در توصیف قوسوقزح
هربار که رنگینکمانی بیاید شیری میزاید
یکی از آرزوهای بچگی خیلی از ماها این بود که بدانیم رنگینکمان دقیقا از کجا شروع شده! وقتی بعد از بارش باران سر و کلهاش پیدا میشد دنبالش میرفتیم تا بالاخره سرمنشأ را پیدا کنیم و هرچه میرفتیم کمتر میرسیدیم. جالب اینکه این قوسوقزح جذاب با خودش از قدیم کلی باور و اعتقادات جورواجور داشته است. از همه قویتر این بود که رنگینکمان را کمان رستم میدانستند؛ همچنین کمان سام یا بهمن. یا میگفتند قوسوقزح که پس از باران در آسمان پیدا شود، همان عکس کمان رستم است که در آسمان منعکس میشود؛ وقتی که پیدا میشود میگویند رستم در پیکار با دیوان پیروز شده است ولی آخرین دیو فرار کرده و رستم در پی شکار آخرین دیو است. این تعقیب و هدفگیری یک سرش در گوشهای از عالم و سر دیگرش در آن سوی قرار دارد و تیر و کمان رستم، در همه آسمان و زمین به سوی این مظهر ناپاکیها نشانه رفته است.
درباره رنگهای آن هم باورهایی وجود دارد از جمله اینکه رنگینکمان بر اثر تابش نور خورشید بر کوه قاف در آسمان پدیدار میشود و رنگهای آن بهعلت انعکاس زمرد، الماس، یاقوت و جواهراتی است که در کوه قاف وجود دارد و رنگهای رنگینکمان هر یک نشانه چیزی است: سرخی نشانه خون است و اگر سرخی کمان بیشتر باشد نشانه آن است که خونریزی خواهد شد. زردی نشانه بیماری است و اگر زردی آن بیشتر باشد، بیماری شیوع پیدا خواهد کرد. سبزی آن هم نشانه خرمی است و اگر بیشتر باشد آبادانی خواهد آمد.
اما در کل، رنگینکمان را نشانه آمدن سالی نیکو میدانستند؛ سالی با فراوانی خواروبار، ارزانی و خیر و برکت. البته نگاهی هم به جهات داشتند؛ «اگر شمال به جنوب ظاهر شود، نشان از خوبی هوا خواهد بود و اگر شرق به غرب، نکبت و خشکسالی.»
عقاید دیگری هم داشتند. ازجمله اینکه هر بار که رنگینکمانی ظاهر میشود، شیری در کوه میزاید. خراسانیها هم معتقد بودند که سر قوسوقزح هرجا به زمین بخورد همانجا گنج است.