حمید پورشریفی از نخستین دانشآموختگان سلامت روان دانشگاه تهران در گفتو گو با همشهری:
افزایش سواد رسانهای در پوشش آسیبهای اجتماعی ضروری است
کامران بارنجی/خبرنگار
دانشآموختگان سلامت روان در دانشگاه تهران و دانشیار گروه روانشناسی بالینی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی است. او سالها به مسئولان و جامعه هشدار داده که موضوع آموزش در حوزه سلامت روان را جدی بگیرند. با او درباره موضوع آسیبهای روانی که از طریق حضور مداوم در شبکههای اجتماعی موبایلی به جامعه میرسد گفتوگو کردهایم. پورشریفی میگوید: فیلتر شبکههای اجتماعی راه پایداری برای کاهش آسیبهای روانی نیست، بلکه جامعه باید تحت آموزش مستقیم و مؤثر قرار بگیرد.
چند سالی است که مردم ما درگیر موضوعی هستند به اسم حضور در شبکههای اجتماعی موبایلی، مخصوصا اینستاگرام و تلگرام. اما مردم ما آموزشی برای مواجهه با بخشی از محتواهایی که در این شبکههای اجتماعی پخش میشود ندیدهاند؛ مثلا همان فیلم و عکسی را که یک فرد 50ساله میبیند، یک جوان یا نوجوان و کودک هم نگاه میکند. انگار بخش گستردهای از جامعه ما متوجه این موضوع نیستند که بخشی از محتوای این شبکههای اجتماعی میتوانند آسیب زا باشند.
رسانههای جمعی الان بسیار گستردهتر شدهاند. امروز ما در دنیای موبایلفرندلی هستیم. محتواهای شبکه اجتماعی موبایلی بهراحتی در دسترس همه سنین قرار میگیرد و همین گستردگی دسترسی به اطلاعات، فرصتهای بسیار خوبی ایجاد کرده است اما در کنار این جنبههای مثبت، جنبههای منفی هم وجود دارد؛ مثلا همین انتشار سریع اخبار میتواند بر روان افراد، بهویژه افرادی که آسیبپذیرند یا مستعد مشکلات روانشناختی هستند و یا کودک هستند تأثیر بگذارد. بر همین اساس معتقدم ما ضمن اینکه باید فرصتهای رسانههای جدید را داشته باشیم و از این فرصتها استفاده کنیم باید برای پیشگیری از آسیبهایی که گفته شد تمهیداتی بیندیشیم که بدون تردید نخستین و اصلیترین تمهیدات، همان روش آموزش است؛ البته این آموزش برای سطوح مختلف است. اول خود خبرنگاران باید تحت آموزش قرار بگیرند؛ مثلا خبرنگاران باید بدانند که هر خبری اولا چطور منتشر شود. این به مفهوم این نیست که به خبرنگار گفته شود که شما سانسور کن و اطلاعات را منتشر نکن. ولی مثلا وقتی که فردی به خود آسیب رسانده است و تصویری از آن منتشر میشود (مثلا خودکشی اتفاق افتاده است) اینجا اصولی وجود دارد که یک خبرنگار لازم است این اصول را بداند. مثلا ما قوانین زیادی داریم که جهانشمول هستند و در کل جهان برای پیشگیری از آسیبها به رسانهها ارسال شده است. در این مباحث و قواعد گفته میشود که یک خبر منفی مثل خودکشی نباید در تیتر قرار بگیرد؛ همچنین نباید با ذکر جزئیات و با هیجانیکردن، آن خبر خودکشی پوشش داده شود. در این جنس اخبار، نخستین سؤالی که خبرنگار باید بپرسد این است که «هدف من چیست؟». اگر میخواهد خودکشی زیاد شود، تکلیف مشخص است که این روش، خوب است؛ هیجانی میکند و تیتر میزند ولی اگر هدفش این است که پیشگیری اتفاق بیفتد، برعکس. با این کار پیشگیری اتفاق نمیافتد چون ما پدیدهای داریم به نام سرایت روانی. در سرایت روانی در موارد حساسی مثل آسیبرسانیها و... متأسفانه این اخبار توسط افراد ویژه مثل کودکان و نوجوانان میتواند الگو قرار گرفته شود البته خودکشی یا آسیبهای اینچنینی به آسانی ایجاد نمیشود ولی چنین چیزهایی میتواند آن را فعال کند و توسعه بدهد. حالا شما ببینید در شبکههای اجتماعی موبایلی که این همه گستردگی دارد و موضوعات مختلفی اطلاعرسانی میشود کدام یک از افراد این آموزشها را دیدهاند.
ما در رسانههای چاپی هم این مشکل را داریم که اخبار خودکشی و تجاوز و... معمولا پرخواننده هستند؛ برای همین شاید بخشی از محتوای تولیدی در شبکههای اجتماعی موبایلی به این سمت میرود.
البته داستان اخبار تجاوز بحث متفاوتتری است و اصول خاص خودش را دارد ولی در آسیب بهخود و در آسیب به دیگران به هر میزان که اخبار با جزئیات منتشر میشود افراد الگوبرداری انجام میدهند و سرایت انجام میشود؛ از این بابت رسانهها باید آموزش ببینند. اما مشکل این است که الان همه رسانهها رسمی نیستند و هر کس یک خبرنگار است و با گوشی موبایلاش لحظه را میگیرد و درنتیجه آن را پخش میکند یا پیام میرسد و فوری آن را فوروارد میکند. اینجاست که لازم است فراتر از آموزشها به اصحاب رسانه، آموزشهای وسیعتری به عموم مردم داده شود. ما از سوادهای مختلف صحبت میکنیم. امروزه سواد رسانهای و عاطفی و سوادهای دیگر اهمیتشان خاصتر شده است. اینجا سواد رسانهای مفهوم بسیار وسیعی دارد؛ اینکه بدانیم چه مطالبی را منتشر کنیم، چطور تفکر نقادانه در مورد مطالب داشته باشیم، منبع ارسالکننده خبر را شناسایی کنیم، بدانیم خبر یا تصویر با چه هدفی ارسال شده است و فوروارد این محتوا چه جنبههایی برای دیگران خواهد داشت. و تکتک اینها، مستلزم این است که چه صداوسیما و چه رسانههای مختلف به کرات در موضوع سواد رسانهای و نیز افزایش تفکر نقادانه در حوزه دریافت مطالب و انتشار آنها، آموزشهای لازم را ارائه بدهند.
محدودسازی دسترسی یا فیلترینگ میتواند راهکار مناسب و پایداری باشد؟
اجازه بدهید از مدلی صحبت کنیم که در اعتیاد بهکار گرفته شد؛ اینکه همه دانستیم اعتیاد خانمانسوز است و به همینخاطر ما در کشورمان انرژی زیادی برای مقابله با تولید و توزیع مواد صرف کردیم، در مرزها شهید زیادی دادیم و اقدامات زیادی صورت گرفت ولی عملا بعد از سالهای زیاد دیدیم سیاست محدود کردن چندان جواب نداده است که هیچ، بلکه با پدیدههای جدیدی هم مواجه شدهایم. مواد جدیدی آمد که در آزمایشگاه تولید میشد، زیرزمینهای خانهها را محل تولید مواد روانگردان کردند و با روشهای مختلفی آن سیاستهای چکشی دور زده شد. ولی واقعیت این است که اصلیترین چیزی که در اعتیاد میتواند مؤثر باشد سیاست کاهش تقاضاست؛ یعنی آموزش! الان داستان پیشرفتهای رسانهای هم کار را بسیار سخت کرده است. ما امروز به لحاظ فنی فیلتری را ایجاد میکنیم اما فردا راه میانبری برای دور زدن آن پیدا میشود و اینجا یک اتفاق بدتر میافتد. اینکه اگر تا جایی پدر و مادرها پا بهپای فرزندانشان در شبکههای اجتماعی حضور داشتند با اعمال فیلترینگ، جوان بهدنبال روش دورزدن فیلتر میافتد اما پدر و مادر را آگاه نمیکند. اینجاست که پدر و مادرها عقبتر میمانند و اطلاعاتشان در مورد محتوای موبایل فرزندانشان کمتر میشود؛ پس در نتیجه چه اتفاقی میافتد؟ اینجاست که محدودیتها از طریق والدین نیز تأثیرش بسیار محدود میشود چون خود آنها خیلی چیزها را نمیدانند.
سؤال مهمی که وجود دارد این است که آیا مشاهده محتواهایی که گفتید روی افراد تأثیر یکسان دارد؟
نه. خیلیها هستند که این محتواها را میبینند و رد میشوند ولی بعضیها هستند که وقتی میبینند تحتتأثیر قرار میگیرند؛ اینها همان افرادی هستند که وقتی روزنامه را میگیرند اول میروند صفحه حوادث را میخوانند.
این آدمهایی را که گفتید در صفحات حوادث گیر میکنند چطور بشناسیم؛ اینکه اینها چه جنس آدمهایی هستند ؟ از کجا بدانم بچه من تحتتأثیر این فضا قرار میگیرد یا نه؟ یا آن کسی که میرود دنبال صفحه حوادث چه تیپ شخصیتی دارد و میتوان از علاقهمندیهایش سر در آورد؟
ما شاخصهایی داریم؛ مثلا نوروتوزیسم که نقطه مقابلش ثبات روانی است. این یک شاخص روانشناختی است که با یکسری تستها میشود آن را سنجید. قضیه بسیار ساده است، افراد دارای نوروتوزیسم بسیار زودرنج هستند و حرف به آنها برمیخورد و خیلی حساس هستند. ما میگوییم به این افراد باید 10مهارت را آموزش دهیم. این 10 مهارت در همه آسیبها پیشگیرانه است؛ 10مهارت خودآگاهی، همدلی، مهارت ارتباطی و روابط بین فردی، کنترل استرس، کنترل هیجانات منفی، مهارت حل مسئله، تصمیمگیری، تفکر نقادانه و خلاقانه. وقتی بحث اعتیاد یا بحث رسانه و توزیع اخبار مطرح میشود اینجا تفکر نقادانه یکی از آن مهارتهاست که افراد وقتی تفکر نقادانهشان پایین است بهراحتی خبری را منتشر میکنند. اما از این میان یکی از این شاهمهارتهای زندگی ما کنترل هیجانهای منفی است. در واقع ما در بحثهای آسیب بهخود مثل خودکشی و آسیب به دیگران مثل قتل (در تکتک آنها) مواجه هستیم با اینکه فرد نتوانسته است آن لحظه هیجان منفی را کنترل کند؛ یعنی یک هیجان منفی یکباره به سمتش آمده، اذیتش کرده است و اگر لحظهای میتوانست بایستد شاید اوضاع فرق میکرد و بحران، سپری میشد؛ چه در مورد آسیب به خود و چه در مورد آسیب به دیگران. پس این مهارتها میتواند آموزش داده شود و کمک کند که افراد لحظهای در مواجهه با موارد درنگ کنند و مثلا بلافاصله در مواجهه با اخبار بد و منفی واکنش نشان ندهند و سریع آن را نفرستند برای دیگران و... .
در بحث کنترل استرس و هیجان اگر بگوییم وضع ما ایرانیها چطوری است آیا میتوان تحلیل داشت که ایرانیها در این شرایط اوضاعشان چطور است؟
ما میدانیم شادابی و هیجانهای منفی رابطه تنگاتنگی با هم دارند، بهطوریکه به همان میزان که شادابی بالاست هیجانهای منفی پایینتر خواهد بود و ما شواهدی داریم که متأسفانه مردم ما مردم شادی نیستند؛ پس احتمالا دچار هیجانهای منفی هستند. در این خصوص ممکن است پژوهش دقیقی وجود نداشته باشد ولی شواهد زیادی گویای این است که در کشور ما خشم، بسیار بالاست؛ یعنی ما بهراحتی هیجان منفی خشم را تجربه و آن را ابراز میکنیم؛ مثلا در رانندگی و جاهای دیگر؛ پس خشم یک هیجان منفی آسیبزننده است. البته خشم فینفسه بد نیست و دفاع از قلمرو است ولی اگر کنترل نشود مثل سیل میتواند آسیبزننده باشد و چون مردم ما آستانه تحریکشان پایین است و مهارتهای کنترل خشمشان هم کم است و الگوهای اینکه افرادی خشم را تجربه میکنند و اعلام میکنند زیاد است که همان بحث رسانهای است، ترکیب اینها باعث میشود که ما به میزان بیشتری خشم را هم تجربه و هم ابراز میکنیم.
آموزش مهارت کنترل خشم در چه سنی باید ارائه شود؟
آموزش کنترل خشم در هر سنی مؤثر است؛ مفید و لازم است. بعضی وقتها ما مواجه میشویم با زوجی که مشاوره میآیند و میبینیم که مشکل اینها این است که نمیتوانند هیجانهای منفی را بهدرستی ابراز کنند و ما صمیمیت هیجانی داریم. هیجانهای منفی نیز باید ابراز شود ولی بهگونهای که آسیب ایجاد نکند. بلد نیستند، آموزش میدهیم؛ اما اصلیترین آموزش بایستی در سن کودکی اتفاق بیفتد.
چند روز پیش در خبری آمد که 700نفر در ایران خودکشی کردند و این خبر مدام داشت در تلگرام میچرخید. من این خبر را با یکی از دوستان مطرح کردم و او گفت به لحاظ پژوهشی نیز حتی در جامعه 80میلیونی 700نفر عدد بالایی نیست، حتی اصلا مورد تحقیق قرار نمیگیرد ولی برای مردم خبر هیجانی بود و بهخاطر همین داشتند مدام دستبه دست میکردند.
ببینید! کشوری در جهان نیست که در آن خودکشی نباشد. در شادترین و توسعهیافتهترین کشور هم خودکشی وجود دارد چون خودکشی تنها ناشی از آسیب و مشکلات اقتصادی نیست. بعضیها فکر میکنند فقط مشکلات اقتصادی یکی از عوامل خطر است اما اینطور نیست. آمار خودکشی با آمار 100هزار نفر مشخص میشود. براساس آخرین آمار، نرخ جهانی خودکشی 11.5 در 100هزار است و در ایران با اخبار متوسطی که هست 5.3 در 100هزار خودکشی وجود دارد. این آمار نصف میانگین جهانی است؛ پس ما در خودکشی وضعیت وخیمی نداریم. ولی چرا در کشور ما برای این آمار حساسیت وجود دارد؟ چون مردم فکر میکنند ما مردم بدبختی هستیم، درحالیکه اینطور نیست.
مشکلات اقتصادی را نمیشود انکار کرد
شما زمانی مسئولیتی در دفتر مرکز مشاوره وزارت علوم داشتید، وضعیت دانشجویان ما به لحاظ سلامت روان در چه سطحی است چون بعضی وقتها نگرانی ایجاد میشود که وضعیت دانشجوهای ما به لحاظ سلامت روان وضعیت خوبی نیست، این نگرانی درست است؟
واقعیت این است که الان کل کشور ما شرایط سختی را میگذراند و همه مطلع هستیم و هیچکس نیز این را انکار نمیکند چون مشکلات اقتصادی چیزی است که نمیشود انکار کرد و تنها بحث مشکلات اقتصادی نیست؛ ابهامها در مورد اینکه آینده چه میشود، متغیرهای مهمی را دستکاری میکند (مثل امید) و این در کل کشور برای سطوح مختلف میتواند وجود داشته باشد اما طبیعتا نسل جوان که بخش اعظمش دانشجوست (عملا کمتر جوانی را الان ما میبینیم که دانشجو نباشد) طبیعتا آینده برایشان خاصتر و ابهامها برایشان بسیار مهمتر است، در نتیجه احتمالا از این بارانی که میبارد خیس خواهند شد. از این بابت طبیعتا میزان مشکلات روانشناختی پدیدآمده میتواند روند نسبتا رو به افزایشی داشته باشد اما اینکه بگوییم اوضاع بسیار خراب است، این فاجعهسازی است. خودمان در مورد رسانه صحبت میکردیم این چنین نیست؛ چون نسل جوان خودشان آموزههای فردیای نیز از خانوادهها گرفتهاند و تابآوری را یاد گرفتهاند. چیزی که کشور ما به مردم یاد میدهد خود این نوسانها با همه تهدیدها و فرصتهایی نیز هست. تابآوری یکی از واژههای بسیار مهمی است که در روانشناسی مثبت مطرح شده است؛ رزیلینسی یا تابآوری. الان یکباره دلار 2هزار تومان بالا میرود، اتفاق خاصی نمیافتد ولی در برخی از کشورها یک ذره قیمتها (5درصد) افزایش پیدا کند برخیها سکته میکنند. این نشان میدهد که این وضعیت کشور بهرغم جنبههای منفی، جنبههای دیگری نیز داشته است. ما اینطور یاد گرفتهایم که در شرایط سخت رشد کنیم؛ پس جنبههای مثبتی نیز وجود دارد و نسل جوان و دانشجویان ما همهاش بهصورت مستقیم فقط ناامیدی را تجربه نمیکنند؛ ضمن اینکه به درجاتی نگرانتر میشوند و به درجاتی ممکن است ناامیدی ـ گاهی ـ در آنها پدید بیاید، در عین حال، مقاومتر میشوند و از این بابت اگر من بهعنوان یک متخصص سلامت روان بگویم که شرایط زرد است، یعنی حساس است، باید توجه کنیم ولی شرایط تحت هیچ عنوان قرمز نیست.