وضعیت اقتصادی سینمای ایران و شیوههای کسب درآمد در آن چگونه است؟
کف فروش، یعنی 15میلیارد تومان کف فروش، یعنی 15میلیارد تومان
سیدجمال ساداتیان، تهیهکننده سینما : در ایران به جای 10هزار سالن سینما تنها 170سالن نمایش فیلم وجود دارد
نگار حسینخانی
چگونه میتوان از سینما پول درآورد و آیا سیاستهای رایج در سینمای ایران مانعی برای فعالشدن این اقتصاد نیست؛ اینکه عدهای با سرمایهگذاری و بدون بازگشت سرمایه میخواهند وارد سینما شوند و دستمزدهای آنچنانی به بازیگران دهند؟ در این گفتوگو با سیدجمال ساداتیان، تهیهکننده فیلم «چهارشنبهسوری» اصغر فرهادی، «به رنگ ارغوان» ابراهیم حاتمیکیا و «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» بهروز افخمی که برای هر یک از این فیلمها جوایزی از جشنواره فجر دریافت کرده ، درباره شیوههای کسب درآمد در سینما پرسیدهایم.
انگیزه بازگشت سرمایه و رسیدن به سود در تهیهکنندگان جدید بسیار پایین آمده است. خیلی از تهیهکنندگان پیش از تولید به سود خود رسیدهاند و کمتر دنبال موفقیت فیلم در گیشه هستند. این دیدگاه چه بر سر اقتصاد سینما و فیلمسازی خواهد آورد؟
از انقلاب اسلامی به این سو، بدعتی در سینمای ایران گذاشته شد که سرمایهگذاران دولتی روی فیلمها سرمایهگذاری کردند و همین امر باعث شد از همان ابتدا سودشان را بردارند و چندان به فکر بازگشت سرمایه و سود نباشند و فیلمهایی با کیفیتهای متوسط و گاهی بد تولید کنند. همین امر نوعی عادت بد را شایع کرد و عدهای به این نوع فیلمسازی روی آوردند. اما وقتی تهیهکننده، چه با استفاده از سرمایه شخصی، چه وام و... جذب سرمایه کرده و هزینه تولید فیلم را تأمین کند، متعهد به بازگشت آن سرمایه است. البته اینها بحثهای اخلاقی است و تهیهکننده باید اثری تولید کند که سرمایه را باز گرداند، اما اینکه چنین بیتوجهی و بیتعهدی در سینمای خصوصی رایج شود بحث دیگری است. این متمولان تازه بهدورانرسیده میخواهند با پول، نامشان را وارد سینما کنند و بیآگاهی آنها باعث میشود سرمایهشان از بین برود و با بالابردن بیرویه دستمزدها به تولیدات سینمایی و خصوصا سینمای خصوصی آسیب بزنند. این تغییر نامتعارف دستمزدها، سینمای خصوصی را هم وارد بحران کرده است.
سینمای خصوصی شرایطی ایجاد کرده است که دستمزدها افزایش داشته باشد؛ این امر چطور بخش خصوصی واقعی را دچار بحران خواهد کرد؟
وقتی به آمارها نگاه میکنیم حدودا 50تا 60 فیلم در سال نوبت اکران میگیرند و همین تعداد فیلم اصلا فرصت اکران پیدا نمیکنند. از فیلمهای اکرانشده 10فیلم پرفروش میشوند که همین فیلمها با تعداد اندک هم تعیینکننده دستمزدها و فروش قرار میگیرند. بحث بر سر سرمایههای سرگردان است؛ سرمایههایی که قیمتهای کاذب در سینما ایجاد میکند. نکته این است که وقتی بخشخصوصی قادر نباشد دستمزدهای بالا را پرداخت کند، آن بازیگران یا کارگردانها و... مجبور میشوند دستمزدهایشان را پایین بیاورند و تعدیل کنند، اما درصورتی که سرمایههای سرگردان وارد سینما شود، این سینمای بخشخصوصی است که همیشه متضرر خواهد بود. اما چرا واقعا این روند کنترل نمیشود؟ به گمانم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید با کمک جریان صنفی این روند را کنترل کند. در بخش صنفی باید تهیهکنندگان وارد گود شوند که متأسفانه اتحاد لازم را با یکدیگر ندارند. تهیهکنندگان به 4دسته تقسیم شدهاند که ماحصل این تفرقه، همین ناهماهنگی است، درحالیکه با هماهنگی آنها وزارت ارشاد، سازوکار اجرایی پیدا میکند؛ یا ممنوعالکاری یا جریمه یا... . با انسجام تهیهکنندگان و وحدت رایشان جذب سرمایه میتواند منظم و با سازوکار دقیقتری انجام شود که بسیار هم به نفع سینمای ایران خواهد بود.
هزینهای که در روند تولید فیلم به فیلمنامه اختصاص پیدا میکند، شبیه پیش از انقلاب است. همه هزینهها به بازیگران و... اختصاص مییابد و حداقلی به فیلمنامهنویس تعلق میگیرد، حال آنکه فیلمنامه خوب میتواند اقتصاد فیلم را دگرگون کند. میتوان گفت اقتصاد ضعیف سینما ناشی از فیلمنامههای ضعیف آن است؟
بازیگران به محض سوپراستارشدن، دستمزدهایی برای خود تعیین میکنند. در سناریو هم همین وضعیت حاکم است. بعضی فیلمنامهنویسان با قیمتهای بالا کار میکنند، چون به شهرت خوبی دست پیدا کردهاند و اگر فیلمنامهنویسی اثرش مورد استقبال قرار نمیگیرد مثل همان بازیگر متوسطی است که دستمزد چندانی ندارد. فونداسیون یک فیلم خوب سناریوی آن است و چنانچه اثر (فیلمنامه) قابلتوجهی نوشته شود، تهیهکنندگان از آن غافل نخواهند بود و برای بهدستآوردنش تلاششان را میکنند. بهنظرم اگر بعضی فیلمنامهها نمیتوانند خوب درآمدزایی کنند از ضعف قصههایشان است.
فرمول موجود برای ساخت فیلم پرفروش چیست؟ کمدیسازی تنها راه نجات فیلم از شکست است؟
فیلم کمدی فروش دارد، اما بستگی دارد که چه نوع کمدی و با چه طنزی ساخته شود؛ طنز موقعیت، اجتماعی یا.... به صرف لودگی نمیتوان فیلمی را دارای ارزش کمدی و پرفروش دانست. این به ما ثابت شده است که در همه حوزهها میتوان مخاطب داشت؛ مثلا امسال بعضی فیلمها با موضوعات اجتماعی و تلخ هم فروش خوبی بهدست آوردهاند. خب، حتما چنین موضوعاتی مخاطبانی داشته که فروش کرده است. فرمولی در اینباره وجود ندارد. هر اثری که ساخته میشود و کیفیتهای لازم را دارد، فروش میکند. باید اینطور محاسبه کرد که از میان 80میلیون جمعیت در ایران، هر فیلم 2 درصد مخاطب دارد. اثری که نتواند این 2درصد تماشاگر را جذب کند حتما اثر بحرانزدهای است و کیفیت لازم را ندارد و حتی نمیتواند این تعداد را هم تحتتأثیر قرار دهد. از جمعیت ایران 2درصد تماشاگر، یعنی یک میلیون و 600هزار نفر و معادل 15میلیارد فروش. بهدستآوردن این مبلغ، یعنی اینکه فیلم، اثر قابلقبولی بوده است.
همواره در بخش اکران، عملکرد پخشکنندهها مورد انتقاد فیلمسازان بوده است؛ یا نمیتوانند سالن خوب بگیرند و یا از سوی عدهای تحریم شدهاند. این رویه چه آسیبهایی را متوجه فیلم میکند؟
مثلا حوزه هنری. اینکه حوزه هنری بخواهد ورای قانون عمل کند و سیستم ممیزی جدا از وزارت ارشاد را برای اکران فیلمها در نظر بگیرد به نظرم اصلا قابلقبول نیست و من مخالف آن هستم. هر فیلمی که از کانال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عبور میکند، باید باقی مؤسسات و ادارات تابعه، طبق نظر وزارت ارشاد عمل کنند. اگر هر گروهی بخواهد سلیقه خود را وارد این روند کند، وضعیت سینما را دچار بحران خواهد کرد. در نظر داشته باشیم که سینماداری با هزینههای روزمره کار سادهای نیست، اما همین سینماداران با مشکلاتی در اکران مواجهند؛ مثلا گاهی فیلمها با وجود فروش بالا از روی پرده پایین میآیند، چون نوبت اکران فیلم بعدی رسیده است و گاهی فیلمی چون در جدول اکران نوبت گرفته بدون فروش لازم و کافی، روزها روی پرده میماند و این یعنی متضررشدن سینمادار؛ البته همه اینها روی آییننامه پیش میرود و باید تابع آن بود.
همین خودش معضلاتی ایجاد میکند. چرا باید برای همه فیلمها پروانه صادر شود و در جدول اکران جایی برایشان درنظر گرفت؟ در آمریکا هم همه فیلمها اکران نمیشوند و فقط بخشی از آنها روی پرده میروند. اما آن دسته، از پیش از گذراندن مراحل تولید میدانند که چه زمانی روی پرده خواهند رفت. این تعداد فیلم تولیدشده در جدول محدود اکران، مشکلاتی بهوجود آورده است، برای برونرفت از این مشکل چه باید کرد؟
آمریکا با 325میلیون نفر جمعیت، تعداد سالنهای سینمایش از مرز 40هزار سالن نمایش میگذرد و ما با جمعیت 80میلیوننفر جمعیت باید به نسبت آن حداقل 10هزار سالن برای نمایش فیلم داشته باشیم، حال آنکه کل سالنهای نمایش در ایران 370تا 380تا ست که 200تای آن بهعلت فرسودگی و... از رده خارج و تعطیل شدهاند. با 170تا 180سالن نمایش چطور میخواهیم 100فیلم را در سال اکران و مدیریت کنیم؟ وزارت ارشاد نمیتواند جلوی نمایش ، اکران و ساخت فیلم را بگیرد. در بازار آزاد، تهیهکننده با قبول ریسک، تصمیم میگیرد فیلمی بسازد. ظرفیتهای نمایشی ما هیچ تناسبی با ظرفیتهای تولیدمان ندارد. ظرفیتهای نمایشی را باید افزایش دهیم و تهیهکنندگان باید فیلمی با کیفیت بالا بسازند که مخاطب خودش دنبال تماشای فیلم باشد.
بهتازگی باب شده که صاحبان فیلمها پس از ساخت اثر، درصدی از فروش را با پخشکننده سهیم میشوند تا انگیزه بیشتری برای او در پخش ایجاد کنند، حال آنکه پخشکننده با تماشای فیلم تصمیم میگیرد در چنین سرمایهگذاریای شرکت کند یا نه. این شیوه جدید در قدرتگرفتن پخشکنندهها چقدر به نفع سینماست؟
پخشکننده به نسبت تجربهای که بهدست آورده و اینکه فروش فیلم برایش حتمی باشد، در سرمایهگذاری با تهیهکننده شریک میشود. این هم شیوهای است و پخشکننده حق دارد روی آثاری که امکان فروششان در گیشه بیشتر است سرمایهگذاری کند. اما اگر چنین روشی به زعم بعضی افراد نادرست است باید به سازوکارهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مراجعه کرد. بهنظر من مهم این است که برای قدرتمندکردن سینما باید تولیدکنندگان آنقدر بدانند که هر چندتا عکسی که کنار هم میچسبانند، قصه نمیسازد و لزوما فیلم نیست.
این در تاریخ سینما به ما ثابت شده که همواره پخشکنندهها درست فکر نکردهاند؛ مثلا در زمان اکران فیلم «قیصر» کمتر کسی فکر میکرد این فیلم فروش خوبی داشته باشد. این پیشداوری درباره سلیقه مردم به خلاقیت هنرمند آسیب نمیزند؟
نه، بهنظرم نوآوری را از بین نمیبرد. خیلیها معتقدند فیلمهای طنز میفروشند، اما چرا درباره همه فیلمهای طنز این اتفاق نمیافتد؟ از سوی دیگر بعضیها میگویند فیلم اجتماعی نمیفروشد، چرا بعضی فیلمهای اجتماعی میفروشد؟ قاعدهای در کار نیست. فیلم گاهی آنقدر درست ساخته شده که با تماشاگر ارتباط برقرار میکند. فرموله شده نیست، اما حدودا میشود تشخیص داد.
و در آخر؛ مدتی است که مؤسسات مالی و بانکها بهعنوان سرمایهگذار وارد چرخه تولید آثار سینمایی شدهاند. سینما چرا مورد توفیق بانکها قرار گرفته و چقدر این رویه ممکن است برای سینما بهعلت رانتهای موجود و اتفاقاتی که مثلا سر «مدرسه موشها دو» برای سرمایه گذار افتاد، مشکلآفرین باشد؟
بانک پاسارگاد روی فیلمهای زیادی سرمایهگذاری کرد اما یکی از آنها «جدایی نادر از سیمین» فرهادی بود که سودآور شد. حتما باید از بانکها برای توسعه هنر، چه در سینما و چه در دیگر هنرها استفاده کرد. اما اینکه از این پولها سوءاستفاده شود، نهتنها در توسعه کمکی نمیکند بلکه توسعهنیافتگی را رایج خواهد کرد. بنابراین برای جذب سرمایه به اندیشه و مدیریت نیاز داریم. اینکه کورکورانه سرمایهای را وارد کار کنیم، آن هدف را به ضدخودش بدل خواهیم کرد؛ حتی بنیاد فارابی و... که روزی در تولید فیلم فعال بودند، این روزها فعالیتشان بهشدت کاهش پیدا کرده است. پس اگر این سرمایهگذاری روی اصول و قواعد خاصی باشد، بسیار ارزشمند خواهد بود.
* بازیگران به محض سوپراستارشدن، دستمزدهایی برای خود تعیین میکنند. در سناریو هم همین وضعیت حاکم است. بعضی فیلمنامهنویسان با قیمتهای بالا کار میکنند، چون به شهرت خوبی دستپیدا کردهاند و اگر فیلمنامهنویسی اثرش مورد استقبال قرار نمیگیرد مثل همان بازیگر متوسطی است که دستمزد چندانی ندارد