میدانداری آقای بازیگر در« حاجی واشنگتن» چگونه در ذهن دهه شصتیها ماندگار شد؟
یکی مرد جنگی
روایت فیلمی که با هنرنمایی یک بازیگر به صحنه تئاتر تبدیل شد
محمدعلی
«دنیا محل عبرت است، رفتند و ما هم میرویم.»؛ قلم علی حاتمی و حنجره عزتالله انتظامی ترکیب ماندگاری برای سینمای ایران به یادگار گذاشته است. فیلم حاجیواشنگتن شاید شگفتانگیزترین همکاری این دو هنرمند برای خلق دیالوگهای ماندگار باشد؛ فیلمی که سال1361 با شرایطی ویژه به تولید رسید و اکران آن به سالها بعد موکول شد، یکی از خاصترین آثار سینمای ایران لقب گرفته است.
دوره نوجوانی دهه شصتیها، زمان ساخت فیلمهای عاشقانه بود. جنگ به پایان رسیده و دوران سازندگی آغاز شده بود. سوپراستارها در این دهه، نمایان شدند و تصویر آنها روی سردر سینماها برای جذب مخاطب قرار میگرفت. دوران اصلاحات نیز در این دهه آغاز شد و سینما بیشتر از گذشته مورد توجه قرار گرفت. در این دوره ابوالفضل پورعرب و فریبرز عربنیا بهعنوان ستارههای سینما، ماراتن جذب مخاطب را آغاز کرده بودند اما فیلمهایی هم ساخته میشد که مخاطبان خاص را جذب کند. همیشه عدهای بودند که نیازهای فرهنگی افراد تشنه به محصولات ویژه را تولید کنند. سال1377 یکی از این فیلمها روی پرده سینماها آمد؛فیلمی که اوایل دهه60 ساخته شده بود و به غیر از جشنواره فیلم فجر، فرصتی برای اکران پیدا نکرده بود. برای یک متولد دهه60 چه چیزی بهتر از فیلمی که همزاد اوست و بعد از 16سال- پیش از دوران جوانی- با آن مواجه میشود؟«حاجی واشنگتن» ساخته علی حاتمی با بازی عزتالله انتظامی در این دوره به نمایش درآمد تا نخستین مواجهه جدی و به یادماندنی یک متولد دهه60 با آقای بازیگر و البته آقای کارگردان، باشد. چند سال بعد که در برنامههای تحلیلی سینمایی این فیلم بازپخش شد و از سوی منتقدان مورد تحلیل قرار گرفت، ابعاد آن بیشتر از آن مواجهه داخل سینما برای آن نوجوانی که حالا دوران بلوغ را سپری کرده بود، نمایان شد.
وقتی علی حاتمی تمام بار یک فیلم عمیق و پر چالش را بر دوش یک بازیگر قرار میداد، میدانست که با چه اعجوبهای مواجه است. هرچند سینماشناسان، بهتر و دقیقتر میتوانند نقشآفرینی «حاجی» را تحلیل کنند اما اهمیت پیشبردن این داستان پرماجرا در فیلمنامه علی حاتمی، برای مخاطبان معمولی سینما نیز قابل فهم است. در متون سینمایی آمده است که بازیگران در مواجهه با بازیگر مقابل، بهتر امکان بیان دیالوگ و انتقال حس را پیدا میکنند و زمانی که قرار باشد در سکانسی به مونولوگگویی بپردازند با دشواری بیشتری مواجه میشوند. یک سکانس اینچنینی در یک فیلم میتواند به صحنه هنرمندی بازیگر تبدیل شود و عیار او را نشان دهد. فیلم حاجیواشنگتن اما سراسر صحنه هنرنمایی عزتالله انتظامی است. اغلب سکانسهای این فیلم مونولوگهای ثقیل و پیچیده علی حاتمی است و تنها بازیگری از پس آن برمیآید که در جوانی تجربه پیشپردهخوانی داشته و صحنه نمایش را میدان هنرنمایی خود کرده باشد. حاجی واشنگتن نمایشی است که یک بازیگر دارد و عدهای سیاهی لشکر در کنار دیگر آکسسوار صحنه به ابزار دست آن بازیگر بدل شدهاند. 94دقیقه با صدا و تصویر مردی همراه است که با چیرهدستی مسیر یک وزیرمختار را از اوج عزت تا حضیض ذلت، پیش میبرد.
مگر یک بازیگر چند حس مختلف را میتواند در یک شخصیت و در یک فیلم قرار دهد و مخاطب با تمام وجود با آن همذاتپنداری کند؟«حاجی» یک مقام دولتی است که از طرف ناصرالدینشاه برای تاسیس نخستین سفارتخانه ایران در واشنگتن آمریکا مأمور میشود. اهالی بازار او را با شوکت تمام راهی میکنند و به ینگهدنیا میفرستند. او سفارت را تاسیس میکند اما تیرهروزیها آغاز میشود. سفارتخانه بدون مراجعهکننده و درآمد میماند و از تهران هم برای او بودجهای ارسال نمیشود تا رفته رفته او و سفارتخانه به پایان خط برسند. عزتالله انتظامی چند سال پیش جزئیاتی از نحوه ساخت این فیلم بیان کرد. به گفته آقای بازیگر، در جریان ساخت این فیلم با کمبود بودجه مواجه بودهاند تا حدی که عوامل اندک فیلم در خارج از ایران، به اندازه وعدههای غذایی هم پول نداشتهاند. همانطور که در متن فیلم، رفته رفته اوضاع برای آقای سفیر ناخوشایند میشود و از مکنت به سمت فقر پیش میرود، در عالم واقعیت نیز با بیپولی مواجه میشوند، بهطوری که انتظامی شرایط دشوار پشت صحنه را در واقعی شدن حس حسینقلی در فیلم مؤثر دانسته است.
مقام دولتی آدابدان، وطنپرست، عاشق دخترش مهرالنساء و وظیفهشناسی که صرع دارد؛عزتالله انتظامی، شخصیتی با همه این خصوصیات ساخته که در ذهنها ماندگار شده است. سکانس طلایی ذبح گوسفند و سلاخی آن که با مونولوگهای ویژه علی حاتمی و بیان تأثیرگذار عزتالله انتظامی همراه شده است بهعنوان یکی از ماندگارترین سکانسهای سینمای ایران شناخته میشود.
این سکانس با صحبتهای عاشقانه حسینقلی با گوسفند و تشبیه چشم گوسفند به چشمان مهرالنساء آغاز میشود، بعد گوسفند را به قربانگاه میبرد و رفتهرفته لحن مونولوگهای حاجی تغییر میکند. کار به سلاخی قربانی که میرسد، اوج هنرنمایی آقای بازیگر است. همانطور که مونولوگها گزندهتر میشود، ضربات ساتور به لاشه گوسفند محکمتر و لحن حاجی کوبندهتر میشود؛«مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه میآید. قحطی است.دوا نیست، مرض بیداد میکند. نفوس، حقالنفس میدهند. باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم...».