اسباببازیها نمیمیرند
الهه بصیر:
نوشتن از دنیای اسباببازیها را میتوانم با بیان جنبههای روانشناختی اسباببازی برای کودکان شروع کنم و همین خط را بگیرم و جلو بروم و برای تحتتأثیر قراردادن خواننده چند فکت و نقل قول علمی را هم ضمیمه آن کنم. اما اگر بخواهم یکرنگ و بیغش باشم، ترجیح میدهم در تمام گزارشم از تجربه شخصی خودم و همسن و سالانم برایتان بنویسم؛ از لحظاتی که یک اسباببازی برایمان چیزی بیشتر از یک اسباب بازی بوده. در بعضی از مهمترین لحظات زندگیمان هم رد پای یک اسباببازی دیده میشود. بازی با عروسکها برای دختربچهها نهتنها عجیب نیست که شاید حتی بهنظر عدهای برای درونیشدن بعضی هنجارها و رفتارهای فردی و اجتماعی (فارغ از نگاه ارزشگذارانه به این هنجارها و رفتارها) امری لازم و ضروری است؛ بسیاری از دختربچهها با عروسکبازی برای نخستینبار نقش مادری را تمرین میکنند و مراقبت و نگهداری از عروسکی را که حکم فرزندشان را دارد یاد میگیرند؛ همانطور پسر بچهها که برای نخستینبار در سنین کودکی پشت فرمان ماشین کوکی یا کنترلیشان مینشینند و خودشان را در مقام یک راننده حرفهای یا یک برنده مسابقات اتومبیلرانی میبینند. من هم در کودکی از این قاعده مستثنا نبودم، با این تفاوت که بهعنوان یکی از متولدین دهه 60 هنوز هم گاهی دل به دل کودک درونم میدهم و سری به دنیای اسباببازیها میزنم؛ مثل همین امروز که باخبر شدم زیرزمین عمارت کاظمی را به موزه اسباببازیهای قدیمی اختصاص دادهاند. همین نشان کوچک کافی بود که خودم را پرسانپرسان به این عمارت زیبای بهجا مانده از دوره قاجار در دل محله تاریخی امامزادهیحیی(ع) برسانم. اگر دلتان میخواهد سری به دنیای اسباببازیهای قدیمی بزنید و برای ساعتی هم که شده یاد و خاطره این نوستالژی دوستداشتنی را زنده کنید تا پایان این گزارش در دالانهای موزه عمارت کاظمی با ما باشید.
ورود به دنیای اسباببازیها رایگان است
در پیادهراه خیابان 15خرداد به سمت خیابان مصطفی خمینی قدم میزنیم تا به خیابان امامزادهیحیی(ع) میرسیم. از عابران، سراغ عمارت کاظمی را میگیریم. میگویند: «همین خیابان را مستقیم بروید تا به امامزاده برسید. عمارت درست مقابل امامزاده قرار دارد». به عمارت مورد نظر میرسیم. تماشای ساختمانی که قدمت تاریخی دارد از دور هم زیباست. فکر ورود به این عمارت، دلمان را مانند طفل سهسالهای که بیتاب سوارشدن بر چرخوفلک دورهگرد محل است به وجد میآورد. نگهبان خندهرویی که مقابل در عمارت ایستاده است مانع ورود عکاس میشود و میگوید: «برای عکاسی حرفهای باید نامه مهر و موم شده سازمانی داشته باشید. اما ورود به دنیای اسباببازیها بهعنوان بازدیدکننده برای همه آزاد است. رایگان هم هست و هر روز از ساعت 10تا 16:30 میتوانید از موزه بازدید کنید و هرقدر دلتان خواست با دوربین تلفن همراهتان عکس بیندازید». با دست به زیرزمینی که در ورودیاش سمت راست حیاط عمارت قرار دارد اشاره میکند و میگوید: «بروید که کلی اسباببازی خاطرهانگیز منتظرتان هستند. هرچند سن و سالتان به بازیکردن با این اسباببازیها نمیرسد. (باخنده) این اسباببازیها بوی دوران کودکی من و پدر و مادرهایتان را میدهد. یادش بهخیر». نفس عمیقی میکشد. سری تکان میدهد و جلوتر از ما به سمت زیرزمینی که حالا خانه اسباببازیهای نوستالژیک است، میرود.
کودک درونم زنده است
اسباببازیهای این زیرزمین تاریخی خیلی قدیمیتر از آن چیزی هستند که انتظارش را داشتیم. تاریخ برچسبهایی که برای معرفی اسباببازیها رویشان چسبانده شده نشان میدهد که برخی از آنها مربوط به سال 1320هستند و برخی دیگر بچههای دهه 40و50 را سرگرم کردهاند. جالب است که همه بازدیدکنندههای موزه جوانتر از آن هستند که با این اسباببازیها بازی کرده باشند. اما با چنان شور و اشتیاقی تماشایشان میکنند که گویی خاطرات زیادی را برایشان تداعی کردهاند. الهه رزاقی را کنار عروسکهای دستباف میبینیم. میگوید: «یک عروسک دستباف داشتم که عروسک مادرم بود. بیدروغ بگویم آن عروسک بافتنی را از همه اسباببازیها و عروسکهای رنگارنگم بیشتر دوست داشتم. بوی کودکی مادرم را میداد و بوی دستهای مادربزرگ که اضافه کامواهای پتوی پدربزرگ را در هم تنیده بود تا برای آغوش مادرم یک همبازی بسازد». با لبخند خاطرات کودکیاش را در دنیای اسباببازیهایش تعریف میکند و ادامه میدهد: «حالا من 30 ساله هستم و متاهل اما هنوز هم با دیدن یک عروسک کوچولو و بانمک مثل یک دختربچه 7-6ساله ذوق میکنم. هنوز هم برای خودم عروسکهای کوچک و فانتزی میخرم و برایشان اسم میگذارم. هنوز هم وقتی سفر میروم خانه و زندگی را به عروسکهایم میسپارم. هنوز هم وقتی دل خودم گرفته، خیال میکنم دل عروسکهایم هم گرفته است. هنوز هم وقتی عروسک جدیدی میخرم، او را به عروسکهای قدیمی معرفی میکنم و از آنها میخواهم که با هم دوست باشند و هوای هم را داشته باشند. میدانید چرا؟ چون غرقشدن در دنیای اسباببازیها را دوست دارم و تصورم این است که زندگی برای این عروسکها خیلی واقعیتر از چیزی است که خیلیها خیال میکنند. زندگی اسباببازیها به همان اندازه واقعی و جدی است که در انیمیشن معروف داستان اسباببازی میبینیم؛ همان قدر دلبرانه و هیجانانگیز و پر از ملاطفت. آجر به آجر این موزه با جاندادن به دنیای اسباببازیها خاطرات هزاران کودک دیروز را زنده نگهداشته است».
اسباببازیها از خلاقیت بزرگترها جان میگرفتند
همه اسباببازیهای این موزه دستساز هستند؛ از ماشین و قطارهای چوبی گرفته تا حیوانات کاغذی، عروسک و توپهای فوتبال کاموایی؛ همه را مادران و پدران باحوصله برای کودکانشان درست کردهاند. احمد جامی را کنار فرفرههای کاغذی میبینیم. با دقت از همه اسباببازیها عکس میاندازد و با اشاره به اینکه اسباببازیهای قدیمی با خلاقیت و استعدادی که بزرگترها در درست کردن کاردستی داشتند بهوجود میآمدند، میگوید: «آنروزها، مثل این سالها، خبری از کوادکوپتر، اکشن فیگور شخصیتهای انیمیشنی و سینمایی، هزار و یک مدل عروسک و بازی فکری نبود؛ عروسکهای دستباف پارچهای و کاموایی، تفنگها، ماشینهایی ساخته شده از چوب و بعدها پلاستیک بازیافتی عمده اسباببازیهای زمان ما را تشکیل میداد. اما همان اسباببازیهای در ظاهر ساده چه دلبریای از ما که نمیکردند. بیشترشان را بزرگترهای فامیل برایمان میساختند. هرکس که هنری داشت چندتایی درست میکرد و در مناسبتهای مختلف مثل عید نوروز یا تشویق کارنامه تحصیلی به بچهها هدیه میداد». جامی سری تکان میدهد و با بیان اینکه وضعیت اقتصادی خانوادهها اجازه نمیداد برای بچهها اسباببازی بخرند ادامه میدهد: «بعدها که دنیای اسباببازیها پیشرفت کرد و تولید اسباببازی بهعنوان یک حرفه کارخانهای، آن هم نه به سبک و سیاق امروز! تبدیل شد، مغازههای اسباببازیفروشی روی کار آمدند. برخی هم کنار دکانشان قفسهای را به فروش اسباببازی اختصاص دادند اما خانوادههای کمی توان خرید اسباببازی را داشتند. وضعیت اقتصادی خانوادهها چندان مطلوب نبود و برخی آنقدر بچه قد و نیمقد داشتند که جیبشان کفاف هزینههای غیرضروری را نمیداد. در آن شرایط هر وقت، مامان و بابا غفلت میکردند یا مسیری دیگر وجود نداشت و ناچار باید از جلوی ویترین اسباببازیفروشی میگذشتیم، حداقل یک ربع طول میکشید تا من و همسالان من را که مسخ آن اسباببازیهای رنگارنگ شده بودیم، با قول خرید یکی از آنها در بازگشت همراه خودشان ببرند. شماها که سن و سالی ندارید باورتان نمیشود شبها خواب اسباببازیهای پشتویترین مغازهها را میدیدیم و چشم به در میدوختیم که پدر یک شب با خودش به خانه بیاورد؛ رؤیایی که هرگز به واقعیت تبدیل نشد و تصویر آن اسباببازیها برای همیشه در ذهنمان ماندگار شد».
مثل این موزه را کم داریم
همه اسباببازیهای موزه را دیدهایم. چیزی به زمان تعطیلی عمارت نمانده است که یک زوج جوان وارد زیرزمین میشوند. نگهبان مشغول مرتبکردن پردههاست و میخواهد درهای چوبی زیرزمین را یک به یک ببندد که زنگوله در، ورود یک بازدیدکننده دیگر را اعلام میکند. زوج جوان با هیجان وارد میشوند. میدانند فرصت چندانی برای بازدید از موزه ندارند. سریع بین اسباببازیها میچرخند و هریک چیزی میگویند. تند تند عکس میاندازند. نگهبان تأکید میکند که هنگام عکس انداختن فلش دوربین تلفن همراهشان را خاموش کنند. خانم میگوید: «چقدر خوب که مراقب اینها هستید. خیلی باارزش هستند. خدا قوت». آقا بلندبلند صحبت میکند و همه آنهایی که در زیرزمین هستند را مخاطب قرار میدهد؛ «انگار چیزی در روزهای گذشته بوده که حالا ارزشاش را میفهمیم و به هر چیزی که نشانی از آن روزها دارد سری میزنیم تا بتوانیم به آن حفره خالی که درونمان احساس میکنیم برسیم. حتی شاید چیزی نباشد یا دقیقا ندانیم آن چیز چیست! اما ما مجذوب و دلباخته گذشتهایم. به همینخاطر است که فیلمها، سریالها، کارتونها، ابزارها و هر چیزی را که ما را به گذشته برگرداند همچون شیء باستانی باارزشی ارج مینهیم و یادش را گرامی میداریم. اسباببازیها هم یکی از همان چیزهایی هستند که جواز ورود به بخشهایی از گذشتهمان را به ما میدهند؛ همان چیزی که امروزیها از آن بهعنوان نوستالژی یاد میکنند.»
چگونه برویم؟
اگر قصد دارید برای رسیدن به موزه عمارت کاظمی از مترو استفاده کنید، باید خودتان را به ایستگاه مترو 15خرداد برسانید. بعد از خارج شدن از ایستگاه مترو، با پای پیاده یا به کمک وسایل نقلیه در مسیر خیابان 15خرداد شرقی، خودتان را به خیابان ری برسانید. وارد کوچه امامزاده یحیی(ع) شوید و مستقیم بروید تا به سرای کاظمی برسید.
اگر از وسایل نقلیه شخصی استفاده میکنید، باید بدانید که کوچه امامزاده یحیی(ع) بسیار کمعرض است و از آنجا که در دل بازارچه قدیمی این محله قرار دارد بسیار پرتردد نیز هست. از اینرو برای پارککردن وسیله نقلیهتان شانس زیادی ندارید. بهتر است در نخستین پارکینگی که در خیابان 15خرداد دیدید پارک کرده و بقیه مسیر را پیاده طی کنید. پیادهروی در کوچه پسکوچههای این محلههای قدیمی لذتبخش است. اگر از سمت سرچشمه میآیید نیز میتوانید در سهراه امینحضور پارک کرده و بقیه مسیر را از میان بازارچه پیاده طی کنید.
چهرههای محبوب این نوستالژی
گاری آب شاهی
این گاری چوبی تا سال 1330برای کودکان 7تا 12سال ساخته میشد. ماجرای ساخت آن از این قرار بود که در زمان شاه که همه به آب آشامیدنی دسترسی نداشتند، گاریچیهایی بودند که در شهر میگشتند و آب میفروختند. بچهها این گاریهای چوبی را روی زمین حرکت میدادند و با تکرار جملاتی که از زبان گاریچیها شنیده بودند نقش فروشنده و خریدار آب را بازی میکردند.
قایق تپتپو
این قایق 70سال پیش تنها سرگرمی پسربچههای 14و 15ساله بود. یک قایق کوچک آلومینیومی بود که در باکش نفت میریختند. قایق را روی تشت آب یا نهر آب میگذاشتند و آن را روشن میکردند. نفت داخل باک میسوخت و قایق تپتپکنان حرکت میکرد.
طبلک دستهدار
طبلکهای رنگی دسته چوبی که دورشان مهرههای چوبی و منگوله آویزان بود، سالها کودکان زیر7سال را سرگرم میکرد. حتی برای آرام کردن نوزادان خفته در گهواره نیز از آنها استفاده میکردند. درست کردن آن هم بسیار ساده بود. از اینرو در بیشتر خانهها حداقل یک طبلک وجود داشت.
توپهای کاموایی
زمانی که توپ فوتبال گران بوده و برای همه در دسترس نبوده، کلافهای کاموا را دور مقوا یا ظروف میپیچیدند تا شکل توپ بهخود بگیرد. بعد هم با آن فوتبال بازی میکردند. گاهی برای استحکام بیشتر توپ از تکههای پارچه هم استفاده میکردند.
فرفرههای کاغذی
یکی از هیجانانگیزترین اسباببازیهای قدیمی همین فرفرههای کاغذی هستند که ساختار پیچیدهای ندارند. آنها که ماهر بودند با یک تکه کاغذ رنگی و یک چوب نازک، فرفره درست میکردند و آنها که بلد نبودند باید دمپاییپاره و نانخشکهای خانه را جمع میکردند و منتظر میماندند تا فرفره فروش دورهگرد بیاید و با هم معامله کنند. رسم بازی هم چنین بود که فرفرهها را دستشان میگرفتند و در کوچه میدویدند. باد لای پرههای فرفره میپیچید و از چرخش آن لذت میبردند.
یویو کشی
تا سال 1335بسیاری از کودکان هفتتا پانزدهساله با یویوهای چوبی سرگرم میشدند. یویو از 2 تکه چوب و یک تکه نخ یا کش درست میشد. رسم بازی از این قرار بود که نخ یا کش محل اتصال 2 تکه چوب را دستشان میگرفتند و به طرف پایین پرتاب میکردند. چوبها پایین و بالا میرفتند و به هم برخورد میکردند.