• یکشنبه 30 آذر 1404
  • الأحَد 1 رجب 1447
  • 2025 Dec 21
چهار شنبه 7 شهریور 1397
کد مطلب : 28736
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/3VZQ
+
-

فرهنگ بر و بچه‌های ترون

برگرفته از کتاب فرهنگ بروبچه های ترون
نوشته مرتضی احمدی


  باد کردن: لاف زدن (همچنین: قمپز درکردن).

  بال و پرش رو چید: از کری خوندن انداختش، جلو دیگرون خرابش کرد، سکه یه پول شد.

  پا کنار کشیدن: دخالت نکردن، به کار خود رسیدن، خود را درگیر نکردن، از همه بریدن، دور همه رو قلم کشیدن.

  پَخ: پهن و صاف، میله فلزی که سر آن را پهن کرده باشند.

  تاخورده: دولّا مانده، قوز درآورده، قوزی شده.

  تُخم لق: دهن لقّی داشتن، حرف نگهدار نبودن. («شاید تخم لق تو دهنش شیکسّن»).

  جانماز آب کشیدن: تظاهر به دینداری و بری بودن از گناه و معصیت.

  جلوکسی درآمدن: جوابش را دادن، دهن به دهن شدن، تو روی کسی ایستادن.

  چاک محبت: (با شوخی) رفتن، فرار کردن(«بزن به چاک محبت»).

  چربش دارد: برتری دارد، بهتر است، برد با اونه.

  حبس تاریک: سلول انفرادی و بدون نور.

  حریف نداشتن: همتا نداشتن، رقیب نداشتن، بسیار زورمند بودن، کسی نبود باهاش دست و پنجه نرم کند.

  خاک سیاه: ذلت، بدبختی، سیاه‌بختی، سیاه روزی («ننه مرده به خاک سیاه نشسته»).

  خر را با خور و مرده را با گور خوردن: کنایه از پرخوری و شکمبارگی بسیار زیاد.

  داریه زنگی: نوعی داریه کوچک که در طوق چوبی آن با فاصله‌هایی معین قطعه سیمی بسته‌اند که از طشتک‌های سوراخ‌داری عبور داده شده.

  دِبیه: چی شده، چه خبره، چه اتفاقی افتاده.

  دختر پزون: غذایی که دختر خانه بپزد.



نخستین ها

پلاسکو، آغاز مدرنیته در تهران


سال 1341 بود که ساختمان پلاسکو، نخستین آسمانخراش مدرن تهران در ضلع شمال شرقی چهارراه استانبول قد کشید و خیلی زود به مدرن‌ترین فروشگاه پوشاک تهران تبدیل شد. «حبیب‌الله ‌القانیان» مالک بزرگ‌ترین کارخانه‌های پلاستیک‌سازی ایران، پلاسکو را ساخت و به همین دلیل هم نام شرکت خود را روی این ساختمان گذاشت. نخستین سال‌های تأسیس پلاسکو، تهیه‌کنندگان فیلم و شرکت‌های مختلف در آن دفاتری را اجاره کرده بودند. اما حضور فروشندگان پوشاک، کم‌کم پلاسکو را به بورس فروش پوشاک تهران تبدیل کرد. اغلب ساختمان‌های همجوار پلاسکو، 2 و 3طبقه بودند و این آسمانخراش 17 طبقه در دهه 40 از محله‌های اطراف هم قابل رؤیت بود. مدرسه و کلیسای ژاندارک که توسط مارکوف ساخته شده در نزدیکی ساختمان پلاسکو قرار دارد و سال‌های پابرجایی این ساختمان، حریم این 2بنای ثبت شده در آثار ملی را تحت تأثیر خود قرار داده بود. در این سال‌ها تا قبل از رخ دادن آتش‌سوزی در این ساختمان و فرو ریختن آن، همچنان پلاسکو از خیابان‌های اطراف به راحتی قابل رؤیت بود. حالا حادثه آتش‌سوزی در این ساختمان و فروریختن سازه فولادی آن بخشی از خاطرات تلخ تهران طی سال‌های اخیر است.




روزی روزگاری

محله آسمان


تاکنون اسم محله «آسمان» به گوشتان خورده؟ این محله جزو محله‌های تقریباً تازه تأسیس تهران به شمار می‌رود و عمر آن به حدود 3دهه می‌رسد. نخستین بنا در این محله سال 1363 توسط تعاونی مسکن آسمان وابسته به شرکت هواپیمایی آسمان ساخته شد. در واقع نام این محله از نام همین شرکت گرفته شده است. هسته اولیه محله در حدفاصل خیابان 20 متری فرحزاد، خیابان سرو غربی و بزرگراه یادگار امام(ره) (جاده فرحزاد) شکل گرفته. مرحله دوم توسعه این محله در حدفاصل خیابان سرو غربی، بزرگراه‌های نیایش، شهید پاک‌نژاد و شهید فرحزادی شکل می‌گیرد. بعد از شرکت تعاونی مسکن آسمان، شرکت‌های دیگر نیز به ساخت واحدهای مسکونی در محله پرداختند. در نتیجه می‌توان گفت این محله صد در صد مهاجرپذیر و قبل از سال 1363 کسی در این محله ساکن نبوده است. اغلب ساکنان این محله کردها و ترک‌های آذربایجان شرقی هستند. البته از دیگر نقاط کشور هم در این محله زندگی می‌کنند که بیشتر آنها کارمندان شرکت‌های خصوصی هستند. 




مثل ها  و متل ها

ضرب‌المثل معروف حاجی میرزا آقاسی 


مقنی می‌داند که کار امروزش به نتیجه نخواهد رسید. یا دست‌کم خودش این‌طور تصور می‌کند که بیل و کلنگ‌هایی که به هوای رسیدن به آب به زمین سفت می‌کوبد بی‌ثمر خواهد بود. با کلافگی عرق روی پیشانی را پاک می‌کند و خطاب به صاحبکار می‌گوید: «بی‌فایده است. این زمین آب ندارد!» اینجاست که صاحبکار معمولاً صدایش را بلند می‌کند و می‌گوید: «برای من آب ندارد، برای تو که نان دارد.» کارگر هم با شنیدن این حرف راضی می‌شود و به بیل و کلنگ کوبیدن‌هایش ادامه می‌دهد. اگرچه تجربه‌اش می‌گوید هرچقدر هم زمین سفت را بکند، باز هم به آب نمی‌رسد. مقنی و باغدار ندارد، این ضرب‌المثل آشنا هنوز هم میان کارگر و صاحبکار رایج است. هرجا که کارگری احساس کند کارش بی‌فایده است اما صاحبکار امید رسیدن به نتیجه داشته باشد این ضرب‌المثل مصداق پیدا می‌کند.

اما ریشه تاریخی این ضرب‌المثل آشنا و پرکاربرد به تهران قدیم برمی‌گردد. به کمتر از 2قرن پیش و دوران حکومت محمدشاه قاجار؛ روزگاری که توسعه کشاورزی،‌ آباد کردن زمین‌ها و کشت و زرع انواع میوه و سبزی در اراضی تهران به اوج خود رسید و در واقع شانه به شانه تقویت قوای نظامی، معیاری برای توسعه و پیشرفت کشور به شمار می‌آمد. این ضرب‌المثل منسوب به حاجی میرزا آقاسی، صدر اعظم محمدشاه قاجار است؛ فردی که تلاش‌های بسیاری برای تهیه ادوات نظامی، حفر قنات و‌آباد کردن زمین‌ها انجام داد تا جایی که در دوران صدارت او تعداد قنات‌های پرآب تهران به یکباره چند برابر شد. می‌گویند روزی حاجی میرزا آقاسی که علاقه وافری هم به رودر رو شدن با مقنیان و حتی نظارت بر حفر قنات برای توسعه کشاورزی داشت برای بررسی وضعیت قنات سراغ یکی از سرمقنیان رفت. سرمقنی از تلاش بیهوده کارگران برای رسیدن به آب گفت و میرزا آقاسی هم بی‌درنگ آنها را به ادامه کار تشویق کرد. ماجرا چند روز بعد هم تکرار شد. این بار هم سرمقنی از بی‌آبی زمین گفت و اینکه تجربه‌اش می‌گوید کندن این زمین جز وقت تلف کردن نیست و امکان ندارد به آب برسند. میرزا آقاسی اما این بار از کوره در رفت و با عصبانیت رو به سرمقنی گفت: «به تو چه ربطی دارد که این زمین آب دارد یا نه. برای ما آب نداشته باشد، برای تو که نان دارد.»

این خبر را به اشتراک بگذارید