
بازنشستگی مأمور کهنهکار
خداحافظی تام کروز با سری فیلم های «ماموریت:غیرممکن»

دیوید سیمز/ آتلانتیک-ترجمه ناصر احدی
«اتان هانت»، ماندگارترین نقش تام کروز، چیزی بیش از یک نام نبود و این همان نقطه قوت اوست؛ بهعنوان مأموری فوقالعاده در فرنچایز «مأموریت: غیرممکن» هانت میتواند وانمود کند که هرکسی باشد، تقریبا هر کار فیزیکیای را انجام دهد و با آرامش از توطئهها پرده بردارد. او ترکیبی از جیمز باند و یک بازیگر وودویل است؛ اما شخصیتپردازی بخشی از اینها نبود و پیشینه داستانی کاملا زائد بهنظر میرسید. پس از اینکه فیلم سوم سعی کرد برای هانت همسر و خانوادهای دستوپا کند، دنباله بعدی با رد این خط داستانی فرعی تأکید کرد که تجربه یک زندگی عادی برای او غیرممکن است. بنابراین وقتی متوجه شدم که «مأموریت: غیرممکن» و «روزشمار نهایی»، جدیدترین (و براساس شایعات، آخرین) فیلم این مجموعه ادای احترامی تقریبا 3ساعته به هانت است، با تعجبی احتمالا احمقانه روبهرو شدم. این تغییر جهت قابل توجه و مملو از پیشزمینه، با آنچه در طول 2دهه گذشته درباره قهرمانمان به ما القا شده بود، کاملا در تضاد است. با گذشت زمان، او از یک راز به یک انسان تبدیل شده است؛ از یک شومن خبره در هنر جاسوسی به الگویی از مرد ایدهآل. اما این حس خود بزرگبینی چیزی است که این فرنچایز به سختی میتواند آن را حفظ کند.
روزشمار نهایی
«روزشمار نهایی» که چهارمین کارگردانی کریستوفر مککواری محسوب میشود، تمام عناصر لازم برای یک فیلم درستوحسابی از مجموعه «مأموریت: غیرممکن» را دارد: فیلمبرداری در لوکیشنهای جهانی، اکشنهای خارقالعاده و معجزهآسا و گروهی قابل اعتماد از بازیگران نقش مکمل در کنار کروز که با وجود 60ساله شدن، همچنان انرژی جوانانه خود را حفظ کرده است (هرچند حالا چند چروک روی صورتش دیده میشود). اما این فیلم درضمن تلاشی گاهوبیگاه و از سر وظیفهشناسی برای ایجاد انسجام در مأموریتهای چند دههای هانت انجام میدهد. فلاشبکهایی به فیلم اول در سال ۱۹۹۶، پرده از رازهایی برمیدارد که نشان میدهد شخصیتهای جدید به کسانی که در نسخه اصلی کشته شدند، مرتبط هستند. مونولوگهای پیدرپی از قهرمانان و شروران به تفصیل توضیح میدهند که هانت چقدر منحصربهفرد و استثنایی است.
وداعی باشکوه با داستانی طولانی
بهعنوان وداعی باشکوه با داستانی طولانی، این خودارجاعی تا حدی منطقی است؛ اما باعث میشود فیلم کمی سنگین بهنظر برسد. وقتی مجبور است مدام سرعتش را کم کند تا توضیح دهد چرا همهچیز اینقدر مهم است - تا حدی بهدلیل اصرارش بر مرور جزئیات قسمت قبلی - زمان کمتری برای سکانسهای اکشن رقصمانند باقی میماند. اما حتی وقتی داستان سرعت میگیرد، «روزشمار نهایی» هرگز به آن حالت شاد و دیوانهواری که این فرنچایز را به اوج رساند بازنمیگردد. تمرکز سنگین روی هانت از تصمیم خلاقانهای نشأت میگیرد که در واقع سالها پیش«مأموریت: غیرممکن» را نجات داد: نویسندگان تصمیم گرفتند برای اقدامات قهرمان داستان عواقب ماندگار خلق کنند. فیلم اول «مأموریت: غیرممکن» به کارگردانی برایان دی پالما یک داستان پرپیچوخم و پوچ بود؛ تیمی را معرفی کرد و بلافاصله بیشترشان را کشت، در نتیجه هانت را فراری و درگیر دسیسههای چندلایه میکرد. دنباله آن به کارگردانی جان وو با زیباییشناسی این کارگردان هماهنگ بود: طولانی، اپرایی و متأسفانه کمشور.
خلق مهیجترین سکانسهای اکشن
برای فیلم سوم، کروز (که بهعنوان تهیهکننده اصلی فعالیت میکرد و همیشه در انتخاب کارگردانها نقش کلیدی داشته) جی.جی. آبرامز را آورد که داستان را بر نامزدی هانت و تلاشش برای حفظ تعادل بین کار و زندگی متمرکز کرد. «مأموریت: غیرممکن ۳» کمی کمتر از انتظارات عمل کرد و با درنظر گرفتن جنجالهای رسانهای شدیدی که کروز در اواسط دهه ۲۰۰۰ با آن مواجه شد، بهنظر میرسید کل این مجموعه ممکن است به پایان برسد. اما کروز و پارامونت، استودیوی پشت این فرنچایز، پس از وقفهای 5ساله توانستند اوضاع را تغییر دهند. برای فیلم چهارم، «پروتکل شبح»، کارگردان بِرَد بِرْد (که قبلا فقط انیمیشن ساخته بود) به خلق مهیجترین سکانسهای اکشن این مجموعه کمک و آنها را با دوربینهای IMAX فیلمبرداری کرد که در آن زمان هنوز نوآوری محسوب میشد. در ابتدا قرار بود این فیلم نقش نوعی واگذاری مشعل را بازی کند (با بازنشسته شدن کروز و احتمال انتقال نقش اصلی به همبازیاش، جرمی رنر)، اما این طرح کنار گذاشته شد. کریستوفر مککواری که در مراحل پایانی پیشتولید برای بازنویسیها به پروژه پیوسته بود، ظاهرا این ایده را رد کرد: هانت نمیتوانست به سادگی بازنشسته شود و با نامزد سابقش، پیِ یک زندگی آرام برود. پروژه زندگی او انجام ماموریتهای غیرممکن جاسوسی بود. بازگرداندن تمرکز به سمت این قهرمان استوار و دوری از شاگرد احتمالیاش، حرکت داستان درخشانی بود که شهرت عمومی کروز بهعنوان ستارهای بینظیر را به اعتیاد روزافزون هانت به کارهای مرگبار پیوند زد. سپس کروز مککواری را برای کارگردانی فیلم بعدی، «ملت یاغی» بهکار گرفت و از آن زمان مککواری در این سِمَت باقیمانده است. تحت هدایت او، «مأموریت: غیرممکن» عشق کروز به فراتر بردن محدودیتهای فیزیکی خود را به جلوی صحنه آورد: برای «ملت یاغی» خود را به یک هواپیما بست، در «فال اوت» از بالای ابرها با چتر پرید و در «روزشمار نهایی» با موتورسیکلت از کوه به پایین شیرجه زد. در پس این دیوانگیهای سرگیجهآور، مککواری اسطورهای پیچیدهتر آفرید، قسمتهای مختلف را به روایتهای معقول و نامعقول به هم پیوند زد و هانت را از جاسوسی تحسینبرانگیز به نیرویی بنیادین تبدیل کرد.
من عاشق فیلمهای «مأموریت: غیرممکن» هستم و با وجود شروع کُند و مبتنی بر توضیحات طولانیاش، «روزشمار نهایی» همچنان مرا مجذوب خود کرد. سکانسی که هانت به درون یک زیردریایی متروکه شیرجه میزند، یکی از وهمانگیزترین و پرحسوحالترین صحنههای این مجموعه است و سکانس دیگری که او در حال نبرد با دشمن از یک هواپیمای دوباله به هواپیمایی دیگر میپرد، یکی از تماشاییترین صحنههاست. اما پیروزطلبی فیلم درباره هانت بهعنوان یک انسان، به شکلی غیرمنتظره، مرا کمی دلسرد کرد. آنچه همیشه «مأموریت: غیرممکن» را سرگرمکننده میکرد، هرگز طرح کلی داستان نبود،بلکه قهرمانی هانت بیشتر نمایش خیرهکننده یکی از آخرین ستارههای هالیوود بود تا نتیجه پیشزمینهای پرمعنا. «روزشمار نهایی» به اندازه کافی قانعکننده است تا وداعی باشکوه بسازد، اما تقریبا این تلاش در میان تشویقهای بیوقفهای که نثار قهرمانش میکند، گم میشود