گفتوگو با اشکان خطیبی که با نمایش «پزشک نازنین» رکورد فروش را شکست
باید از امید مراقبت کرد
نیلوفر ذوالفقاری:
یک صحنه ساده با حداقل وسایل و دکور و نمایشی که در همان چند روز نخست اجرا، رکورد فروش را میشکند. اشکان خطیبی را آخرین بار در قاب تلویزیون بهعنوان یکی از مربیان برنامه خندانندهشو دیدیم، اما او در خانه اصلی خود یعنی تئاتر پرکارتر است. او اینروزها خستگی اجرای نمایش پزشک نازنین از نیل سایمون را به در میکند که با همراهی 23بازیگر نوجوان روی صحنه برد. پزشک نازنین توانست رکورد فروش را در همان روزهای ابتدایی بشکند و دواجرایی شود. با اشکان خطیبی از تئاتر، دنیای نوجوانان علاقهمند به بازیگری و حال و روز این روزها گفتوگو کردهایم.
انتخاب بازیگران پزشک نازنین چگونه بود؟
بازیگران پزشک نازنین 12 تا 17ساله هستند. با این حال فکر میکنم برای آموزش و نمایش بعدی شاید سراغ بازیگرانی با سن کمتر هم بروم. 23نوجوان در این نمایش حضور داشتند که گروه چهارپایه را ساختند. این نوجوانان از بین بیش از 50هنرجو انتخاب شدند که نیمی از آنها در طول 2سال آموزش و تمرین به این مرحله رسیدند. بعضی هنرجویان بهدلیل مدرسه رفتن یا همراهی نکردن خانواده یا احساس ناتوانی برای ادامه راه، کار را رها کردند اما در دوره جدیدی که شروع کردهایم 65نوجوان جدید به گروه اضافه شدهاند.
چرا تصمیم گرفتید نمایش را با نوجوانان روی صحنه ببرید؟
دنیای کودکان و نوجوانان در مقایسه با دنیای سخت و تلخ بزرگسالان خیلی جذابتر است. من سالهای متمادی بزرگسالان را آموزش دادهام. بزرگترین مشکلم در مواجهه با هنرجویان بزرگسال، چه آنها که آموزش دیدهاند چه آنها که مبتدی هستند، دورریختن و زدودن آموزههای اشتباه است. این بخش از کار، به انرژی و وقت زیادی نیاز دارد؛ به همین دلیل در عمل بعد از یک کارگاه 12 یا 16ساعته تنها حاصل، پاک کردن آموزههای اشتباه قبلی است. ضمن اینکه برای نوجوانان هنوز دنیا، جدی و خشک نیست. آنها هنوز میتوانند به آرزوهای دور و دراز خود فکر و برای رسیدن به آنها تلاش کنند. میزان ناامیدی در میان بزرگسالان زیاد بوده و حالا بیشتر هم شده؛ بنابراین برگرداندن آنها برای زندگی حرفهای روی صحنه یا جلوی دوربین، کار دشواری است. آنها جز آموزش بازیگری، به کمک روانشناسی هم نیاز دارند. من تا به حال گروهی را ندیدهام که مجموعهای از این داشتهها را ارائه دهند؛ مثلا هم بازیگری درس دهند و هم روانکاو داشته باشند. مجموعه این موضوعات باعث شد من از 8ماه پیش دیگر سراغ برگزاری کلاس برای بزرگسالان نروم.
انتخاب این تعداد بازیگر نوجوان برای اجرای یک نمایش ریسک بزرگی است. چطور این ریسک را پذیرفتید؟
وقتی به اجرا رسیدیم فهمیدم که موقع تصمیمگیری برای کار با این بازیگران نوجوان، چه ریسکهایی را قبول کردهام؛ مثلا وقتی یکی از بچهها روی صحنه آسیب دید، به این فکر کردم که اگر در طول این سال چنین اتفاقاتی رخ میداد باید چه میکردیم؟ خوشبختانه از همه مشکلات به سلامت گذر کردیم و من معتقدم دلیل آن، انرژی یکپارچه و پاکی بود که در گروه جریان داشت. کار با نوجوانان میتواند ریسکهایی هم داشته باشد. به هرحال این بچهها در مهمترین دوران تحصیلی خود و در آستانه انتخاب رشته و شغل آینده خود هستند. دوران بلوغ هم برای آنها حساسیتهای ویژهای را به همراه دارد. اما در مجموع مشکلات آنقدر نیست که بتوانیم از کار با نوجوانان چشمپوشی کنیم. در مقابل این نوجوانان هم شانس استفاده از فرصتها را نسبت به بقیه همسن و سالهای خود داشتهاند. خیلی از آموزشگاهها فرصت یادگیری و حضور روی صحنه را برای بچهها فراهم نمیکنند.
فضای کار نسبت به دوران نوجوانی و ورود شما به دنیای بازیگری چقدر عوض شده است؟
هیچچیز درباره نسل ما و نوجوانان فعلی با هم قابلمقایسه نیست. آنها بهراحتی به دنیای اینترنت دسترسی دارند درحالیکه ما نه فقط به اینترنت، بلکه حتی به هیچ منبع اطلاعرسانی دیگری دسترسی نداشتیم. اگر کتابخانه پدرم نبود من حتی جواب بسیاری از سؤالاتم را نمیگرفتم. اینکه کسی ما نوجوانان آن دوره را به طرف هدفی که داشتیم هدایت کند ماجرای دیگری بود.آن روزها علاقه به هنر دردسرهای زیادی داشت. موسیقی اصلا قابلپذیرش نبود، حتی در آن سالها که دبیرستانی بودم حمل ساز هم جرم و تابو بود. بازیگری را میتوانستیم از دبیرستان شروع کنیم اما نمایشها، به اجراهای مناسبتی محدود میشد. راهنمایی وجود نداشت که کتاب مناسبی به ما معرفی کند. هنرهای نمایشی از اواخر دهه70 به بعد رشد کرد. بهخاطر دارم در سالهای پایانی آن دهه، نمایشنامهای را از یک نمایشنامهنویس بسیار مطرح و شناختهشده ترجمه کرده بودم. درحالیکه بسیاری اصلا او را نمیشناختند. آن روزها در فقر شدید اطلاعات بهسر میبردیم. نخستین برخورد جدی ما با دانش نمایش در دانشگاه اتفاق میافتاد. اما حتی آنجا هم آموزشها بهروز نبود؛ کتابها قدیمی و متدهای آموزشی آنقدر کلیشهای و نخنما بود که در جهان طرفداری نداشت. شاید اگر در آن برهه زندگی نکرده بودیم، امروز اینقدر حریص دانستن نمیشدیم.
برای برقراری ارتباط با این نوجوانان چه چالش و راهکاری داشتید؟
ترغیب نوجوانان امروزی به مطالعه ساده نیست. آنها به در دست داشتن ابزارهای هوشمند عادت کردهاند و این تکنولوژی همه جنبههای زندگی آنها را تحتتأثیر قرار داده است. آنها حتی فیلمها را هم روی تلفن یا تبلت شخصی تماشا میکنند. طبیعی است که گرفتن گوشی از آنها و دادن یک جایگزین به دستشان ساده نباشد. اما به هر حال وقتی وارد دنیای بازیگری میشوند میپذیرند که باید سراغ متن بروند، چشمشان با کلمه آشنا شود تا بتوانند از روی متن بخوانند و آن را حفظ کنند تا در نقطه صفر متوقف نشوند. تکنولوژی باعث شده بسیاری از ما، وسعت زیادی از دانش کمعمق را داشته باشیم. راه ارتباط برقرار کردن با این نوجوانان برای من، نزدیک کردن خودم به آنها بوده؛ چون جهان به همین سرعت که این نوجوانان در حال پیشرفت هستند، تغییر میکند. این ما هستیم که باید خودمان را با این تغییر هماهنگ کنیم تا چیزی که بهعنوان شکاف نسلها شناخته میشود کمرنگ شود.
پیشبینی میکردید که پزشک نازنین بتواند به این سرعت موفق شود؟
میدانستم کار موفق خواهد شد اما به رکورد فروش فکر نمیکردم. طبیعی است وقتی با افرادی که درگیر روزمرگی و منطق دو،دوتاچهارتایی هستند درباره چنین کاری حرف میزدم، واکنشی جز ابراز ناامیدی و هشدار نسبت به ضرر کردن نمیدیدم. اما در جواب همه آنها میگفتم نمیدانید با همراهی این هنرجویان میتوان چه کرد؟ اهمیت و تأثیرگذاری این نمایش در تاریخ تئاتر برایم کاملا روشن بود. در نخستین جلسه تمرین از اجرای بینقص بچهها شگفتزده شدم و این اطمینان در من شکل گرفت که حاصل کار درخشان خواهد شد. سالها پیش به تماشای نمایشی دعوت شدم که چند کودک 7 تا 10ساله متنی ژاپنی درباره واقعه هیروشیما را روی صحنه برده بودند. آن نمایش و شکوه کودکانه روی صحنه مرا بسیار تحتتأثیر قرار داد و از همان زمان با خودم فکر میکردم چرا چنین اتفاقی تکرار نشود؟ چرا سالنی نداشته باشیم که هر شب تعدادی کودک در آن نمایشی را روی صحنه ببرند.
پزشک نازنین چه تأثیری روی خودتان گذاشت؟
امید، ویژگی عجیبی است.طبق افسانه یونانی جعبه پاندورا هم امید تنها چیزی است که باقی میماند. بعد از تجربه پزشک نازنین، شعله امید را در چشمان بچهها دیدم. هرچند نگران آینده هم بودند اما امیدواری پررنگتر بود. این شعله به مراقبت احتیاج دارد.شبیه به چیزی که در خندانندهشو هم اتفاق افتاد، ما با استعدادهایی مواجه هستیم که مدتی روی صحنه دیده میشوند، حسی جدید را تجربه میکنند و بعد از فروکش کردن توجه عمومی، دچار سرخوردگی میشوند و راهشان را گم میکنند. ادامه راه برای این استعدادهای نوجوان و تازه نسبت به شروع یک مسیر اهمیت بیشتری دارد. برای من، پزشک نازنین با این تأثیر همراه بود که بهطور ملموس حس کردم مراقبت از امید و موفقیت چقدر مهم است.
نویسنده نمایشنامهای که روی صحنه بردید ـ نیل سایمون ـ درست حین اجرای شما درگذشت. چه واکنشی نسبت به این اتفاق نشان دادید؟
از این اتفاق بسیار ناراحت شدم. نیل سایمون و وودی آلن در کنار هم سالهای پرباری برای کمدی جهان به وجود آوردند. سایمون سالهای متمادی در تئاتر ماند؛ هرچند بسیاری از آثارش به فیلمنامه هم تبدیل شد. نیل سایمون پزشک نازنین را بعد از مرگ همسرش و برای رهایی از اندوه این اتفاق نوشته بود و ما آن را در شبهایی روی صحنه میبردیم که خودش هم از دنیا رفته بود. نمایشنامههای او از دهه 80 موردتوجه قرار گرفت و اجراهای مختلفی از آنها روی صحنه رفته است. نوشتههای او آنقدر اجرایی نوشته شده که روی صحنهبردن آنها سخت بهنظر نمیرسد و شاید همین، دلیل اقبال عمومی نمایشنامههای او باشد.
این روزها، هم تعداد کارگاهها و آموزشگاههای بازیگری رشد قارچگونه داشته، هم تعداد علاقهمندان به این هنر از حد گذشته است. بهنظر شما این گرایش واقعی است یا حاصل یک تب زودگذر؟
این میزان از علاقه برای پیوستن به جنبش بازیگری را نمیفهمم و بیشتر برایم چیزی شبیه تب بهنظر میرسد. یکی از برجستهترین و دردسترسترین راههای رسیدن به شهرت و پیداکردن حیثیت و کاراکتر اجتماعی، بازیگرشدن است. اما سختیهای این راه به راحتی از ذهن افرادی که آن را انتخاب میکنند پاک شده است. شبیه کسی که مقصدی را برای سفر انتخاب کرده اما تصوری از جاده ندارد و فکر میکند با یک چشمبههم زدن میتواند خود را در مقصد ببیند. ضمن اینکه بسیاری از مشتاقان بازیگر شدن، دنبال راه آکادمیک برای رسیدن به خواسته خود نیستند. میخواهند خیلی زود به هدف برسند و در این راه سراغ روشهایی مثل «کسی را میشناسی بچه ما را وارد سینما کند؟»، «جایی هست که تست بازیگری دهم و بگویند بازیگر میشوم یا نه؟» میروند. این آموزههای اشتباه در ذهن بسیاری از علاقهمندان به بازیگری شکل گرفته و متأسفانه گاهی از سوی هنرمندان آموزشگر هم پاسخ داده میشود. چطور میتوان با یک تست ساده درباره آینده یک نفر تصمیم گرفت؟ مگر ما درباره شخصیت و خط زندگی یک فرد بیستوچند ساله چقدر شناخت داریم که بخواهیم با یک تست 3دقیقهای او را قضاوت کنیم.
بهنظر شما راهحل چیست؟
شاید وجود یک برنامه تلویزیونی استعدادیابی بازیگری، شبیه خندانندهشو بتواند کارساز باشد. من درباره این ایده فکر کردهام و امیدوارم بتوانم آن را به مرحله اجرا برسانم. طرح آن را هم نوشتهام. در دنیای هنر هرکس که بر مسند قدرت نشسته، از صاحب آموزشگاه گرفته تا فیلمساز، باید 2 ویژگی مهم داشته باشد تا او را مورداطمینان بدانیم. در قدم اول چنین فردی باید با شرافت با علاقهمندان ورود به دنیای بازیگری مواجه شود؛ این یعنی آن فرد بداند هنرجو امانتی است که به او سپرده شده است. دومین ویژگی، احساس مسئولیت نسبت به آینده هنرجویان است. او باید نسبت به کسی که با سختی زیاد، با چشمپوشی از رفاه و آسایش شخصی، سرمایه زندگی خود را برای ورود به یک دوره آموزشی آماده کرده، احساس مسئولیت کند. من هیچکس را متهم نمیکنم اما خیلی اوقات در این فضاها نگاه کاسبکارانه حاکم است.
شما جزو هنرمندان فعال در فضای مجازی هستید. این فضا چقدر برای شما جدی است؟
فضای مجازی نباید آنقدر جدی گرفته شود که به جان همدیگر بیفتیم!جدیت زیاد در هیچ موردی جز کار، خوب نیست. چطور استفاده کردن از این فضا مهمتر از خود آن است. فکر میکنم بهتر است از خودمان شروع کنیم و درباره چیزهایی که تخصص نداریم اظهارنظر نکنیم. وقتی تخصصی درباره سیاست یا اقتصاد نداریم چرا باید راجع به آن حرف بزنیم؟ واکنش نشان دادن نسبت به موضوعات جاری در اجتماع، مسئولیت اجتماعی چهرههاست که نشان میدهد آنها از جامعه جدا نیستند. اما گاهی جهتگیری نادرست و نالازم باعث میشود بقیه هم درباره هر موضوعی بهخودشان اجازه اظهارنظر بدهند.کاش عادت کنیم با همدیگر با مدارا و مهربانی بیشتری مواجه شویم. اگر در فضای مجازی چیزی را از کسی نمیپسندیم سادهترین کار این است که او را نبینیم. چه لزومی دارد حتما ببینیم و واکنش نشان دهیم و چرخه تمامنشدنی انرژی منفی را راه بیندازیم؟ درست مثل زمانی که برنامهای تلویزیونی را نمیپسندیم و شبکه را عوض میکنیم، میتوانیم در فضای مجازی هم همین واکنش را نشان دهیم. فکر میکنم در این زمینه به فعالیت فرهنگی بزرگی از سوی دولت احتیاج داریم.
فکر نمیکنید خود هنرمندان هم میتوانستند در این زمینه تأثیرگذار باشند اما گاهی اتفاقا برعکس عمل کردهاند؟
من هنرمندان را از بقیه افراد جامعه جدا نمیکنم. گاهی دوست دارم خطاب به بعضی از آنها بگویم که همکار عزیز! من هیچ نشانه فرهنگی در تو نمیبینم. در پوشش، حرفزدن، انتخابهای هنری و ادبی بعضی هنرمندان هیچ ویژگی فرهنگیای دیده نمیشود و در این صورت، آنها حتما الگوهای نامناسبی هستند. در جامعه ما سلبریتی به مفهوم هالیوودی وجود ندارد، چهرهها از مردم جدا نیستند. من از همان سوپرمارکتی خرید میکنم که همسایهام آنجا میرود؛ بنابراین نمیتوان چهرهها را دور از جامعه دانست. گاهی هنرمند هم درست آموزش ندیده و تربیت نشده، به همین دلیل هم معتقدم در اصل، الگو قرار دادن یک هنرمند کار درستی نیست. هنرمند برای دادن درس اخلاق پرورش پیدا نکرده بلکه در بهترین حالت تربیت شده تا انسان خوبی باشد و بتواند هنرمند خوبی هم باشد.
فاصله گرفتن اختیاری شما از سینما باعثشده که تئاتر و بقیه فعالیتهای هنری خود را جدیتر دنبال کنید؟
نه، این موضوع تأثیری بر برنامههای من نداشته است. پیش از این هم هر سال همین تعداد نمایش را روی صحنه میبردم. شاید تعداد کنسرتهایم بیشتر از قبل شده باشد؛ ضمن اینکه در این سن فکر میکنم چرا بعضی ایدههای این سالها را به مرحله عمل نرسانم؟
این روزها که مشکلات اقتصادی روحیه افراد را تحتتأثیر قرار داده، انجام کار هنری سختتر از قبل شده است؟
کتمان نمیکنم که وضع اقتصادی همحرفهایهای من نسبت به بسیاری از افراد جامعه بهتر است، اما این اصلا به آن معنی نیست که ما نمیفهمیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است. بیشتر از وضع اقتصادی، تبعات اجتماعی آن مرا آزار میدهد. آنقدر همهچیز پیچیده شده که ناراحتی خودمان را سر همدیگر خالی میکنیم. این اتفاق جدیدی نیست؛ مثلا در سالهای جنگ تحمیلی هم افراد فرصتطلبی بودند که میخواستند از موقعیت سود ببرند. این افراد سودجو و آدمهای عصبانی و پرخاشگر بیشتر آزاردهنده هستند. نمایش نوعی سوپاپ اطمینان برای جامعه محسوب میشود که میتواند برای ساعاتی تماشاگر را از دنیای واقعی و تلخیهایش جدا کند. هرچه تلخیها و سختیهای دنیای واقعی بیشتر باشد کار ما هم بهمراتب سختتر میشود.
اما رفتن سراغ رویدادهای هنری این روزها برای بیشتر مردم جامعه آسان نیست.
همین روزها وقت این است که صاحبان سرمایه و شرکتهای بزرگ وارد سرمایهگذاری در رویدادهای هنری شوند. دولت باید برای خانواده ایرانی سبد فرهنگی تعریف کند؛ یعنی مبلغی که میگوید این خانواده باید مثلا ماهی یک نمایش و 2فیلم سینمایی ببیند و یک کنسرت برود و مبلغی هم برای خرید کتاب داشته باشد. الان وقت این است که کسانی با توانایی مالی زیاد با تعریف پروژههای حسابشده شرایط را برای استفاده خانوادهها از فعالیتهای فرهنگی و هنری فراهم کنند. اگر این دلخوشی را هم نداشته باشیم اوضاع خرابتر میشود.
با این توضیح بهنظر شما بلیت تئاتر برای اینکه خانوادهها بتوانند آن را بهعنوان تفریح و فعالیت فرهنگی انتخاب کنند گران نیست؟
بله، بلیت بعضی نمایشها در سالنهای خاص بالاست اما آن هم دلایل خاصی دارد. نمایشهای من همگی با قیمت بلیت معقول و گاهی با کمترین قیمت اجرا شدهاند. جنس تولید و حاصل کار هم در این موضوع بیتأثیر نیست.
نمایشی که یک پروژه بزرگ با حضور تعداد زیادی بازیگر و عوامل است و گروه موسیقی ویژه هم دارد چیزی فراتر از یک تئاتر معمولی است. وقتی چنین نمایشی در یک سالن ویژه روی صحنه برود میتوان پیشبینی کرد که قیمت بلیت هم بالاتر از حد معمول باشد. نمیتوان مقایسه کرد اما در همه جای دنیا هم نمایشهای ارکسترال و موزیکال با جلوههای ویژه گرانقیمت هستند؛ هرچند در نهایت موافقم که رسالت تئاتر، بورژواپروری نیست و نمیخواهد فقط پای پولدارها را به سالن تئاتر باز کند.
مرور زندگی هنری
متولد 1358
فارغالتحصیل تئاتر از دانشکده هنر و معماری
نوازنده پیانو، گیتار و سازدهنی
مترجم نمایشنامه و فیلمنامه
کارگردان و بازیگر تئاتر سینما و تلویزیون
مدرس تئاتر
مدیر پردیس سینمایی چارسو بهمدت 2سال
مدیر هنری مجموعه شهرزاد
پرویز پرستویی شرمندهام کرد
مدتی قبل پرویز پرستویی با انتشار عکسی از اشکان خطیبی در فیلم «سینما نیمکت»، در صفحه شخصی خود نوشت: «وقتی عکست را دیدم برخلاف عکسهایی که متأسفانه در این روزها میبینم، بغض کردم، اشک ریختم، تمام تنم درد گرفت و بندبند وجودم تیر کشید. ولی من قدر رنجی را که در این نقش کشیدی خوب میدانم. تا بوده همین بوده، ما قرار است از رنج کارمان لذت ببریم و قدرشناس هم نداشته باشیم». اشکان خطیبی برای بازی در سینما نیمکت در تلاشی طاقتفرسا، 20کیلو وزن کم کرد و در سرمای شدید، با گریمهای سنگین جلوی دوربین رفت، اما درنهایت صحنههایی که نشاندهنده تلاش او بود از فیلم حذف شد. خطیبی درباره صحبتهای پرستویی میگوید: «پرویز پرستویی مرا شرمنده کرد. من در برههای از زندگی هستم که نسبت به بعضی چیزها ازجمله حرفه خودم ناامید شدهام. اتفاقاتی از این دست باعث میشود کورسوی امیدی دوباره در قلبم روشن شود». او اضافه میکند: «حرفه من روی صحنه بودن است و مخاطبانی دارم که ارزش کار هنری را درک میکنند. اگر مخاطبان نبودند من در سالهای اخیر نابود شده بودم. خوشبختانه همسر مهربانی دارم که کمک میکند از نظر روحی به آرامش برسم اما حضور مخاطبان قوت قلب من است؛ همانها که در خیابان جلویم را میگیرند و میگویند بیخیال همه حرفها، ما که زحمت تو را دیدهایم. این حرفها حال مرا خوب میکند. اینکه نیمی از سال نمایشی را روی صحنه ببرم و هرشب سالن پر از تماشاگران مشتاق باشد احساس درخشانی به من میدهد. حالا دیگر من فقط به امید مخاطب و برای او کار میکنم».
قابهای شخصی
خطیبی و تجربه حضور در حرفههای مختلف
از تدریس بازیگری تا رستورانداری
برای بیشتر ما آخرین تصویری که از اشکان خطیبی به یاد داریم، تصویر او بهعنوان یکی از 4مربی «خندانندهشو» است. اما کارنامه این بازیگر و کارگردان پر از نام فیلم، سریال و تئاترهایی است که آنها را ساخته یا در آنها بازی کرده است.
حرفهای غیراز نمایش
هرچند خانه اصلی خطیبی تئاتر و شغل اصلی او بازیگری و آموزش آن است اما او سراغ تجربه حرفههای دیگر هم رفته و معتقد است که این کار در صورت توانایی داشتن، هیچ عیبی ندارد. خطیبی در نخستین قدم وارد دنیای مترجمی شد. موسیقی برای او شکل جدیتر داشت و از همان نوجوانی سراغ آن رفته به همین دلیل هم فعالیت پررنگ او در کنسرتها در چند سال اخیر عجیب نیست. در فهرست مشاغل خطیبی مدیریت پردیس سینمایی چارسو بهمدت 2سال دیده میشود؛ تجربهای از مدیریت موفق که چارسو را به یکی از 3سینمای پرمخاطب کشور تبدیل کرد.خطیبی رستورانداری را هم امتحان کرده است.
سریالها
دوران سرکشی و بچههای نسبتا بد
شاید کمتر کسی یادش باشد که خطیبی بازیگری در تلویزیون را با سریال «همسفر» در سال1378شروع کرد. اما نخستین حضور جدی او به بازی در سریال «دوران سرکشی» برمیگردد که سال1380پخش شد و همان روزها مورد توجه قرار گرفت. بعد از آن تقریبا هر سال بینندگان تلویزیون شاهد پخش دستکم یک سریال با بازی او بودهاند. «زمانی برای خاکستر»، «این راهش نیست»، «اگه بابام زنده بود»، «روشناییهای شهر»، «آخرین گناه»، «از نفس افتاده»، «گلهای گرمسیری»، «در مسیر زایندهرود»، «سهمی برای دوست» و «بچههای نسبتا بد» بعضی از این مجموعههای تلویزیونی هستند. چند سالی است که دیگر نقشآفرینی خطیبی را در تلویزیون ندیدهایم و حضورش در قاب جادویی، به خندانندهشو برمیگردد.
خندانندهشو
رامبد جوان با ساخت برنامه خندانندهشو برای نخستین بار به جوانان بااستعداد و علاقهمند فرصت داد شانس خود را برای تبدیل شدن به یک استندآپ کمدین امتحان کنند. از همان سری اول این برنامه حضور خطیبی بهعنوان یکی از 4مربی باعث تعجب بینندگان شد. آنها کمتر تصویر خطیبی را در نقش کمدین به یاد میآوردند و دنبال دلیل این انتخاب میگشتند. البته خطیبی معتقد است آنها که او را موقع بازی در نقشهای کمدی ندیدهاند، تماشاگر تئاترهای او نبودهاند. او میگوید:«کمدین شدن یاددادنی نیست. بنابراین در خندانندهشو قرار بر این بود که به شرکتکنندگان کمک کنیم استعدادها و تواناییهای خود را در مسیر درست هدایت کنند و مهارتهای بازی و اجرا را تا اندازهای که برای یک استندآپ کمدین لازم است یاد بگیرند». خطیبی مجریگری را با «خانهای با طرح نو»، «بهارستان» و«5ستاره» در تلویزیون تجربه کرده است.
سینما و خداحافظی با آن
سینما برای خطیبی سال 83 با «خیلی دور، خیلی نزدیک» رضا میرکریمی شروع شد. او برای انتخاب فیلم با وسواس قدم برداشته به همین دلیل تعداد فیلمهای سینمایی او چندان زیاد نیست اما تقریبا همه کارهای او با استقبال منتقدان مواجه شده است. او در «سوت پایان» بازی در فیلم نیکی کریمی را تجربه کرد، در «اسب حیوان نجیبی است» جلوی دوربین عبدالرضا کاهانی رفت و با بازی در «قاعده تصادف» بهنام بهزادی با واکنش مثبت بینندگان روبهرو شد. «نگار» ساخته رامبد جوان آخرین فیلمی بود که با بازی خطیبی روی پرده سینماها رفت. هرچند فیلم «سینما نیمکت» ساخته رحمانیان را قبل از آن بازی کرده بود؛ فیلمی که به پرحاشیهترین تجربه سینمایی او هم تبدیل شد. خطیبی برای بازی در این فیلم 20کیلو وزن کم کرد و در سرمای شدید، با گریم سنگین جلوی دوربین رفت. حاصل کار اما برای او دلچسب نبود. بعد از مدتها بلاتکلیفی عاقبت در آخرین اصلاحات فیلم، تصاویری که در آنها خطیبی با بالاتنه برهنه مشغول ساز زدن بود و تلاش طاقتفرسای او برای بهتر شدن نقش را نشان میداد، نتوانست از زیر قیچی سانسور نجات پیدا کند و حذف شد. این اتفاق به واکنش خطیبی و دلسردی او از حضور در سینما منجر شد. آخرین خبرها میگوید خطیبی قصد ندارد به سینما برگردد هرچند که خودش میگوید نمیخواهد درباره این موضوع حرف بزند.