. چون هر کدام از ایرادها این رسانه را دچار مشکل می‌کند و مدیران این را دوست ندارند. قبلا به هر دلیلی که وجود داشت مخاطب برای ما مهم بود. یکی از مهم‌ترین دلایلش اینکه رسانه دیگری نبود. تلویزیون مخاطب داشت و می‌خواستند که مخاطب داشته باشد. آن موقع صدا‌و‌سیما تصمیم‌گیر بود الان همه برای صدا‌و‌سیما تصمیم می‌گیرند. آدم‌ها آمده‌اند تا از تلویزیون پول دربیاورند و معروف شوند. 

ولی الان از جهاتی شرایط بهتر و به قول معروف دست کارگردان‌ها بازتر است.

ما الان افتاده‌ایم در رقابت با سریال‌های ترک و می‌خواهیم با چنگ و دندان مخاطب را حفظ کنیم؛ با بدبینی، با ایجاد یاس و ناامیدی . الان در دنیا رسانه تعیین می‌کند که حقیقت چیست. رسانه ما چقدر این کار را می‌کند؟ ما چقدر مردم را برای شرایط سخت آماده کرده‌ایم؟ ما برای شرایط سختی که داریم با یک نیروی خارجی می‌جنگیم هیچ آمادگی‌ای نداریم. رسانه باید ملت را با فضاسازی آماده کند. فقط هم وظیفه تلویزیون نیست. همه رسانه‌ها باید تلاش کنند. منتها در چنین اوضاعی به دوره‌ای رسیده‌ایم که فقط می‌خواهیم آهنگ بزنیم و مردم را با خنداندن و شاد کردن سرگرم کنیم و بگوییم مردم شادند؛ اشتباه است. ما در شرایط سخت باید برنامه‌ای بسازیم که مخاطب با آن همذات‌پنداری کند. نمی‌شود وقتی شرایط سخت است ما برای مردم آهنگ بزنیم. اعصابشان خرد می‌شود. مثل این است که من بروم مجلس ختم کسی و به جای همدلی و تسلیت گفتن برای صاحب عزا جوک بگویم که شاد شود. خب می‌زند توی گوشم! می‌گوید من الان دلسوزی‌ات را می‌خواهم. چقدر رسانه‌های ما الان همدرد مردم هستند؟ وقتی همدردی باشد آن وقت مردم مقاومت می‌کنند. رسانه محترم ،رسانه‌ای است که دردهای من را بفهمد.

نمی‌خواهید بگویید چه شد که این همه مدت از تلویزیون دور ماندید؟

از تلویزیون بپرسید که چرا من جدا افتادم؟؛ چرا من و رسام و خیلی‌ها جدا افتادیم؟ این رازی است که هیچ وقت افشایش نخواهم کرد. من در دهه80 دیگر در تلویزیون نبودم. مگر گه‌گداری که تجربیات تلخی بود؛ هم در مواجهه با مخاطب و هم سازمان.

این خبر را به اشتراک بگذارید