نمیخواهم قلبشان بایستد
گفتوگو با امدادگری که به دلیل آمار بالای مأموریتهای امدادی به او لقب «سلطان احیا» دادهاند
مریم سرخوش-روزنامهنگار
آن روزهایی که لقب سلطان سکه و دلار داغ شد، هلالاحمریها هم یک سلطان رو کردند، «سلطان احیا»؛ لقبی که مدتهاست در تعریف از امین استکی، امدادگر جمعیت هلالاحمر بهکار میبرند و بهگفته همکارانش بیشترین عملیات احیای موفق را همراه تیمش در کارنامه دارد. فیلم مهارتش در احیای بیماران هم سال پیش از کربلا منتشر و بسیار دیده شد؛ زمانی که یک زائر در راهپیمایی اربعین را روی تخت در حال حرکت نجات داد. هر چند که خودش در گفتوگو با همشهری این لقب را یک شیطنت رسانهای میداند و میگوید: «توفیق نجات مردم کار تیمی بود و ما حتی امدادگرانی داشتهایم که تکنفره عملیات احیا را انجام دادهاند.» نهتنها موفقیتش در احیا که صدها عملیات هم در امداد کوهستان داشته و حالا چهرهای آشنا برای کوهنوردان تهرانی است که در ارتفاعات شمال پایتخت دچار حادثه، مصدومیت یا سقوط شدهاند. پاسخهای جالبش به سؤالات همشهری درباره مسیری که او را اکنون به یکی از امدادگران پرآمار امداد و نجات استان تهران بدل کرده، بخوانید.
چه شد که امدادگر شدید؟
7- 6 ساله بودم که مادربزرگم دچار آسیب ناشی از خفگی شد. آن زمان مدام با خودم فکر میکردم که در چنین شرایطی چطور باید به او کمک کرد. 7سال بعد در دورههای آموزشی کمکهای اولیه شرکت کردم؛ زمانی که یک دانشآموز دوره راهنمایی بودم. جالب اینکه بعد از پایان این دوره مادرم هم در اتفاقی مشابه دچار خفگی شد که توانستم به او کمک کنم. همان زمان فهمیدم که میتوان این آموزشها را فرا گرفت و انتقال داد. به همین دلیل تلاشم را بیشتر کردم که بتوانم بهعنوان مربی فعالیت کنم، اما ابتدا یک امدادگر 15ساله شدم.
آمار عملیات شما چقدر است؟
افرادی که وارد این کار میشوند، ابتدا شور و شوق دارند و آمار ماموریتها را میدانند یا مینویسند، اما بعد از گذشت چند سال آنقدر ماموریتها زیاد میشود که قابل شمارش نیست. فکر میکنم بهطور میانگین حدودا 500عملیات داشتهام و تا حالا نشنیدهام که کسی این تعداد ماموریت داشته باشد.
سختترین عملیاتی که اعزام شدید چه بود؟
در کار ما سختی متفاوت است، اما به تصور خودم سختترین عملیات دوران کاریام، نخستین ماموریتی بود که رفتم. 15سال داشتم و تجربه صفر در مواجهه با سوانح و حوادث. عملیات ریزش کوه روی نیسان و راننده داخل خودرو گیر کرده بود. نیسان را بیرون کشیدند و ما باید پیکر راننده را خارج میکردیم. من برای نخستینبار تمام امعا و احشای بیرونزده یک انسان را دیدم؛ صحنهای که تحملش برای من واقعا سخت بود. پیدا کردن اجساد حادثه سقوط هواپیما در یاسوج هم جزو سختترین عملیاتها بود. خانوادهها چشمبهراه عزیزانشان بودند، اما بهدلیل شرایط منطقه و بارش شدید برف چیزی حدود 6ماه طول کشید تا زمان برای جستوجوی اجساد مناسب شود. ما تیم واکنش سریع استان تهران بودیم و 7روز در آن منطقه حضور داشتیم. منطقه ابعاد بسیار بزرگی داشت و حدود 2تا 3متر هم برف روی پیکرها را پوشانده بود. حتی نمیدانستیم که کجا را جستوجو کنیم، اما به امید پایان دادن به انتظار خانوادهها آن ماموریت هم با همه سختیهایش به پایان رسید.
مأموریتی داشتهاید که منجر به نجات فردی نشده باشد؟
چند سال پیش یک خودکشی در دارآباد به ما گزارش شد. تنها چیزی که داشتیم یک شماره تلفن از این فرد بود. آن فرد در لحظات پایانی زندگی قرار داشت، به همین دلیل جملاتی بیان میکرد که از روی هوشیاری نبود، اما یک جمله را دائم تکرار میکرد؛ اینکه خالهاش مکانش را میداند. هر چه تلاش کردیم، نتوانستیم خاله این فرد را پیدا کنیم. زمان زیادی طول کشید تا موقعیت دقیق منطقه پیدا شد که 2 رهگذر عبوری از آنجا به ما اطلاع دادند. زمانی رسیدیم که جانش را از دست داده بود. تلخی این حادثه برای من این بود که با این فرد صحبت میکردم و اگر میتوانستیم سریعتر او را پیدا کنیم، نجات پیدا میکرد. تلختر اینکه خودش هم از کاری که کرده بود پشیمان بود و بهشدت درخواست کمک داشت.
کدام عملیات را بیشتر از همه دوست داشتید؟
28اسفند سال گذشته، یک نفر با ما تماس گرفت که پشت قله کلکچال به خاطر وضعیت نامساعد جوی گم شده و بهدلیل سرمازدگی قادر به راهرفتن نیست. تیم اولی که اعزام شد بهدلیل شرایط بد جوی و برخی مشکلات برگشت و ما بهعنوان تیم دوم اعزام شدیم. منطقه در معرض سقوط بهمن بود و هر صدایی میتوانست جان تیم را به خطر بیندازد؛ به همین دلیل حرکت ما بهشدت کند شد و بسیار آهسته حرف میزدیم. بعد از چند ساعت جستوجو در فاصله
400-300متری روی یک سنگ آن فرد را دیدم و لیزر انداختم و او هم متوجه ما شد و شروع به داد زدن کرد. شرایط بسیار سختی بود و تلاش میکردم که به او بفهمانم داد نزند. همین مسیر کوتاه تا رسیدن به او چیزی حدود 45دقیقه طول کشید. تنها چیزی که بعد از رسیدن از ما خواست تماس با همسرش بود که بگوید نجات پیدا کرده است. فیلم این اتفاق بهشدت در شبکههای مجازی مورد توجه قرار گرفت. یک عملیات جالب دیگر هم درباره مصدومی است که 5روز در منطقه دارآباد گم شده بود. زمانی که او را پیدا کردیم معجزه خدا را به چشم خودمان دیدیم. این فرد به شکل طاقباز روی زمین افتاده بود و دچار شکستگی دست و کرمزدگی در محل زخم شده بود. تا زمان رسیدن بالگرد به منطقه، با او صحبت میکردم که چطور در این وضعیت زنده مانده است. فضای بالای سرش را نشان داد که به شکل کاسهمانند در دل سنگ ایجاد شده و آب در آنجا به شکل قطرهای جمع میشد. لباسش را در این کاسه فرو میکرد و خیسی آن را میمکید. من باور دارم که آن قطرههای آب تنها برای نجات یافتن این فرد در این کاسه سنگی جمع میشد و خدا میخواست که او زنده بماند.
برخی بدون توجه به هشدارهای هواشناسی عازم کوهستان و گرفتار حادثه میشوند، در چنین شرایطی آیا از دست آنها عصبانی میشوید؟
زمانی که در وضعیت آبوهوایی قرمز یا نارنجی گزارش میدهند که یک نفر گم شده یا بارش برف باعث مصدومیت او شده، در لحظه اول عصبانی میشوم که چرا با جان خودشان بازی میکنند اما با وجود اینکه در اکثر موارد خودشان مقصر بروز حادثه هستند، به هیچ عنوان واکنش منفی نداریم. این رسالت ماست که به آنها کمک کنیم.
در عملیاتهای خارج از کشور هم حضور داشتهاید؟
در مراسم اربعین برخی امدادگران به ماموریت میروند و بحث امدادرسانی در کشور عراق را دارند. من هم چندین بار در این ماموریتها حضور داشتهام.
چرا به شما «سلطان احیا» میگویند؟
در حقیقت یک شیطنت رسانهای بود. آن زمان انواع و اقسام سلطانها معرفی میشد؛ سلطان سکه و سلطان دلار و...، یکی از دوستان خبرنگار هم این لقب را به من داد. حدود 100عملیات احیا یا CPR به شکل تیمی داشتم که 18عملیات منجر به بازگشت زندگی شد. عمدتا در این ماموریتها فرد از نگاه اطرافیان مرده بهحساب میآید اما ما با اقدام درست، او را دوباره به حیات برمیگردانیم. خبرسازترین عملیاتها هم در کربلا رخ داد که 4مورد از آن 18مورد بود. فیلمی از من منتشر شد که روی تخت در حال ماساژ قلبی یک فرد هستم و او به زندگی برمیگردد. از زمان پخش این فیلم بود که دوستان به من لقب سلطان احیا را دادند.
مهمترین چالش کاریتان چیست؟
ماموریتهای سرکاری بدترین اتفاق است. البته آمار آنها نسبت به گذشته کمتر شده اما حتی یک مورد گزارش غیرواقعی هم بسیار مهم است. بارها پیش آمده که یک ماموریت به ما گزارش کردهاند زمانی که به منطقه اعزام شدیم، هیچ مصدومی در کارنبوده است.
قادر به تشخیص این تماسهای مزاحم نیستید؟
یک تماس با ما میگیرند، لوکیشن میفرستند و بعد هم تلفن را خاموش میکنند، اما ما ملزم به انجام ماموریت هستیم چون احتمال بروز حادثه وجود دارد. اما بارها پیش آمده که چنین تماسهایی واقعی نبوده است. در این شرایط هم ما تصور تماس مزاحم نداریم و فکر میکنیم که شاید لوکیشن اشتباه ارسال شده به همین دلیل منطقه را جستوجو میکنیم که زمانبر است. گاهی هم ماموریتهایی به ما گزارش میشود که فرد شرایط اضطراری نداشته اما تیم را درگیر میکند. در برخی موارد هم فرد به قله میرسد، اما چون خسته است با ما تماس میگیرد. حتی گاهی انتظار دارند که هلیکوپتر برای آنها اعزام شود. البته ما این شرایط را قبول کردیم اما مشکل اینجاست که ماموریتهای سرکاری تیم را درگیر میکند و اگر در جای دیگر فردی دچار آسیب شود، تیمی وجود ندارد که به او کمک کند.
با این اتفاق هم مواجه شدهاید؟
ما موردی داشتیم که یک فرد در منطقه پسقلعه سکته کرده بود، اما چون قبل از آن برای یک تماس مزاحم عازم شده بودیم، تا زمان برگشت دوباره و رسیدن بالای سر بیمار واقعی، چند ساعت طول کشید و متاسفانه دچار آسیب مغزی شد.
بهترین توصیهای که میتوانید داشته باشید، چیست؟
آموزش مهم است. آموزش کمکهای اولیه در سازمان هلالاحمر و آموزش کارآموزی کوهپیمایی در فدراسیون کوهنوردی که حتی نحوه گامبرداشتن، کولهچینی و... را یاد میگیرند.
مکث
آموزش کمکهای اولیه را جدی بگیرید
استکی آموزش کمکهای اولیه برای عموم مردم را ضروری میداند و در اینباره میگوید: «این آموزشها سن مشخصی ندارد. خود من در 14سالگی مادرم را از خفگی نجات دادم. برخی از این آموزشها در حد 5دقیقه فیلم دیدن است که با حفظ نکات مطرح شده میتوان جان یک نفر را نجات داد. اهمیت آموزشها به این دلیل است که همیشه یک باگ زمانی از لحظه بروز حادثه و مصدومیت تا لحظه رسیدن نیروهای امدادی وجود دارد. این باگ زمانی باید توسط فردی که بالای سر مصدوم حاضر شده است پر شود. اگر این فرد آموزشدیده باشد، میتواند اقدامات بهتری انجام دهد. همه میتوانند در کارگاه 22ساعته کمکهای اولیه سازمان هلالاحمر این آموزشها را دریافت کنند.» او تأکید میکند:«برای همه افراد هم در حد همین آموزشهای کمکهای اولیه کفایت میکند و نیازی به آموزشهای تخصصی نیست. اما اگر فردی بخواهد با سیستم همکاری کند و در پایگاههای امدادی حضور داشته باشند، نیاز به آموزشهای بیشتر و تخصصی دارد که دوره آن یکساله است.»