بازنشستگی؛ پاداش یا مجازات
مجید صیادی | روزنامهنگار
پس از تصویب و ابلاغ قانون منع بهکارگیری بازنشستگان، صاحبنظران از زوایای مختلف حقوقی، اجرایی و سیاسی از موضع موافق، مخالف و منتقد به آن پرداختند. مدیرانی که مشمول قانون میشدند و حامیان سیاسی آنها نیز تلاش بسیاری کردند که راه گریزی بیابند. در این میان، اما آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفت تغییر ماهیت و کارکرد بازنشستگی بود که رسمیت یافته بود.
سالها بود که چیزهایی میدیدیم و حرفهایی میشنیدیم که روحمان را میآزرد و قلبمان را میفشرد. با روحی آزرده و دلی گرفته، اما به خودمان امید میدادیم. میدیدیم و میشنیدیم از روزگار و زندگی هزاران هزار هموطن شریف که چگونه در سنینی که باید با نداشتن دغدغه معاش، کرامتشان حفظ میشد.
اما شاهد تخریب روحیهشان بودیم؛ در حساب و کتاب دخل و خرجی که هیچوقت جور نمیشد، میدیدیم که چطور غرور مردانه و شکوه زنانهشان در تلاشی بیفرجام برای حفظ آبرویی که از پس 30سال کار گردآمده بود، تحلیل میرفت. با این همه دل خوش میکردیم که این وضعیت غیرمنصفانه، اتفاقی است و به دلایلی ناخواسته این شرایط پیش آمده، اصالت و حداقل رسمیت ندارد؛ درست میشود. احکام را میخواندیم و باور داشتیم که بازنشستگی پاداشی است به پاس 30 سال خدمت و سند افتخار است. سند شایستگی و کاروتلاش صاحبش. سال از پس سال میگذشت و منتظر بودیم مدیران و تصمیمگیران چنان مدیریت کنند و تصمیم بگیرند که دوباره الفاظ با واقعیت هممعنا شوند و بازنشستگی بشود پاداش و بازنشسته با برخورداری از آن به کارهایی بپردازد که خدمت و انجام وظیفه مانع میشدند. با دوستان و خانواده بیشتر سرکند. سفر برود. زیارت، سیاحت. کتابهای نخوانده بخواند و از دیدن فیلم و تئاتر و شنیدن موسیقی لذت ببرد. فرصت خلوتکردن با خود یا خدا را داشته باشد. کارهای پزشکی عقبافتاده را انجام دهد و باور کند که بازنشستگی تغییر فازی است از انجام وظایف شغلی و اجتماعی به رسیدگی به علائق و نیازهای فردی و این یعنی درک حقشناسی جامعه.
اما هرچه گذشت معنای بازنشستگی از آنچه مبدعانش در ذهن داشتند و اعلام کرده بودند و بر احکام مینوشتند بیشتر فاصله میگرفت. مدیران و تصمیمگیران، اقتصاد و قوانینش را برنمیتافتند. سیاست بر همهچیز اولویت داشت، اما پدیدههای اقتصادی از تورم غیرقابل مهار گرفته تا گرانی روزافزون و نیازهای جدید و کاهش فرصتهای شغلی کار خود را میکردند. پاداش را به جریمه و بازنشستگی را به تاریخ انقضا تبدیل کرد. ظاهرا اجرای برنامه بازنشستگی پیشنیازهایی داشته و جامعه ما آن شرایط را از دست داده؛ احتمالا ثبات اقتصادی. اما چندی پیش و با مصوبه مجلس شورای اسلامی به نام قانون منع بهکارگیری بازنشستگان، امیدمان رنگ باخت. اول خوشحال بودیم که بالاخره قرار است وضعیت تغییر کند. عنوان قانون چنان بود که امیدوار شدیم. میشد اینطور استنباط کرد که کسی اجازه ندارد مردم را از بازنشستگی محروم کند. یا در برخورداری از این پاداش تأخیر بیندازد. اما خیال باطل بود. معافیت جانبازان بالای ۵۰درصد از این قانون همهچیز را روشن کرد. نشان داد که قانونگذاران کشور واقعا از یاد بردهاند که بازنشستگی پاداش است نه مجازات. که اگر غیر از این بود جانبازان سرافراز را لایق بخشودگی از آن نمیکردند.
بگذریم که دولتمردان مشمول این قانون نیز با رفتارهایی دور از ذهن برای فرار از بازنشستگی، نشان دادند که آنها هم بازنشستگی را مجازات میدانند.
صدالبته که سالهاست در عمل و عالم واقع بازنشستگی برای بسیاری مجازاتی است در بدترین زمان عمرشان.
این روزها و در هیاهوی چانهزنیهای رقبای سیاسی بر سر تاریخ تولد مدیران تحت حمایتشان، آنچه کلا فراموش شده از یک طرف بیکفایتی کسانی است که طی سالها با سرانگشت بیتدبیریشان، پاداشی را به مجازات تبدیل کردند.
لابد بازنشستگی هم طرحی است استعماری و مردم خبر ندارند و از طرف دیگر خیل کارمندان، که بر سر دوراهی انتخاب بستن بار خودشان به هر طریق ممکن، یا سختی و تاریکی آینده خود و خانوادهشان، قرار دارند.