برگرفته از کتاب فرهنگ بروبچه های ترون
نوشته مرتضی احمدی
راست و پوست کنده: بیپرده، صاف و ساده، بیشیله پیله، بیریا.
رو آوردن: به رخ کشیدن، یادآوری کردن، گرایش پیدا کردن، رو انداختن.
زبونش باز شده: شروع به حرف زدن کردن، پرحرفی کردن (همچنین: بلبل زبانی کردن).
زِر زِر: صدای نازک و آزاردهنده با کلماتی نامفهوم همراه با گریه.
طرّار: رند، تردست، عیّار.
سخت جون: مقاوم در برابر تمام سختیها و کار طاقتفرسا («به این سادگیا جون به عزرائیل نمیده»).
سرش سبک شده: دستش به کاری بند شده، از بیکاری درآمده.
شسته رفته: پاک و پاکیزه، تر و تمیز، رفت و روب شده.
عزیز بیجهت: عزیز کرده، نازنازی، لوس، از خود راضی.
علفی (دکتر علفی): حکیمی که با داروهای گیاهی و تجربهای که در این زمینه دارد به مداوای بیماران میپردازد.
فروکش کردن: از جوش و جلا افتادن، خوابیدن، پایین رفتن، کاهش پیدا کردن، آرام شدن.
فیل هوا کردن: کار خارقالعاده انجام دادن، کار عجیب و غریب انجام دادن.
قال: بهانهجویی، ایرادگیری، مشاجره، بگو مگو («بیتره قال قضیه رو بکنی»).
قلچماق: تنومند، پرزور.
کشک چی: این حرف که میزنی بیپایه است، این ادعا بیاساس است (همچنین: کشک چی، پشم چی).
کلّه کردن (کسی را): زیر پاشو خالی کردن، از نان خوردن انداختن.
گرماچا: نوع سرماخوردگی در تابستان بر اثر عرق کردن زیاد و بیاحتیاطی.
گلوگیر: لقمهای بزرگتر از دهن که از گلو پایین نمیرود.
لب کسی آویزان است: پکر است، دمق و دلخور است، تو لبه، شیکاره.
روزی روزگاری
رسم فراموش شده روزنامه خواندن زیرگذر
یکی از سنتهای پسندیده تهرانیها که سالهاست به دست فراموشی سپرده شده، روزنامه خواندن با صدای بلند در زیرگذرها یا قهوهخانهها بود. در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی، روزنامههایی از جمله ایران، شفق سرخ، بهار، نوبهار، نسیم شمال، ناهید، امید، ستاره، قرن بیستم، رعد، طوفان، پارس، حلاج، توفیق و... روزنامههای رایج کشور به حساب میآمدند که مردم تا صبح به صبح آنها را نمیخواندند و از مهمترین اخبار باخبر نمیشدند روزشان را آغاز نمیکردند. اما در آن دوران همه تهرانیها نه پولش را داشتند که روزانه چند شاهی یا حتی چند دهشاهی بدهند و روزنامه بخرند و نه خیلیها سواد خواندن روزنامه داشتند. به همین دلیل از هرچند نفر شهروند پایتختنشین، یک نفر که سواددار هم بود روزنامه میخرید، بعد زیرگذرهای پرتردد میایستاد و با صدای بلند خبرهای داغ و تازه را برای مردم قرائت میکرد. این کار در قهوهخانهها هم رواج داشت و بسیاری از تهرانیها فقط برای اطلاع یافتن از اخبار روز به قهوهخانهها میرفتند. این سنت پسندیده و رسم فراموش شده تهرانیها در کتاب «طهران قدیم» جعفر شهری و همچنین خاطرات سید اشرفالدین حسینی که «سعید نفیسی» آن را نقل کرده، آمده است و نشان میدهد تهرانیها در روزگاران نه چندان دور تا چه اندازه روزنامهخوان بودهاند.

از روزگار رفته حکایت
کاسب باید پا شکسته باشد!
یکی از دکانهای شلوغ و پرطرفدار در تهران قدیم، دکان سمسارها بود؛ جایی که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آن پیدا میشد و مردم شهر هر نیازی که داشتند به این دکانها مراجعه میکردند و معمولاً با دست پر به خانه برمیگشتند. اما علاوه بر این ویژگی که سمساری را به شغلی خاص و پرکاربرد تبدیل کرده بود ضربالمثلی هم از این حرفه برخاسته که امروزه بین همه کاسبان فراگیر و رایج شده و این شغل رو به فراموشی را ماندگار کرده است. شاید شما هم این مثل را شنیده باشید که میگویند: «کاسب باید پا شکسته باشد.» مثلی که به گفته «جعفر شهری» در کتاب «طهران قدیم» از شغل سمساری برخاسته و به این معناست که اگر کاسب میخواهد مشتریهایش را از دست ندهد باید همیشه پشت دخلش باشد. اما اینکه چطور این ضربالمثل شکل گرفت داستان جالبی دارد. داستانی که سمسارها آن را آویزه گوششان میکردند و با پند گرفتن از سرگذشت همکارشان از زمان گشودن تا بستن در دکان جز به اضطرار مغازهشان را ترک نمیکردند. داستان از این قرار است که روزی زنی دسته هاون فلزی را پیش یک سمسار برد و آن را به او فروخت. بعد از پایان معامله میگوید هاون آن را هم دارد که بعداً برای فروش میآورد. زمانی که زن پایش را از دکان سمسار بیرون میگذارد سمسار متوجه میشود دسته هاون از طلاست و منتظر میماند تا زن هرچه زودتر هاونش را هم برایش بیاورد. چند روز به همین شکل سپری میشود تا اینکه یک روز سمسار برای کاری از دکانش خارج میشود. در همان موقع زن هاون را برای فروش میآورد و چون میبیند سمسار در مغازهاش نیست، آن را به دکان همجوار میبرد و به همکار او میفروشد. وقتی سمسار به مغازهاش میآید و از جریان مطلع میشود با دسته هاون محکم به قلم پای خود میکوبد و میگوید: «اگر پایم شکسته بود و از دکان بیرون نرفته بودم، هاون طلا از دستم نرفته بود.» از آن زمان عبارت کاسب باید پا شکسته باشد جزو دستورکاری اهل این فن میشود و بعدها معنای عام مییابد و بین همه کاسبان رواج پیدا میکند.
خوراکیهای تهران
توپیهای خوشمزه
یکی از خوراکیهای تهران قدیم که حالا نامش عجیب و غریب به نظر میرسد «توپی» بود. برای خریدن توپی باید سراغ طباخیها رفت. برای معرفی ساده و مختصر توپی همین بس که بگوییم از خانواده سیرابی است. طباخان برای درست کردن این غذا، سیرابی را میپختند و مربعی شکل میبریدند. برنج، لوبیا قرمز، پیاز خرد شده و نمک و فلفل را داخل آن میگذاشتند و سیرابی را دور آن میپیچیدند و دورتادورش را با نخ و سوزن میدوختند. سر ظهر طباخان توپهای سیرابی را بار میگذاشتند و تا عصر میپخت و آماده میشد. توپیها غذای مختصری برای وعده شام بود. این شام مختصر فقط برای رفع گرسنگی نبود و خواصی هم داشت. از جمله اینکه سیرابی پختهای که عاج آن گرفته نشده باشد دوای درد معده و تقویت معده است.

شنبه 10 شهریور 1397
کد مطلب :
28864
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/JWJD
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved