منبوکر واقعی!
حمیدرضا زاهدی/ مترجم و روزنامهنگار
داشتم گزارش کوتاهی را که روزنامه همشهری درباره خانم آنا برنز منتشر کرده بود، میخواندم که برایند آن دو، سه جمله بود که ما کمتر به آن توجه میکنیم. خانم برنز یادآور میشود در روزگاری که کتاب «مردشیری» را مینوشته، گاهی در تامین خوراک روزانه هم مشکل داشته است. با این همه در پنجاهوچندسالگی برای رسیدن به هدفش همه تلاشهای خود را روی نوشتن این کتاب متمرکز میکند.
کتاب که تمام میشود، دربهدر دنبال ناشر میگردد و... در ترجمه گزارش این جایزه نوشتهشده که اعطای جایزه باعث پرفروششدن کتابهای بعدی او میشود و... .
باید تأکید کرد که برخلاف سنت برخی داستاننویسان در این روزها، آنا برنز با تکیه و باور توانایی خود مردشیری را بدون استفاده از رانت و سفارش خرید کتابهایش، مینویسد. نکته دیگر این است که برخلاف روال کشور ما، جایزه ادبی باعث درخشش و معرفی کار او میشود؛ درحالیکه در ایران بردن جایزههای ادبی و هنری متأسفانه شائبه رانتخواربودن نویسنده را تقویت میکند(موارد بسیاری را میتوان در این زمینه ذکر کرد) چون معمولا جایزههای ادبی و هنری ما تابعی از نسبت با جناحهای سیاسی است.
در سفری که چندسال پیش به انگلیس داشتم، در هتلی بودم که حدود نیمساعت با لندن فاصله داشت. صبحها سوار قطار میشدم که به لندن برسم. در قطار مسافربری هر مسافری برای نیمساعتی که در راه بود، کتابی را باز میکرد و مشغول مطالعه میشد؛ عادتی که وقتی در ایران انجام میشود، برخی از مطالعهکننده فاصله میگیرند که انگار آدم عجیب و غریبی است.
کاش ما هم در ایران یک منبوکر درست و واقعی داشتیم!