• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
پنج شنبه 10 آبان 1397
کد مطلب : 36094
+
-

مگر زور است؟نمی‌خواهم شاه شوم

مگر زور است؟نمی‌خواهم شاه شوم



در تاریخ معاصر ایران ماجرای به سلطنت رسیدن احمدشاه قاجار حکایتی دردآور است که تاریخ نویسان کمتر به آن پرداخته‌اند. تصور کنید کودکی، 12‌ساله را که انس و الفتی عجیب با پدر و مادر خود دارد به‌زور، اعلیحضرت بنامند و به‌اجبار از پدر و مادرش جدا و او را از دیدار والدین خود محروم کنند. او را بر تخت بنشانند درحالی‌که گریه می‌کند و کلاه خود را به زمین می‌کوبد که مگر زور است؟ من نمی‌خواهم شاه بشوم. سپس هنگامی که دور از چشم نگهبانان از قصر سلطنتی فرار می‌کند تا به پدر و مادر خود بپیوندد، سواران گارد سلطنتی و مجاهدان فاتح غرق در سلاح او را در میانه راه دستگیر کنند و دوباره به قصر بازگردانند و او شبانه‌روز گریه کند و پدر و مادر خود را بخواهد. درحالی‌که همه به او اعلیحضرتا اعلیحضرتا می‌گویند و تعظیم می‌کنند و او همچون یک زندانی حتی اجازه سواری و هواخوری را نیز نداشته باشد. از روزی که سلطان احمد 12ساله را از سفارت روسیه تزاری به مجاهدین فاتح تهران سپردند او به‌عنوان پادشاه ایران نه می‌توانست پدرش را ببیند و نه مادرش را؛ زیرا پدرش در سفارت روسیه تزاری پناهنده شده بود و پادشاه ایران نمی‌توانست به سفارت روسیه برود. مادرش (ملکه جهان) هم در باغ پدری خود در کامرانیه بود و برای جلوگیری از ورود مجاهدین به‌ناچار پرچم روسیه تزاری را بر فراز باغ کامرانیه نصب کرده بودند و آن باغ طبق مقررات بین‌المللی خاک امپراتوری روسیه محسوب می‌شد؛ به این ترتیب مادرش را هم نمی‌توانست ببیند و تمام کسانی که پدرش را از تخت سلطنت به زیر کشیده بودند همگی اعلیحضرت اعلیحضرت می‌گفتند و این طفل 12ساله که در میان فداییان تا دندان‌مسلح محاصره شده بود، مجبور بود برای حفظ ظاهر با کسانی که این بلا را بر سر او آورده بودند خوش و بش کند. داستان سلطنت او از آنجا شروع می‌شود که در چندروزی که سلطان احمد با پدرش در سفارت روسیه بود نمایندگان انقلابیون سرگرم تعیین شاه جدید بودند و برای این یا باید سلطان احمد پادشاه می‌شد یا برادرش، محمدحسن‌میرزا. البته باید بگویم در ایران بعد از فتحعلی‌شاه قاجار، می‌بایست در انتخاب شاه جدید نظر مشورتی سفرای انگلیس و روسیه تزاری نیز خواسته می‌شد درحالی‌که پیش از آن این شمشیر و تدبیر بود که خانی یا سرداری را به تخت سلطنت می‌نشاند. باری شدت علاقه شاه به سلطان احمد مانع از آن بود که طبق سنت فرزند بزرگ‌تر به تخت سلطنت بنشیند. وقتی رایزنی‌ها به جایی نرسید قرار بر آن شد که قرعه بکشند و قرعه به‌نام هرکس که افتاد او پادشاه ایران شود. سردار محترم، غلامعلی‌خان عزیزالسلطان داماد ناصر‌الدین شاه در خاطرات خود چنین می‌نویسد: «اخباراتی که از شهر رسیده این است که سلطان احمد میرزا شاه ایران است. حضرت ملکه جهان از دیشب تا به حال هیچ راضی نمی‌شد که ولیعهد سلطان بشود، بندگان همایونی همچون به سلطان احمدمیرزا مهر و محبت مخصوصی دارند، و تعلق خاصی به ایشان دارند، نمی‌توانند او را از خودشان جدا کنند، به این جهت راضی نبودند به سلطنت ایشان. می‌خواستند محمدحسن‌میرزا را سلطان بکنند و تاج و تخت سلطنت را به ایشان واگذار فرمایند. حضرت اقدس (کامران میرزا پدر بزرگ مادری سلطان احمد) اصرار کردند آخر سر، سلطنت را واگذار به سلطان احمدمیرزا کردند. گویا روز دوشنبه یا سه‌شنبه تاج‌گذاری بکنند. بعد روسی‌خان(1) می‌گفت دیروز برای سلطنت قرعه کشیده بودند تمام به اسم سلطان احمد درآمده است. او سلطان و عضدالملک رئیس ایل قاجار نایب‌السلطنه است.»
 ادامه دارد...

پی‌نوشت:
1- روسی‌خان در مهر‌ماه 1254خورشیدی از پدری انگلیسی و مادری از تاتارهای روس در تهران متولد شد. وی مدتی شاگرد عبدالله میرزا قاجار، عکاس‌باشی دربار بود. روسی‌خان یکی از نخستین کسانی بود که به رواج هنر سینما در ایران پرداخت. لقب روسی‌خان را محمدعلی‌شاه قاجار به او داده بود.

این خبر را به اشتراک بگذارید