و خزانی چنین غمبار
ایوب آقاخانی/ کارگردان و مدرس تئاتر
پاییز برای من همواره مجموعهای از زیباییها را در خود داشته است؛ از این رو همواره در آستانه پاییز دل و جان من خود را برای لذتبردن از این همه زیبایی آماده میکند؛ شروع ترم تحصیلی جدید و دیدن دانشجویان جدید و علاقهمند به سینما و هنر نمایش با آن همه التهاب شیرین و دلچسب. قرار گرفتن در آغاز فصلی که منبع و منشا خلق و آفرینشهای جدید است؛ آن هم برای من که با شروع تولید هر نمایشی جانی تازه و شوقی دوباره مییابم. نسیم خنک، ریزش رنگارنگ برگها و لحظههای ناب و جذابی که مرا به پاییز، به نمایش و به شغل مقدس معلمی پیوند میزند. اما اکنون همه این زیباییها و جاذبهها رنگ باخته است. حس مظلومیت مردم سرزمینم جانم را آکنده است و در دلم انبوه اندوه مردمی است که قربانی خشونت و نفرت شدند.
حمله به مردمی که جز مهرورزی و مهربانی هیچ گناهی ندارند؛ یورش ناجوانمردانه به کسانی که راضی به ریخته شدن خون کسی نیستند و مردمی که فرهنگشان گواه پاکی و معصومیت و رنج و مظلومیت آنهاست. تصویر کودک خردسالی که پیکر کوچک و خونآلودش را روی دست میبرند به پاییز با این همه زیبایی رنگ دیگری میدهد، شیرینهای این فصل خاص از سال را در ذائقهها تلخ و لذتهایش را بر ما حرام میکند.
زیادهخواهیهای چند تن از سران قدرت و ثروت در نقطهای دیگر از جهان، جان دهها تن از هموطنان ما را میگیرد و دست آنها را از زندگی کوتاه میکند و مرا وامیدارد تا نفرت و نفرینم را نثار همه کسانی کنم که جهان ما را زشت کردهاند؛ کسانی که دشمنیشان با زیبایی، فرهنگ و انسانیت آنها را به جان ملت ما انداخته است. واقعه تلخ اهواز همه ایرانیها را در هر نقطهای از جهان که باشند تحت تأثیر قرار داده است و من هم به نوبه خودم امیدوارم خون به ناحق ریخته شده قربانیان مظلوم این فاجعه دامن مسببان آن را بگیرد، مردم سرزمینم سرفراز و سربلند و دشمنانشان مأیوس و شکستخورده باشند. آرامش و آسایش همراه همیشگی هموطنانم باشد و هیچ غصه و اندوهی به دل نازکشان سنجاق نشود.