• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
چهار شنبه 13 دی 1396
کد مطلب : 3083
+
-

عبارت «موسیقی تلفیقی» بی‌معنی است

یک دورهمی با اهالی «پالت» که می‌گویند بهشت‌شان ایران است

گفت وگو
عبارت «موسیقی تلفیقی» بی‌معنی است

مسعود میر؛ صمیمی و منطقی؛ شاید بهترین و دقیق‌ترین صفاتی که می‌توان بی‌هیچ تردیدی از ابتدای رودرروشدن با بچه‌های پالت، به آنها نسبت داد. تصمیم برای مصاحبه با اعضای اصلی پالت در نیمه پاییز گرفته می‌شود و روزی که دفترشان را در خیابان بهار پیدا می‌کنم، تقویم، پایان پاییز را به رخ می‌کشد. یک خانه قدیمی، دفتر کار پالتی‌هاست و از همان آغاز مصاحبه، می‌شود دریافت که برای این بچه‌ها که مدتی‌است روز و شب درگیر آلبوم جدیدشان هستند موسیقی و البته پالت، محور اصلی همه زندگی‌است. تمام تمرکزشان متوجه این هدف است که در پالت، کارهای درجه‌یک بسازند و آثارشان را به صورت زنده در تمام ایران اجرا کنند. امید نعمتی، روزبه اسفندارمز، کاوه صالحی و مهیار طهماسبی، دور میز کوچک آشپزخانه همان خانه قدیمی می‌نشینند و از پالت، موسیقی، مخاطب و احوالات‌ خودشان می‌گویند. البته فایل مکتوب این دورهمی جوانانه به دلیل به‌درازاکشیده‌شدن حرف‌ها، بسیار کوتاه شده است. توضیح، اینکه در پاسخ سؤالات، گاهی نام پاسخ‌دهنده درج شده و گاهی نه. جواب‌های بی‌نام، آنهایی‌ست که اهالی پالت توافق کردند از قول همه‌شان درج شود.

گروه پالت اکنون کجای موسیقی ایران ایستاده است؟

امید نعمتی: ما تا به حال 2آلبوم رسمی منتشر کرده‌ایم و آلبوم سوم‌ ما باید هر چه سریع‌تر منتشر شود؛ البته طبق قراری که خودمان گذاشته‌ایم. درگیر آهنگسازی و ضبط بعضی قطعات هستیم تا آلبوم سوم‌مان را منتشر کنیم.

هر چندسال یک‌بار، آلبوم منتشر می‌کنید؟

تا حالا هر 2سال یک بار بوده اما آلبوم جدید احتمالا 3سال بعد از انتشار آلبوم قبلی، آماده شود. البته ما امسال تک‌‌ترک‌هایمان را در قالب یک آلبوم منتشر کردیم که در واقع یک آلبوم نبود. اسم آن را هم گذاشتیم «تمام ناتمام‌ها».

تمرکز اعضای پالت فقط روی این گروه است یا هر کدام از شما کارهای متفرقه هم انجام می‌دهید؟

کاوه صالحی: در واقع تمرکز ما روی پالت است ولی قرارمان این است که زمانی که پالت کاری ندارد و تصمیم می‌گیریم تمرکزمان را روی کار دیگری بگذاریم (چه موسیقایی و چه غیرموسیقایی) محدودیت نداشته باشیم. فرض کنید ممکن است یکی از ما میوه بفروشد یا هر چیز دیگری؛ به هر حال، تمرکز و اولویت همه ما وقت‌گذاشتن برای پالت است.

ولی گاهی این نوع کارکردن، تبدیل به پاشنه‌آشیل گروه‌های موسیقایی می‌شود. شما 2سال درگیر یک آلبوم هستید، ضمن اینکه طبیعتا درگیر روزمرگی‌های زندگی هم هستید؛ هیچ‌وقت به این تمرکز مدام، از این منظر نگاه کرده‌اید؟

نعمتی: به ‌نظر من پاشنه‌آشیل بودن یا نبودن آن، بستگی زیادی به آدم‌ها دارد. در این چند سالی که ما کار گروهی انجام داده‌ایم، مواردی پیش آمده که فعالیت‌های انفرادی‌مان باعث لطمه‌دیدن گروه شده و گاهی هم نه؛ نکته‌ مهم، میزان تعهدی‌است که تک‌تک ما به فعالیت‌های گروه داریم. به نظر من در دنیا هم همین‌طور است؛ تا وقتی که آدم‌ها خواسته‌اند و باید گروه را پیش می‌برده‌اند، پیش برده‌اند ولی از جایی هم نتوانسته‌اند.

اگر بخواهیم موسیقی ایران را تقسیم‌بندی کنیم، می‌توان 2فضای  متفاوت قائل شد؛ یکی فضای رسمی (منظورم، بیشتر صداوسیما و آن چیزهایی‌است که با آرامش می‌آیند و مجوز می‌گیرند)‎ و یکی هم فضای غیررسمی. پالت الان خودش را با فضای رسمی تطبیق داده است؟

روزبه اسفندارمز: ما از ابتدا در میانه این دو تعریف بودیم. درواقع یکی از مشکلاتی که دیگران نیز با ما داشتند همین بود که سؤال می‌کردند جزو کدام دسته‌ایم! شما بهتر می‌دانید که هر روز یک گروه  موسیقی جدید در حال شکل‌گیری است که بالاخره در فضای موسیقی کشور جای خود را پیدا می‌کند؛ ما هم از این قاعده مستثنا نبودیم؛ زمانی برای مجوز خیلی سختی کشیدیم؛ بعد از آن برای کنسرت‌ها خیلی دردسر داشتیم. راستش خودمان نمی‌دانیم که کجاییم. درواقع از لحاظ گرفتن مجوز کارها باید بگویم تعدادی از آنها در صداوسیما و تعدادی در ارشاد می‌ماند و گاهی از مسائل عجیبی ایراد می‌گیرند؛ بنابراین ما فکر می‌کنیم که گاهی مدیران و مسئولان موسیقی کشور هم دقیقا نمی‌دانند هر گروهی چه کاری می‌کند و شیوه‌اش چیست.

شما از یک طرف گاهی مهمان برنامه‌های تلویزیون می‌شوید و از طرف دیگر، در مصاحبه‌هایتان از ممیزی اشعار گلایه دارید!

صالحی: شورای موسیقی صداوسیما هیچ ارتباطی به ارشاد ندارد و برای همین مثلا از مجموع کارهای آلبوم اول ما تنها 5 تِرَک به ‌نظر شورای موسیقی صداوسیما مناسب پخش بود. من متوجه نمی‌شوم که چطور ممکن است این اتفاق بیفتد. درواقع شورای موسیقی صداوسیما و شورای موسیقی وزارت ارشاد، سیاست‌ها، سلیقه‌ها و البته خط‌قرمزهای مختلفی دارند. من فکر می‌کنم ماجرا از اینجا شروع شد که ما تصمیم به فعالیت در ایران گرفتیم و این نیازمند گرفتن مجوزهای لازم بود. طبیعی‌است که برای معرفی یک اثر موسیقایی، راهی بهتر از این نیست که تلویزیون یا رادیو، آهنگ تو را پخش کند. به هر حال برای کنسرت‌گذاشتن در برج میلاد و برای مردم شهرستان و اینکه صدایت را به گوش مردم ایران برسانی، نیازمند داشتن مجوز هستی. ما هم برای گرفتن مجوز اقدام کردیم اما در آغاز، کار خیلی سختی بود؛ چون نه ما به آنها اعتماد داشتیم نه آنها به ما.

الان این اعتماد وجود دارد؟

برایتان توضیح می‌دهم. واقعا هر دفعه که شعرمان به شورای شعر ارشاد می‌رفت 2‌ماه دوندگی داشتیم. می‌رفتیم آنجا و با آنها صحبت می‌کردیم. بعد کارمان وارد بخش موسیقی می‌شد. هر روز در ارشاد باید توضیح می‌دادیم که مثلا این آهنگ این‌طور است و آن‌طور. کنسرت‌هایمان به خاطر اعتراض یک سایت به‌ آهنگ «خونه مادربزرگه» برای مدتی کنسل شد؛ سایتی که مدعی شده بود شعر این آهنگ، بد است و ما به شهدا توهین کرده‌ایم؛ به ‌خاطر بخشی از شعر!

همان بخش «برادر غرق خونه» در تِرَک خونه‌مادربزرگه؟

بله، یک همچین چیزی. گفتند با اسطوره‌ها شوخی کرده‌ایم و اینها... و باعث لغو کنسرت‌های ما شدند. از طرف دیگر شبکه PMC بدون اجازه، این آهنگ را پخش کرد و شدت لغو کنسرت‌های ما بیشتر شد. ما صبح می‌رفتیم ارشاد اما مسئول مربوطه نمی‌آمد. دوباره به خانه برمی‌گشتیم و دوباره روز بعد. آن‌قدر صبر کردیم تا مسئول مربوطه را دیدیم و با او صحبت کردیم و قصه شعر را برایش تعریف کردیم و گفتیم توهینی در کار نیست. من فکر می‌کنم تلاش‌های ما برای گرفتن این مجوزها، بسیار سختکوشانه بود. بارها سراغ هر کسی که نیاز بود رفتیم، او را پیدا کردیم و صحبت کردیم. ما واقعا چند روز از صبح زود جلوی دفترشان می‌نشستیم تا 5بعدازظهر. به هر حال چون جوان هستیم گاهی بی‌اعتمادی‌ها تشدید می‌شود؛ مثلا آن اوایل چند بار به خندوانه دعوت شدیم اما حراست سازمان مجوز حضورمان را صادر نکرد!

نخستین باری که به تلویزیون رفتید کی بود؟

همان برنامه‌ای که بدون ساز اجرا کردیم؛ در رادیو هفت. حالا نمی‌دانم به دلیل آن بود یا دلایل دیگر که ما را به ‌مدت چند سال، دیگر به تلویزیون راه ندادند تا اینکه بالاخره رفتیم خندوانه و برای نخستین بار ساز زدیم؛ سال گذشته همین‌موقع‌ها بود.

بسیاری از مخاطبان جوان از جنسی از موسیقی که اصطلاحا به ‌عنوان تلفیقی معروف شده، استقبال می‌کنند. این موسیقی تلفیقی یا به قول بعضی‌ها فیوژن چقدر می‌تواند عنوان همین کاری باشد که شما انجام می‌دهید؟

مهیار: ما در اصل خیلی به این قائل نیستیم؛ از اول هم نبودیم؛ چون ما برحسب سازهایی که می‌زدیم و رفاقت‌هایی که داشتیم دور هم جمع شدیم و هیچ‌وقت هدفمان ایجاد یک فضای جدید موسیقایی صرف نبوده است. ولی اصولا چنین اسمی هم بی‌معناست؛ یعنی الان فضای موسیقی طوری‌است که چیزهایی را که نمی‌دانیم چیست می‌گوییم تلفیق؛ یعنی ما از سنتی تعریف داریم، می‌دانیم کلاسیک و پاپ چه هستند و کسانی هم خارج از ایران هستند که نمی‌دانیم جنس کارشان چیست؛ آنها دیگر تلفیقی می‌شوند که هیچ ارتباطی به بحث فیوژن ندارد.

و درواقع این همان کاری‌است که شما دارید انجام می‌دهید.

بله، ما را به این اسم خوانده‌اند.

یعنی کار شما مابازای خارجی دارد؟ گفتید اسم کاری را که انجام می‌دهید، نمی‌دانید؛ این قابل درک است. فقط سؤالم این است که این اتفاق، جای دیگری هم دارد می‌افتد؟

این کار سال‌هاست که در همه‌جای دنیا اتفاق می‌افتد؛ ما متوجه نمی‌شویم که چرا برای ما این‌قدر برجسته و جدید شده! در همین ایران هم زمانی غلامحسین بنان آواز ایرانی می‌خوانده و دیگری با کلارینت جوابش را می‌داده؛ آیا این موسیقی تلفیقی به حساب می‌آید؟ یا خیلی‌های دیگر که موسیقی سنتی را دنبال می‌کرده‌اند! آیا «الهه‌ ناز» موسیقی تلفیقی محسوب می‌شود به ‌خاطر اینکه فواصل، ملودی و سازهایش کاملا غربی‌است و حتی یک ساز ایرانی در آن نیست؟

یعنی شما کاری را شروع کردید و بعد روی آن اسم گذاشتید؟

ما همیشه همه‌جا گفته‌ایم که نمی‌دانیم چه‌کسی اسم این موسیقی را تلفیقی گذاشته است؛ البته بعدها فهمیدیم.

حتما می‌دانید که موسیقی شما مابازای داخلی دارد و البته کسانی هم هستند که معتقدند موسیقی شما یک جور مابازای (من نمی‌خواهم از کلمه کپی استفاده کنم چون به‌ نظرم هر خلقی خودش خالص است) دیگر هم دارد.

روزبه: در این مورد به ‌نظر من واقعیت این است که مخاطبان و منتقدان، به تعاریف خاص خود رسیده‌اند. البته مخاطبان، بسیار باهوشند. مخاطب به غریزه‌اش توجه می‌کند اما منتقدانی که باید چاله عمیق بین موزیسین یا آرتیست و مخاطب را پر کنند بسیار کم‌کار و تنبل هستند. یک نکته مهم این است که وقتی منتقدبودن شغل است باید بتوان از راه آن امرار معاش کرد. همه ما می‌دانیم که متأسفانه هم‌اکنون برخی از منتقدان، از فلان گروه پول می‌گیرند و کارهای مطبوعاتی آن گروه را انجام می‌دهند.  با اینکه بسیاری‌شان دوستانم هستند اما واقعیت این است که این کار در حال انجام‌شدن است. اتفاقا نقد من به منتقدان این است که نتوانسته‌اند این موضوع را که المان‌های موسیقی پالت با موسیقی چارتار چه فرقی دارد و چرا نباید اینها را در یک مجموعه گذاشت، درست به جامعه منتقل کنند! چرا می‌گویند کپی؟ واقعیت این است که اصلا کپی وجود ندارد. کافی‌است چند مقاله در مورد هنر و تعریف هنر در عصر امروز بخوانید؛ اصلا چیزی به اسم کپی وجود ندارد!

بله. من هم این موضوع را تأیید کردم و گفتم خلق اثر یعنی کار خالص. بحثی در این موضوع نداریم.

ما چند سال در مصاحبه‌ها وقت گذاشتیم تا بتوانیم بگوییم که کاورکردن، خودش کار جداگانه‌ای‌است که کپی به حساب نمی‌آید. ما سعی می‌کنیم در هر آلبوم‌مان یک آهنگ را کاور کنیم. مثلا یکی از آن کسانی که کاور کرده‌ایم مهرپویا بوده که پسر و همسرش به ما ایمیل زدند و از ما تشکر کردند و خسته نباشید گفتند. در این میان دایه‌های مهربان‌تر از مادر در فضای مجازی به ما ناسزا می‌گفتند که چرا این کار را دزدیده‌اید؛ در صورتی که واقعیت این است که ما این کار را نکرده‌ایم و این در تمام دنیا مرسوم است!

مخاطب شما مخاطب سبک زندگی و حال‌وهوای جوان‌پسند شماست یا مخاطب موسیقی شما؟

خب، تعدادی از افراد که البته بیشتر جوان هستند، از همان روزهای اول فعالیت پالت، داوطلبانه ما را تبلیغ می‌کردند. اینها بعدتر در اینستاگرام همدیگر را پیدا کردند و خلاصه، شدند طرفداران دوآتشه. ما آنها را در کنسرت‌هایمان می‌بینیم.

البته جمعیت‌شان باید نسبت به شنوندگان موسیقی شما خیلی کم باشد که طبیعی هم هست.

طهماسبی: بله. ولی منظور من این است که موضوع سلبریتیسم حتی برای خود اینهایی که طرفداران خیلی جدی ما هستند هم مطرح نیست؛ موسیقی برایشان مهم است؛ از شنیدن موسیقی لذت می‌برند. اینها خیلی جدی‌اند. بعد کم‌کم کسانی که کمتر جدی هستند در رده‌های بعدی قرار دارند. ضمنا ما سلبریتی نیستیم و آدم‌ها از دیدن ما هیجان‌زده نمی‌شوند و قرار هم نیست که سلبریتی باشیم.

امید: البته اصولا طرفداران گروه‌های موسیقی به این هم توجه می‌کنند که اعضای آن گروه چه‌شکلی زندگی می‌کنند، چطور لباس می‌پوشند و چطور راه می‌روند؛ از قدیم‌الایام تا به حال همین بوده است. این مهم است که تو چطور نگاه می‌کنی و درواقع آن را انتقال هم می‌دهی.

یک کنسرت ایده‌آل چطور کنسرتی‌است و شما نمره‌تان در برگزاری کنسرت چند است؟

راستش، وقتی می‌گوییم کنسرت، اصل موضوع ختم می‌شود به تهران و یکی‌دو جای محدود دیگر. خیلی از شهرستان‌ها سالن کنسرت ندارند. اصلا همین سالن نمایشگاه بین‌المللی هم که معمولا محل برگزاری کنسرت است سالن کنسرت نیست بلکه سالن همایش‌هاست که به ‌دلیل قحطی، به سالن کنسرت تبدیل شده است.

اصولا واژه کنسرت برای موسیقی‌های صرفا کلاسیک به کار می‌رود؛ یعنی یک رپرتواری دارند که مشخص است و نحوه اجرایی دارند که فرهنگ خودش را دارد. به محض اینکه ما به موسیقی‌های دیگر می‌رسیم متوجه می‌شویم که کنسرت نیست بلکه پرفورمنس است؛ یعنی از نورپردازی  و اتفاقاتی که در طول اجرا می‌افتد، حرف می‌زنیم. اتفاقا فقط اجرای خوب موسیقی نیست که مهم است؛ اکثر کنسرت‌های خیلی خوبی که من دیده‌ام، از اول برای نور و نحوه اجرا و موسیقی برنامه داشته‌اند که کجا پایین یا بالا برود؛ یا اتفاقاتی شبیه رخ‌دادن انفجار که باید در یک جای خاص صورت بگیرد؛ همه اینها برنامه‌ریزی‌ شده است.

حتی فکر می‌کنم قبل از برنامه‌ریزی‌های اجرا، برای بلیت‌فروشی‌ها هم برنامه‌ریزی می‌کنند.

بله. بعضی‌هایشان از یک سال قبل برنامه‌ریزی می‌کنند؛ یعنی شما اگر سایت‌های فروش بلیت را چک کنید، از الان کنسرت مارس را برای خواننده‌های متوسط می‌فروشند؛ آنهایی که سلبریتی هستند که از یک سال قبل...

ما در چه وضعیتی قرار داریم؟

اسفندارمز: به ‌نظر من خیلی متفاوتیم. اولا که 2هفته مانده به کنسرت خبر می‌دهند که مجوز صادر شده! مجوز اماکن را گرفته‌ای و حالا باید بلیت‌فروشی کنی که خودش داستان دیگری دارد. به ‌نظر من ما خیلی عقب هستیم؛ یعنی ما همه تلاشمان را هم که به کار بگیریم برایمان یک‌سری کارها، نشدنی‌است؛ برای مثال در نورپردازی اصلا بعضی فناوری‌ها را نداریم. شخصا هر کنسرتی که در خارج از کشور دیده‌ام، خیلی نورپردازی در آن مهم بوده است؛ ضمن اینکه شما به تیمی نیاز دارید که باید سابقه داشته باشد؛ یعنی درواقع کسانی مشغول کارند که شاگرد نسل قبل خودشان در همان زمینه بوده‌اند و در نهایت وقتی به ریشه آن شخص می‌رسی می‌بینی مثلا سال1900 در نیویورک، کنسرت‌ها را نورپردازی می‌کرده است. ما اصلا چنین امکاناتی نداریم؛ چنین ادامه راهی نداریم.

در تهران سالن‌های کنسرت به معنی استاندارد داریم؟

طهماسبی: وحدت. درواقع ما به همه اجراهای موسیقی کنسرت می‌گوییم ولی در واقع همان‌طور که روزبه هم اشاره کرد، کنسرت متعلق به شاخه‌ای از موسیقی‌است که در آن فقط موسیقی و صدا مطرح است. اما یک بحث دیگر هم وجود دارد به اسم «لایو» یا «شو» که در آن شما تجربه‌ای فراتر از موسیقی به مخاطب می‌دهید و در آن، مدیاهای دیگری هم درگیر می‌شوند؛ ممکن است نور و تصویر و... اضافه شوند. ما برای کنسرت از قدیم سالن داریم؛ رودکی و وحدت سالن‌هایی هستند که استیج و آکوستیک درستی دارند و شما می‌توانید در آنها اجرا داشته باشید. تعدادشان کم است ولی به‌هرحال بد نیست.  حتی در شهرستان‌ها (شیراز و گرگان) هم سالن‌هایی داریم اما برای لایو ـ چیزی که پالت علاقه‌مند است در آن برنامه‌هایی داشته باشد ـ اوضاع، خیلی بد می‌شود. سالن مناسب نیست، امکانات نورپردازی نداریم و متخصصان و صدابرداران این مجموعه یا تعدادشان خیلی کم است یا وجود ندارند.

اینها فقط ضعف نیروی انسانی‌است یا لجستیکی هم هست؟

همه با هم است؛ مثلا فلان سالن چند ‌ماه پیش 500میلیون تومان تجهیزات صوتی و نوری خریداری کرده ولی کسی که آنجا می‌نشیند میکسری دارد که با بخش زیادی از آن نمی‌تواند کار کند و اگر کسی هم مهارت کار با آن را داشته باشد اجازه نمی‌دهند کار کند؛ برای اینکه همه اختیارات دست کارمند آنجاست. درست است که نهایتا صدابرداری و... کارهای تکنیکال هستند ولی به ‌نظر من قسمتی از ارائه شو و اثری که می‌سازیم هم وابسته به هنر صدابردار است. خلاصه پاسخ سؤال شما این است که ما نه در تهران و نه در ایران، اصولا نمی‌خواهیم مسئله‌ای به نام اینترتیمنت‌شو داشته باشیم؛ حال اینترتیمنت‌شو می‌تواند شامل این باشد که مثلا یک نورپردازی عالی برای یک اجرا داشته باشیم یا بک‌پروجکشن و...

شما خواسته‌اید تست کنید و انجام نشده؟

کاوه: ما واقعا تمام تلاشمان را 2بار در سالن وحدت به کار گرفتیم و می‌توانم بگویم که سود ما از اجرای سالن وحدت نسبت به سودی که دیگران به دست می‌آورند، شوخی بود. در نهایت دیدیم که به‌صرفه نیست؛ نه از لحاظ اقتصادی، بلکه بین انرژی‌ای که صرف کردیم و آنچه به ‌دست آوردیم، تفاوت زیادی بود.

شما ممکن است به لحاظ ریالی بازنده باشید اما سنگ‌محک خواهید شد و سطح سلیقه را بالا می‌برید.

سنگ‌محک برای زمانی‌است که ما برویم و مثلا در گچساران اجرا داشته باشیم. نکته این است که مثلا زمان زیادی طول کشید تا ما بتوانیم به اصفهان برویم. در اصفهان گروهی از مسئولان خیلی جدی مدعی بودند که هویت گروه ما با هویت ایرانی سازگار نیست؛ یا خود شیراز! خیلی‌وقت‌ها اتفاقاتی افتاده که خودمان نیز بعدها متوجه شده‌ایم؛ مثلا کنسرت‌ها یک روز قبل از اجرا لغو شده؛ حالا ما رفته‌ایم بلیت فروخته‌ایم و... . انگار خواسته‌ای وجود دارد که یک‌سری از گروه‌های شبیه به ما نباید به شهرستان بروند. ما اهواز نمی‌توانیم برویم.

چرا؟

نمی‌دانیم اما اهواز نمی‌توانیم برویم. خیلی از شهرها کلا به ما مجوز نداده‌اند؛ کرمان، اهواز و خیلی جاهای دیگر. ما اصولا این را جزو مرام کاری‌مان گذاشته‌ایم که هرگز به شهرستان «نه» نگوییم؛ یعنی ما خواسته‌ایم که تمام پیشنهادهای کنسرت‌ شهرستان را برویم ولی نشده. البته گاهی هم شده ولی در اکثر مواقع نشده است.

من احساس می‌کنم شما خیلی تهرانی هستید. نخستین بار هم که این به ذهنم رسید بعد از دیدن جلد آلبوم دوم بود؛ یعنی احساس می‌کردم که شما بی‌خیال شهرستان شده‌اید.

نه. ما اصلا تور اول شهرستان که می‌رفتیم دغدغه‌مان این فرهنگسازی بود. با دکور و یک تیم 40نفره راه افتادیم رفتیم و اول رفتیم کردستان. وقتی می‌رفتیم بچه‌ها خودشان نور می‌زدند. لباس، طراح لباس، طراح نور و خلاصه همه‌‌چیز را با خودمان در یک اتوبوس می‌بردیم و وانت صدابرداری‌مان هم می‌آمد. درنهایت هم 7میلیون ضرر کردیم.

وقتی پالت  آغاز به کار کردکدامیک از شما معروف بود؟

امید در دنگ‌شو بود.

ماجرای بیرون‌آمدنت از دنگ‌شو چه بود؟

نعمتی: به خاطر اختلاف سلیقه‌ها. دنگ‌شو برای من تجربه خوشایندی نبود. هنوز هم ادامه می‌دهند اما من دوست ندارم راجع به آن صحبت کنم. مصاحبه هم کردند راجع به این قضیه و به همه یک چیزی گفتند؛ به من، به سپنتا، علی زندوکیلی...

ولی به هر حال بخش زیادی از مسیری که الان برای تم‌ها، آدم‌ها و کارهایی شبیه شما هموار شده، با دنگ‌شو بوده!

دنگ‌شو قطعا مؤثر بوده است ولی فکر می‌کنیم به هر حال موجی هم بود که قبل از اینها شروع شد و ما همیشه هم گفته‌ایم وامدار جریانی هستیم که از دهه70 با یک نوار کاست به نام «ارگ» (اثر عماد بنکدار) رشد کرد که خیلی روی ما تأثیر گذاشت. اینها نسل قبلی ما هستند؛ کسانی مثل عماد بنکدار، پیتر سلیمانی‌پور، مسعود شائقی، کریستف رضایی.

ولی کارشان مابازای بیرونی نداشت که مردم را درگیر کند.

آن‌زمان اجازه انتشار نداشتند. آنها به پاریس رفته بودند و کنسرت‌های خصوصی کوچک می‌دادند.

تیم کامل شما چند نفر است؟

7 نفر.

شما می‌دانید که چند تا آلبوم می‌فروشید؟

نه. راستش حدودی می‌دانیم. ما آلبوم‌مان را پیش‌فروش می‌کنیم برای اینکه بتوانیم امرار معاش کنیم.

کارتان را به تهیه‌کننده می‌فروشید؟

ما از تهیه‌کننده پولی می‌گیریم و آلبوم را به او می‌دهیم. او آلبوم را برای خودش می‌فروشد.

پالت چطور پالت شد؟

سر یک اجرا برای بیمارستان محک با هم آشنا شدیم. بچه‌ها از قبل همدیگر را می‌شناختند. امید و روزبه با هم کار می‌کردند و مهیار و حسام هم با هم به‌صورت متفرقه کار می‌کردند. یک روز روزبه با من تماس گرفت و گفت که برای اجرای محک چند نفر لازم دارد و من برای گیتارزدن رفتم و اجرا کردیم و خیلی هم بازخورد خوبی داشت.

تضمین ترانه

امید نعمتی: ترانه‌های پالت درواقع یک تکه کلاژ است و داستان‌هایی دارد که به ‌نظر می‌رسد به هم مربوطند. فکر می‌کنم این خیلی با سلیقه شخصی من مرتبط است. من خیلی این را دوست دارم؛ حتی زمانی هم که نقاشی می‌کردم این را دوست داشتم؛ یعنی ارجاع‌دادن به بیرون از متنی که خودم در موردش می‌نویسم یا نقاشی می‌کنم را دوست داشتم. خیلی از آثار هنری که به چیزی که قبل از خودشان بوده ارجاع داده می‌شوند برایم جالب هستند و فکر می‌کنم قدیم‌ها به آن تضمین می‌گفته‌اند؛ یعنی حافظ در شعرش چیزی را تضمین می‌کرده به شعر سعدی. من این کار را دوست دارم؛ برای همین هر وقت که شعر گفته‌ام سعی کرده‌ام رعایت کنم. در «ماهی و گربه» مثلا جایی گفته‌ام «باد ما را با خود خواهد برد» و درواقع این جزو فرهنگ ادبیاتی من است. همه‌ ما کلاژ را در وجودمان داریم.

افق پیش روی پالت چیست؟

قطعا دوست داریم که در سطح بین‌المللی، موزیک فیلم کار کنیم و در فستیوال‌ها شرکت کنیم و این را وظیفه‌مان می‌دانیم. به ‌نظر ما درواقع این صدای موسیقی که در ایران به‌ وجود آمده، برای دنیا قطعا نکات خاص خودش را دارد که هم ما می‌توانیم از آنها یاد بگیریم و هم آنها از ما یاد بگیرند.

این خبر را به اشتراک بگذارید