• چهار شنبه 27 تیر 1403
  • الأرْبِعَاء 10 محرم 1446
  • 2024 Jul 17
شنبه 17 شهریور 1397
کد مطلب : 29750
+
-

صدای گوشخراش و کتاب روح‌نواز

درباره کتاب، ادبیات و هنر در روزهای گذشته و آینده

محسن فرجی/روزنامه‌نگار

یکم


 از میدان بهرود ترافیک بود تا خود هتل اسپیناس پالاس. اما این ترافیک نفسگیر را که می‌گذراندی، می‌رسیدی به تالاری مجلل و مجهز که همه‌‌چیزش شیک و لاکچری بود. آن انبوه ماشین‌ها و پیاده‌ها هم آدم‌هایی بودند که داشتند می‌رفتند به تماشا و شنیدن کنسرت- نمایشی با صدای سالار عقیلی و اجرای مونا فرجاد و پویا امینی. تا اینجا که همه‌‌چیز از فضایی ایده‌آل و حرفه‌ای حکایت می‌کرد، اما وقتی سالار عقیلی روی صحنه‌ آمد و شروع به خواندن کرد، آنقدر صدایش بلند و نابهنجار بود که مجبور شدم هدفون بزنم تا به پرده گوش‌هایم آسیب نرسد! به‌نظر باورنکردنی می‌آمد، ولی حقیقت داشت. واقعا چطور ممکن است سالنی به این عظمت و شکوه نتواند مهم‌ترین رکن یک اثر موسیقایی - یعنی صدا - را به شکلی استاندارد و مطلوب به مخاطبان ارائه کند؟ بحث‌های تخصصی درباره کم‌فروشی سالار عقیلی در این کنسرت- نمایش و همچنین متن بی‌ربط و فوق‌العاده رمانتیکی  را که پویا امینی و مونا فرجاد اجرا کردند به اهالی فن واگذار می‌کنم. اما از کنار این نکته نمی‌توانم بی‌اعتنا بگذرم که بلیت این کار 185هزار تومان بود؛ یعنی دوستداران هنر، این ترافیک و دوری راه را به جان خریده و 185هزار تومان هم هزینه کرده بودند که صدایی گوشخراش بشنوند! البته که این حرف اصلا درباره جنس صدا و نحوه اجرای سالار عقیلی نیست، بلکه اشاره‌اش به همان مشکل ازلی و ابدی صدابرداری در سالن‌های ایران است. با این حال نباید خیلی هم سختگیر بود؛ چون 185هزار تومان چندان هم مبلغ بالایی نیست و سر جمع می‌شود حدود 13دلار ناقابل. اما نکته اینجاست که ما به دلار حقوق نمی‌گیریم.



دوم
 بیزارم از بحث‌هایی که قیمت کتاب را با کباب و پیتزا مقایسه می‌کنند و می‌گویند با پول یک پیتزا می‌توان این تعداد کتاب خرید و چیزهایی از این قبیل. اولا تا وقتی که شکم گرسنه است، خرید کتاب یا هر چیز دیگری اساسا هجو و بی‌معناست. ثانیا اگر مردم کتاب نمی‌خوانند، به‌خاطر پولش نیست یا حداقل پول کتاب، دلیل اصلی‌شان نیست. اما این بحث از اساس بی‌معناست؛ چون با همین وضعیت اقتصادی و اوضاع دلار، ارز و... هم اگر کتاب خوب و ارزشمندی پیدا شود، مخاطبان می‌خرند و می‌خوانند. نمونه می‌خواهید؟ کتاب «انسان خداگونه» (تاریخ مختصر آینده بشر) نوشته یووال نوح حراری. این کتاب خواندنی، با گشت و‌گذاری در تاریخ و شرح قحطی‌ها و جنگ‌ها و بیماری‌های فراگیری که انسان از سر گذرانده است، چشم‌اندازی از آینده بشر و آرزوها و کابوس‌های آتی‌اش را ترسیم می‌کند. آن هم با ارائه آمار و ارقام و تحلیل‌های درخشان و مراجعه به منابع و مدارکی مستدل. ترجمه زهرا عالی هم واقعا عالی است. اگرچه نمی‌توان از ویراستاری محمدرضا جعفری و جواد شریفی هم بی‌اعتنا گذشت که حتما تأثیر داشته و باعث شده این نثر شیرین و درست و کاملا فارسی‌شده پیش روی خواننده قرار بگیرد. «انسان خداگونه» را نشر نو منتشر کرده و قیمت پشت جلدش 64هزار تومان است. این کتاب با همین قیمت نسبتا بالا طی این مدت کوتاهی که منتشر شده، مخاطبان فراوانی برای خودش دست و پا کرده است. پیشنهاد من این است که اگر برای خرید کباب و پیتزا به‌عنوان نیازهای اولیه هر انسانی مشکلی ندارید، حتما این کتاب را در دستور کار خریدن و خواندن قرار دهید و به خیل خوانندگانی بپیوندید که با خواندن آن، جهان و چشم‌انداز تازه‌ای را پیش روی خود دیده‌اند.



سوم

مردگان چشم‌به راه زندگان هستند؛ خاصه اگر یادگاری از خود به جای گذاشته باشند که قابل رجوع باشد و بشود دوباره دید و خواندش. چرا اینها را گفتم؟ به‌دلیل انتشار رمانی به اسم «کاتوره» از نویسنده‌ای به اسم بی‌تا شباهنگ. این کتاب در زمستان96 منتشر شد و دریغ که نویسنده‌اش آن را ندید. چون کمی پیش از انتشار آن، به‌دلیل سرطان و در 44سالگی به جهان سایه‌ها رفت. شباهنگ بیشتر سینمایی بود و در آثاری مثل«زهر عسل»، «این راهش نیست»، «زندان زنان»، «نجوا»، «گرگ‌بازی» و «به آهستگی» به‌عنوان نویسنده فیلمنامه، دستیار کارگردان، منشی صحنه، گروه نویسندگان و مشاور فیلمنامه حضور داشت. اگرچه مجموعه داستان «گربه‌های اِشراقی» را هم به چاپ رسانده بود. حالا خبر رسیده که آخرین اثر او یعنی رمان «کاتوره» سه‌شنبه همین هفته، بیستم شهریورماه، در خانه کتاب دف از ساعت 18 نقد و بررسی می‌شود؛ با حضور فرزانه کرم‌پور و لادن نیکنام.
همین هفته‌ای که گذشت یکی دیگر از اهالی ادبیات، دنیا را برای همیشه ترک کرد؛ شبنم سلطانی که شاعر بود و آخرین دفتر شعرش با نام «به دمای محیط رسیده‌ام» از سوی نشر چشمه منتشر شده است. به‌نظرم اینها بیشتر نیاز به خواندن و دیده‌شدن دارند، چون دیگر چیزی به ادبیات و کارنامه‌شان نمی‌افزایند و میراثی که به جای گذاشته‌اند، تنها بازمانده آنهاست.



چهارم

 شکاف و گسستی که بین سنت و مدرنیته در هنرهای تجسمی رخ داده و دلایل و عواملش، از حوصله این یادداشت خارج است. اما گاهی بارقه‌ها و جرقه‌هایی در جریان‌های هنری پیش آمده که این شکاف را به حداقل رسانده است. یکی از نمونه‌هایش هم نقاشی قهوه‌خانه‌ای است که مورد توجه هنرمندان مدرنیست ایرانی به‌ویژه اهالی مکتب سقاخانه قرار گرفته است. نقاشان قهوه‌خانه‌ای که اوج ظهور و حضورشان دوران مشروطیت و اوایل پهلوی اول بود، به ارزش‌های مذهبی و میهنی ایرانیان بهای زیادی می‌دادند و از همین رهگذر، آثار درخشانی از خود به یادگار گذاشتند. بخش عمده‌ای از این آثار به روایت قصه‌های شاهنامه اختصاص داشت و بخش عمده دیگری به واقعه عاشورا. حالا و در آستانه ‌ماه محرم، نمایشگاهی از بزرگان نقاشی قهوه‌خانه‌ای ایران در گالری «فردا» برپا شده که نشانی‌اش در تهران است و خیابان کریم‌خان زند. از این بزرگان باید حتما حسین و فتح‌الله قوللر آغاسی، محد فراهانی، عباس بلوکی‌فر، حسن اسماعیل‌زاده(چلیپا) و... را نام برد که دیدن نقاشی‌هایشان در یک مجموعه، جشنی است بی‌کران. تماشای آثار این نمایشگاه که تا 28شهریورماه هم برپاست، می‌تواند بخشی از ریشه‌ها و هویت ما را به یادمان بیاورد.




پنجم

البته که هنرمندان و چهره‌های سرشناس سینما و تلویزیون، محترمند و جایگاه‌شان محفوظ. اما آنها به قدر کافی در مقابل دوربین و روی پرده دیده شده‌اند که نیازی به معرفی چندین‌باره نداشته باشند. این است که وقتی برنامه خندوانه در اقدامی نوآورانه، بازیگری مشهور به برنامه‌اش دعوت نمی‌کند و به جایش محمود کلاری را در قاب جادو می‌نشاند، شایسته تحسین است. حضور این عکاس و فیلمبردار پیشکسوت سینمای ایران در برنامه خندوانه، اتفاقی خوشایند و مبارک بود و‌ ای‌کاش از شکل اتفاق دربیاید و تبدیل به یک روند شود. دیگر آنکه خود کلاری در این برنامه نشان داد که افزون بر هنرمندی یکه بودن، چه انسان نازنین و شریفی است و دوست‌داشتنی.





پی‌نوشت اول

از نمایش‌های خوبی که روی صحنه هستند، چه خبر؟ حتما خبرهای خوشی هست، اما آن را به شما واگذار می‌کنیم. درواقع این مطلب، فراخوانی است برای شما دوستداران هنر و ادبیات که برای ما بنویسید از خوانده‌ها و دیده‌ها و شنیده‌هایتان؛ اگر کار خوبی به چشم‌تان خورده، معرفی و اگر نقص و ایرادی در هر حوزه‌ای از هنر دیده‌اید، مستدل و منطقی بیان کنید.

پی‌نوشت دوم

همه آنچه در این نوشته گفته شد، در پایتخت رخ داده است و رخ می‌دهد؛ البته به جز کتاب که حتی آن هم گستره توزیعش در تهران، وسیع‌تر است و در دسترس‌تر. پس اوضاع و احوال هنر در شهرهای دیگر چه می‌شود و مخاطبان باید چه ببینند و بخوانند و بشنوند؟
 

این خبر را به اشتراک بگذارید