
زیر آسمان شهر | زندهرود و گاوخونی یاد باد

دکتر محمد بقایی ماکان | نویسنده ، پژوهشگر ادبیات و فرهنگ : از آندره مالرو، نویسنده و سیاستمدار معروف فرانسوی که در سال 1976 درگذشت، گفتههایی بهیادماندنی بهجایمانده که برخی از آنها در وصف فرهنگ، تاریخ و مدنیت ایران است؛ از جمله اینکه «اگر کسی اصفهان را ندیده باشد، نمیتواند ادعا کند که زیباترین شهر جهان را دیده.» البته اصفهانی که مالرو در نیمه اول قرن بیستم دیده با اصفهان کنونی بسیار فرق دارد، زیرا آنچه مکانی را دلپذیر میکند تنها معماری آن نیست بلکه حال و هوایی است که بر آن حاکم است. دیگر کسی سر پل خواجو آنچنان که پیشتر میایستاد نمیایستد و سیوسهپل و میدان نقشجهان وضعیت دیگری یافتهاند. آن اصفهانی که مالرو دیده بود، زایندهرودی داشت چندان پرآب و فرحبخش که به رود سن در ولایت وی پهلو میزد، ولی امروز نشانی از آن رود و طراوتش نیست. زایندهرود یکی از امتیازات طبیعی سپاهان بود؛ امتیازی که زیبایی نصف جهان را دوچندان میکرد و بسیاری از جهانگردان را به سوی خود میکشاند تا از تماشای خرامیدن و دلبریهای عشوهآمیز امواجش بهخصوص در هنگام شب که .... مهتاب بر آن میبارید، آینه روح را صیقل دهند. بنابراین پیدا نیست اگر مالرو در این ایام نیز از اصفهان فاقد زایندهرود با هوای بهشدت آلوده و برجهای بیقواره و مقهور آهن و فولاد دیدن میکرد، آیا باز هم بر همان نظر بود؟ این رود تاریخی که مرادف نام اصفهان بوده، به قول یاقوت در معجمالبلدان شیرینترین آب دنیا را داشته و در مرآتالبلدان محمدحسنخان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات ناصری از آن بهعنوان یکی «از نامیترین رودهای دنیا» نام برده شده که در «اکابر علمای جغرافی آن را توصیف نمودهاند.» ولی نام زایندهرود تنها بر قلم «علمای جغرافی» یا جهانگردان روان نشده بلکه از منظرهای مختلف در شعر فارسی نیز مطرح شده و هر شاعری آن را بهگونهای وصف کرده. در مرآتالبلدان آمده است که «فصحای عرب و عجم نظما و نثرا از این رود مدح نمودهاند.» خاقانی شروانی در قصیده معروفش با بیت آغازین: نکهت حور است یا هوای صفاهان / جبهت جوز است یا لقای صفاهان که در ستایش اصفهان است، زندهرود را برتر از رود نیل و جی (اصفهان) را بهتر از مصر میشمارد: نیل کم از زندهرود و مصر کم از جی قاهره مقهور پادشای صفاهان حافظ که به زادگاهش بسیار مهر میورزید و از همین رو برخلاف سعدی بهندرت پای از شیراز بیرون گذاشت و اگر گذاشت دیر نپایید، گویا یک بار دیداری از اصفهان داشته که در تأثیر زیبایی زندهرود به شیوه رندانه خود گفته است: اگرچه زندهرود آب حیات است / ولی شیراز ما از اصفهان به او در اغراقی شاعرانه رودی پرآبتر از زندهرود در قیاس با اشکهایش نمییابد: گرچه صدرود است از چشمم روان / زندهرود و باغ کاران یاد باد صائب نیز در غزلی با ردیف «زندهرود» وصف زیبایی از آن دارد: چشمه حیوان ندارد آب و تاب زندهرود خضر و آب زندگانی، ما و آب زندهرود نیست آب زندگی را حسن آب زندهرود صد پری در شیشه دارد، هر حباب زندهرود در دوره اخیر نیز برخی از شاعران تا پیش از محو شدنش از صفحه جغرافیا زیبایی و طراوتش را ستودهاند، ولی اکنون دیگر بهنظر نمیرسد آن ابیات مصداقی داشته باشد و توصیفات آندره مالرو با واقعیات کنونی کاملا هماهنگ و شاهدی باشد بر مزیت طبیعت رو به نقصان اصفهان. از همه اینها قابل تأملتر اینکه اقبال لاهوری نیز از کنار رود عظیم گنگ، چشم به زایندهرود داشته و بهرغم آنکه ایران را ندیده بوده، بهخوبی از چند و چون این رود باخبر بوده و وضعیت آن را از منظر فلسفی نگریسته. او ضمن اینکه خود را در منظومه تحسینبرانگیز جاویدنامه «زندهرود» مینامد، آن را بارزترین شاهد طبیعی در اثبات و تحکیم من آدمی یا «خودی» میداند که تنها حجت عینی است بر پهنه جهان برای نفی اندیشه وحدت وجود، زیرا در خود فرو میرود و در دریا مستحیل نمیشود: ای خوش آن جوی تنکمایه که از ذوق خودی در دل خاک فرو رفت و به دریا نرسید البته این بیت زمانی معنا داشت که زایندهرود در تالاب گاوخونی فرو میرفت، ولی امروز از هیچ یک نشانه نمانده. اگر کسی از احوال مرغان مأنوس با زایندهرود و گاوخونی باخبر شود، شاید آنان نیز در غم از دسترفتن محفل انس خویش صد رود از دیده روان میکنند و در دل مینالند که: زندهرود و گاوخونی یاد باد.