بنا را نمیبخشم
محسن محمودصفری
عبدالمحمد پاپی، فرنگیکار خوزستانی ایران که مدال نقره و برنز قهرمانی آسیا را در کارنامه دارد، یک سال است که ایران را ترک کرده و در آلمان زندگی میکند. او در دورتموند اقامت دارد و با فرانک استابلر آلمانی، دارنده 2 طلا و یک برنز جهان تمرین میکند. پاپی صبحها در باشگاه استابلر به نوجوانان آلمانی کشتی آموزش میدهد و بعدازظهرها خودش تمرین میکند. چند روز پیش موفق شد در گرندپری تمام رقبایش را شکست دهد و عنوان نخست مسابقات را کسب کند. پاپی درباره مهاجرتش به کشور آلمان و فرصتهایی که در ایران از دست داده بود با همشهری ورزشی صحبت کرده است.
از رفتنت برایمان بگو چه شد؟
بزرگترین دلیلی که تصمیم گرفتم ایران را ترک کنم پسرم بود. زمانی که پسرم به دنیا آمد دیدم اگر خیلی زرنگ باشد و به اندازه من هم زحمت بکشد آخرش میخواهد بشود یکی مثل من؛ منی که با آن همه تلاش و زحمت نتوانستم به جایی که میخواستم برسم. تازه اگر پسرم خوششانس باشد این اتفاق برایش میافتد.
ببینید من سالها کشتیگرفتم، 2مدال قهرمانی آسیا، مدال جام جهانی و جام یادگار امام را دارم ولی آخرش که زندگیام را در شهرستان نگاه کردم دیدم که مسئولین حتی نمیتوانند یک کار ساده برایم درست کنند. راحت به شما بگویم با آن همه زحمت و تلاش هیچچیز نداشتم و این بزرگترین دلیل آمدنم به آلمان بود تا پسرم مثل من نشود.
پس قصد مهاجرت داشتی، حالا چه شد که آنجا داری کشتی میگیری؟
بله؛ قصدم مهاجرت بود ولی شرایط برایم طور دیگری رقم خورد. زمانی که به آلمان آمدم اول در یک شهری اقامت داشتم که امکان ورزش کردن برایم وجود داشت ولی بعد به جای دیگری منتقل شدیم که دیگر این امکان وجود نداشت. در همان مدتی که تمرین کشتی میکردم خبر به گوش استابلر رسیده بود که یک کشتیگیر ایرانی آمده که همه را زمین میزند. بعد چند وقت استابلر به کمک یک ایرانی با من تماس گرفت و آدرس داد که پیش او بروم تا با هم صحبت کنیم. از اینجا به بعد همهچیز تغییر کرد.
پس استابلر در انتقال تو به کشور آلمان نقش نداشته است؟
بههیچ وجه نقشی نداشت. من حتی بعد از اینکه آدرس را گرفتم مسیر را بلد نبودم و از روی نقشه خانه استابلر را پیدا کردم. آنجا باز هم به کمک یک ایرانی (دستش هم درد نکند 300کیلومتر راه آمده بود تا مشکلی برای برقراری ارتباط پیش نیاید) با استابلر صحبت کردم. استابلر خواست با هم تمرین کنیم که من بهش گفتم 3 ماه است که اصلا ورزش نکردهام ولی او گفت رو تشک کسی راه برود میفهمم کشتیگیر است یا نه. بعد با هم یک جلسه تمرین کردیم و پس از آن از من خواست تا از این به بعد در کنارش باشم. من هم گفتم امکانش برایم وجود ندارد چون شهری که من اقامت دارم خیلی با دورتموند فاصله دارد ولی آنها اصرار کردند و گفتند مشکلی نیست و تمام کارهای انتقالم را انجام خواهند داد.
از چه زمانی با استابلر شروع به تمرین کردی؟
تا بخواهند کارهای انتقالم را انجام دهند یک ماه طول کشید. برایم ویزای کار گرفتند و تمام هزینههایش را هم خودشان پرداخت کردند. برای ویزای کار باید مبلغ زیادی پرداخت شود که نصفش را باشگاه داده است و باقی را اسپانسر استابلر تا به من ویزای کار بدهند. حالا هم صبحها به بچهها تمرین میدهم و بعدازظهرها با استابلر ورزش میکنم.
اینکه گفته میشود میخواهی برای تیم ملی آلمان کشتی بگیری صحت دارد؟
خودم که خیلی دوست دارم ولی برای اینکه ملیپوش شوی باید اقامت دائم داشته باشی که من ندارم. با این شرایطی که من دارم اگر همهچیز به خوبی پیش برود 21ماه طول میکشد تا اقامت دائم بگیرم؛ شاید در المپیک کشتی گرفتم.
در ایران سالها پشت سوریان و نوروزی ماندی، شاید باید گفت بدشانس بودی که پشت نسل طلایی ایران نتوانستی به مسابقات جهانی و المپیک بروی، نظر خودت چیست؟
در 16سالگی در انتخابی تیم ملی بزرگسالان اول شدم ولی اتفاقات متعددی باعث شد نتوانم به حقم برسم. اگر محمد بنا آنقدر که به برخیها بها میداد به من و خیلی از بچههای دیگر بها میداد، الان شرایط طور دیگری بود. در انتخابی تیم ملی برای مسابقات جهانی 2015 همهجوره آماده بودم، گفتم با برگزاری انتخابی حقم را میگیرم ولی چه شد؟ حمید سوریان که قهرمان ارزشمندی است و من برایش احترام قائلم روی تشک نیامد بعد هم بردندش مسابقات جهانی. حالا ماجرای وزنکشی آن مسابقات بماند که خیلیها میگویند سوریان اصلا سر وزن نبود و خودم هم دیدم آخرین نفر وزنکشی کرد و اصلا هم نشانههایی از وزن کم کردن نداشت و بسیار سرحال بود.
محمد بنا را بسیاری معمار کشتی فرنگی میدانند و سالها هم نتیجه خوبی کسب کرد.
برای این نتیجه گرفت که کشتی را فقط برای خود کشتی میخواست نه برای رسیدن به چیزی از کنار کشتی. من محمد آقا را دوست دارم ولی خوب بلد بود از نظر روحی و روانی یک نفر را بالا ببرد یا یک نفر را له کند. مثلا ما میرفتیم دور دریاچه بدویم هندزفری میگذاشتیم داد میزد سرمون که شما هندزفری برای چی میگذارید ولی نورچشمیها همین کار را میکردند اشکالی نداشت. یا یکبار با سوریان مرور فن میکردم، سوریان فن میزد تشویق میکرد، من فن زدم داد و بیداد که تو چرا فن میزنی! میدانید فقط میخواست ما آدمک باشیم. محمد بنا را دوست دارم ولی نمیتوانم ببخشمش.