• چهار شنبه 27 تیر 1403
  • الأرْبِعَاء 10 محرم 1446
  • 2024 Jul 17
یکشنبه 17 دی 1396
کد مطلب : 3390
+
-

همشهری از وضعیت بازار چاقوسازان و چاقو‌فروشان پایتخت بعد از ممنوعیت حمل سلاح سرد گزارش می‌دهد

دشنه‌ها در غلاف نیستند

گزارش
دشنه‌ها در غلاف نیستند

محمدصادق خسروی‌علیا:

بازار تهران، قلب پرتپش دادوستد پایتخت است و خیابان15خرداد، شاهرگ آن؛ جایی که روز و شب، تعطیلی و غیرتعطیلی ندارد. آدم‌ها خواب را برای همیشه از چشمان این خیابان، پاساژها و مرکز خریدهای بزرگ و کوچکی که مثل مویرگ به شاهرگ بازار وصل شده، گرفته‌اند. اینجا روزها در تسخیر مشتریانی‌است که پی تهیه همه نوع جنسی می‌آیند؛ مجاز و غیرمجاز... و شب‌ها در سیطره انبارداران؛ جایی که وجب‌به‌وجب آن کاسبی جریان دارد و در پیاده‌روهایش جمعیت شانه‌به‌شانه هم راه می‌روند. مهمانان بازار، هر کدام از نقطه‌ای از کشور و حتی دنیا برای خرید یا سیر و سیاحت آمده‌اند. سیل رهگذران بازار هیچ‌وقت متوقف نمی‌شود و سیل همیشگی خریداران و سیاحت‌کنندگان بازار، روز و شب هزاران نفر را هم به هوای کاسبی به اینجا می‌کشاند. برخی کاسبان، ثابت، برخی دوره‌گرد و برخی هم دستفروشند که اغلب‌شان، بکار و اقل‌ّشان، نابکارند. اجناس و کالاهای موجود در این بازار، تاریخ را بازنشسته کرده‌اند؛ طوری که هر وسیله ازرده‌خارج و هر عتیقه‌ای را می‌توان در ویترین‌ها یافت.  اگر کسی به ‌دنبال چیز نایابی ـ از شیر مرغ تا جان ‌آدمیزاد ـ باشد نشانی اینجا را به او می‌دهند.

معامله زیرپوستی با جان آدمیزاد، آن‌روی سکه بازار تهران است و قاعدتا پشت هیچ ویترینی قرار نمی‌گیرد. رفت‌وآمد هر گروه و قشری از آدم‌ها، این نقطه شهر را به نقطه‌ای حساس و آسیب‌پذیر تبدیل کرده تا جایی که اخیرا آسیب‌های اجتماعی که تا به حال بخشی از پشت پرده بازار بوده، روی صحنه آمده و رهگذران را مخاطبان اسیر این نمایش‌های تلخ می‌کند. تصویر معتادانی که در گوشه و کنار و بعضا بی‌پرده مقابل چشمان عابران در حال مصرف شیشه و هروئین هستند بیانگر این است که اگر کسی جویای شیر مرغ باشد، در کمتر از 7دقیقه عایدش می‌شود. اما مشتریان معامله با جان آدمیزاد چه!؟ اگر کسی به دنبال شرارت و آسیب‌رساندن به همنوعی باشد، ابزار این کار، اینجا نصیبش می‌شود!؟ آیا دشنه، قمه، خنجر، شمشیر و قداره با وجود اینکه حمل، ساخت و خریدوفروش آن ممنوع و جرم است، هنوز در بازار تهران و راسته چاقوسازان و چاقو‌فروشان،  سوداگرانی دارد؟ بازار سیداسماعیل یکی از مویرگ‌های بازار بزرگ تهران است که می‌تواند به همه پرسش‌های مبهم در این زمینه، پاسخ دهد.

قمه جرم است

«سفارش اصغرسلاخه! دو روزه معطل مونده! کار، حساب‌کتاب داره پسر! مشتری رو قولت حساب می‌کنه؛ بعد تو چی!؟ دستش‌و می‌ذاری تو حنا...» نگاه پرزهرش، جوانکی که روبه‌رویش ایستاده را هدف گرفته و جوانک، سر به زیر انداخته که مبادا از زهرچشم کاری مرد کهنه‌کار، زخم بردارد. مردد است؛ بین ماندن و رفتن. این پا و آن پا می‌کند. عاقبت روپوش نونوارش را درمی‌آورد، می‌گذارد و می‌رود. چشم اوستا به دنبال شاگردی ‌که دارد می‌رود، می‌دود. او خوب می‌داند که این رفتن، یعنی خداحافظی برای همیشه؛ یعنی کنارگذاشتن پیشه‌ای که جان نانش به آن بند است اما کوره‌اش این‌روزها اسیر سردی‌است. این نخستین و آخرین شاگردی نیست که به‌زحمت پیدا شده و به‌راحتی ناپدید می‌شود. تا می‌تواند پتک را بالا می‌برد و خشمش را بر سر سندان می‌کوبد. سفارش اصغرسلاخ را همان‌طور سرد و نیمه‌کاره، کنج سندان رها می‌کند. دکان جمع‌وجورش، کشش قدم‌های آشفته پیرمرد آهنگر را ندارد. سراسیمه می‌خواهد از در خارج شود که غریبه‌ای را در چهارچوب در مغازه‌اش می‌بیند. «بفرما!؟ اگه سفارش فوری داری، نمی‌رسم؛ دست‌تنهام.»

این حوالی کوچه سیداسماعیل دوم نام دارد. انتهای کوچه، سمت چپ، یک بازارچه قدیمی هست؛ خیلی قدیمی؛ قدمتش برمی‌گردد تا همان زمانی که نخستین خشت‌ها در اطراف امامزاده سیداسماعیل برای ساخت دکان‌ها روی هم گذاشته می‌شد؛ یعنی کمی بیشتر از یک قرن؛ یعنی درست همان زمانی که حاجی‌عیسی‌خان بیگلربیگی به میرزا‌موسی وزیر اجازه داد که در ملک شخصی‌اش که زمینی به مساحت 1600متر‌مربع بود، آب‌انبار بزرگی بسازد و کمی بعد از آن، دوباره اجازه داد که به واسطه آب‌انبار،  بازار سیداسماعیل، دکان‌های خشت‌وگلی برای رونق کار و کاسبی در این نقطه ساخته شود؛ یعنی دقیقا سال1261هجری شمسی. حالا نبش همین بازارچه قدیمی که به راسته چاقوسازان معروف بوده دکان کوچک آهنگر پیری قرار گرفته که همین چند دقیقه پیش، شاگردش روپوش نونوار را از تن کند و گذاشت و رفت. کاسبان بازارچه می‌گویند کاووس‌خان تنها آهنگری‌است که هنوز زیر این بازارچه، پتک به سندان می‌کوبد و چاقو می‌سازد. آهنگر پیر، دلخورتر از آن است که گرم بنشیند و صحبت کند. از همه گلایه دارد؛ از شاگردی که مثل بقیه گذاشته و رفته، از آنهایی که چاقوهای چینی وارد می‌کنند، از آنهایی که قمه و قداره را از غلاف بیرون می‌آورند و به دیگران آسیب می‌زنند، از اینکه هیچ‌کس هیچ‌وقت نقش‌های هنری‌ای را که با خون دل روی آهن سخت درمی‌آورد، هنر حساب نکرده و نمی‌کند، از بازار کساد، دخل خالی و کوره‌ای که کمتر گرم است؛ «در ماه، 3روز کاره؛ اون‌م کارای فوری. مردم فکر می‌کنن آهنگر، رنگرزه و کوره آهنگری، خمره رنگرزی. اینکه نمی‌شه! فقط با چن‌تا سلاخ و قصاب کار می‌کنم. اون‌م از بخت بد من، با هم سفارشاشون‌و می‌یارن.»

کاووس‌خان تا اسم قمه و قداره و سلاح سرد را می‌شنود، از کوره درمی‌رود و می‌گوید: «از کلانتری اومدی یا از اماکن!؟ اینجا کسی قمه و قداره نمی‌سازه؛ قمه، جرمه! اصلا کسی چاقوام نمی‌سازه؛ همه می‌فروشن. از زنجان و چین چاقو می‌یاد. یه عده از چاقوسازای این راسته هم وضع‌شون خوب شده و کارگاه و کارخونه چاقو‌سازی‌ خارج از شهر راه انداختن. اونجا می‌سازن، تو آهنگری‌شون که حالا شده مغازه چاقوفروشی، می‌فروشن. خیلیا خودشون‌و راحت کردن؛ آهنگریا رو جمع کردن، دارن خنزرپنزر و زلم‌زیمبو می‌فروشن. راسته چاقوفروشا حالا شده راسته فلافل‌فروشا»!

قمه و قداره هست؛ هم چینی، هم ایرانی

پیرمرد آهنگر با دست اشاره می‌کند؛ «برو اون روبه‌رو، همون مغازه خنزرپنزریه؛ شاید قمه داشته باشه ولی قمه جرمه. قبل از اینکه مجلس تصویب کنه هم ما نمی‌ساختیم. حداقل 20-15ساله که اماکن و کلانتری گفتن نسازین. دم‌به‌دقه هم اومده‌ن بازرسی. پیدا کنن، زندان داره و در مغازه رو قفل می‌زنن. از نون‌خوردن می‌افتیم؛ نمی‌صرفه! گفتی از کجا اومدی!؟» سماور برنجی، چراغ گردسوز، انواع چراغ نفتی و فانوس‌های خیلی قدیمی، چکش، بیلچه، چاقوی سلاخی و شاخه‌زن و... در این دکان کوچک جای ایستادن نیست. خود مغازه‌دار دم در ایستاده. مشتری ندارد. اجناس بنجل، مغازه‌اش را تا خرخره اشغال کرده‌اند. صاحب مغازه چاقوساز نبوده؛ مرد میانسالی‌است که 15سال پیش دکان را از فرزندان آهنگر خدابیامرز خریده و کوره آهنگری آن‌ را بعد از 70سال دمیدن، برای همیشه خاموش کرده! می‌گوید: «اون‌گوشه بود؛ کوره آهنگری‌و می‌گم. خرابش کردم و جاش‌و این قفسه‌ها پرکرد». مرد مغازه‌دار که فکر می‌کند مانند دفعه قبل از صداوسیما آمده‌اند که مستند بسازند، از عشقی که به آرتیست‌شدن دارد می‌گوید. روی پیشانی‌اش نقطه‌نقطه عرق سرد نشسته و سیگارش به‌ته‌نرسیده، زیر نخ بعدی را آتش می‌زند.

«گفتی قمه می‌خوای!؟ دارم؛ از 100هزار به بالا. اینجا نیس؛ می‌گم می‌آرن واسه‌ت. چینی یا ایرانی!؟ چینیا ارزون‌تره اما ایرانی بخر؛ حرف نداره! شمشیر و قداره و خنجر و چاقوضامن‌دارم دارما!»

مغازه‌دار که برخلاف آهنگر پیر چانه‌اش حسابی می‌جبند، در مورد مشتری‌هایش می‌گوید: «همه‌جوره هستن. راستش مشتری زیاد می‌یاد. هم مشتریا و هم فروشنده‌ها همه‌شون می‌دونن که خریدوفروش قمه و قداره و شمشیر و این‌چیزا جرمه اما باز مشتری داره. من ازشون نمی‌پرسم می‌خوان برا چی، به من هم ربطی نداره، اما از شکل و شمایل‌شون معلومه چیکاره‌ن. بعضیاشون آدمای خوبین؛ قبل از محرم می‌‌یان قمه می‌خرن برا قمه‌زنی. اما خیلیاشون‌م دست و گردنشون پر از خالکوبی و رد چاقوئه. اینا هم معلومه چیکاره‌ن. حالا چینی می‌خوای یا ایرانی!؟».

مشتری باشی، پیدا می‌کنی

زمانه، راسته چاقوسازان بازار تهران را حسابی دگرگون کرده؛ طوری که فقط قدیمی‌ها و آنهایی که در مورد این محله چیزهایی شنیده‌اند می‌دانند اینجا روزگاری مأوای آهنگران چاقوساز پایتخت بوده است.

دکان‌ها تغییر کاربری یافته و فقط آهنگرانی دوام آورده‌اند که تن به ساخت چاقوی صنعتی داده‌اند؛ آنهایی که توانسته‌اند علاوه بر تولید، بازار فروش هم برای خود دست‌وپا کنند. مغازه‌های بزرگ چاقوفروشی که روزگاری مرکز چاقو‌سازی‌ بوده‌اند، در خیابان مصطفی خمینی انگشت‌شمارند و فروشگاه‌ها را اغلب، فرزندان آهنگران قدیمی این بازار می‌چرخانند.

آقای توکلی یکی از بازماندگان نسل آهنگران چاقوساز است؛ فرزند ارشد آهنگری که همه قدیمی‌های بازار او را می‌شناسند. این فروشگاه، دکان آهنگری پدرش بوده. آنها حالا کارخانه چاقوسازی دارند؛ نزدیک ساوه. او می‌گوید: «همه چاقوسازان قدیمی این محل، عضو اتحادیه هستند و قوانین را موبه‌مو اجرا می‌کنند. نزدیک به 20سال است که چاقوسازان، قمه، قداره، شمشیر و کلا سلاح سرد نمی‌سازند و نمی‌فروشند اما بازار است دیگر؛ همه‌‌چیز پیدا می‌شود. مغازه و دوره‌گرد هم زیاد دارد؛ خلافکار هم دارد. اگر مشتری باشی حتما پیدا می‌کنی».

حتی چاقوی مجاز را به همه نمی‌فروشیم

آقای توکلی مانند بسیاری از چاقوسازان قدیمی که حالا دیگر همه نوع چاقو جز ضامن‌دار در مغازه‌هایشان به چشم می‌خورد، می‌گوید که در مورد مشتریان چاقو حساسیت به خرج می‌دهد چون چاقوسازان قدیمی درباره این مسئله خیلی با احتیاط برخورد می‌کنند و حتی چاقوهای مجاز را به برخی مشتریان نمی‌فروشند؛ «طبق قانون، ما ابزاری که به عنوان سلاح سرد معرفی شده را نباید بسازیم و بفروشیم اما می‌بینید که در مغازه ما انواع چاقو‌های سلاخی، آشپزخانه، شاخه‌زنی و... که همه مجاز هستند به فروش می‌رسد؛ یعنی با این چاقو‌ها نمی‌شود جرم و جنایت کرد و آدم کشت!؟ مسلما چرا. ما چاقوسازها علاوه بر اینکه به قانون پایبند هستیم حتی در مورد فروش چاقوهای مجاز هم دست به گزینش مشتریان‌مان می‌زنیم. سال‌ها تجربه داریم و خوب می‌دانیم کسی که قصدش از خرید چاقو، سوءاستفاده‌کردن است چه مشخصه‌هایی دارد و چطور رفتار می‌کند. به اینگونه آدم‌ها چاقو نمی‌فروشیم؛ حتی یک چاقوی کوچک آشپزخانه هم دستشان نمی‌دهیم.»

توکلی ادامه می‌دهد: «اشخاصی که به لحاظ ظاهری موجه نباشند و چاقوها را به صورت غیرمعمول در مشت بگیرند و امتحان کنند، با چاقو از این فروشگاه بیرون نمی‌روند». آقای محمدی هم از چاقوسازان قدیمی این محله است. او نیز مانند دیگر همکارانش از مراجعان بسیاری می‌گوید که در پی خرید سلاح سرد هستند؛ «نمی‌توان کتمان کرد که تقاضا هست! روزانه افراد بسیاری برای خرید سلاح سرد به چاقوفروشی‌ها مراجعه می‌کنند که اغلب بین 13تا 25سال سن دارند. در این بازار همه‌جور آدمی پیدا می‌شود و برخی بدشان نمی‌آید برای سود بیشتر، کار خلاف هم انجام بدهند و جنس ناجور بفروشند. متقاضیان سلاح سردی که من هر روز می‌بینم، آن‌قدر مصرّانه پیگر هستند که بعید است دست خالی از اینجا بروند.»

فروش و ساخت سلاح سرد زیرزمینی شد

محمدی ادامه می‌دهد: «وقتی خریدوفروش کالایی ممنوع می‌شود پای فرصت‌طلب‌ها به میان می‌آید. ممنوعیت خریدوفروش و حتی ساخت سلاح سرد، باعث شده که یک شغل زیرزمینی مجرمانه ایجاد شود. با اینکه ما چاقوسازان پایتخت و زنجانی‌ها زیر ذره‌بین هستیم و واقعا نه نیاز و نه تمایلی به ساخت سلاح سرد داریم اما باز می‌بینیم که بازار خریدوفروش قمه، شمشیر و چاقوی ضامن‌دار ایرانی گرم است. اینها کجا ساخته می‌شود!؟ سلاح‌های سرد چینی که این‌روزها نقل و نبات بازار شده و ارزان‌تر از سلاح‌های سرد ایرانی معامله می‌شود، چطور وارد کشور شده است!؟ به نظر من با ممنوعیت خرید، فروش، ساخت و حمل سلاح سرد، این غائله تمام نشده و باید این قضیه جدی‌تر دنبال شود».

این خبر را به اشتراک بگذارید