شکار و چالشهای امروز محیطزیستیها
مهدی نبییان/کارشناسارشد تنوع زیستی وزیستگاهها
اواخر خردادماه گذشته و با طرح موضوع صدور پروانه شکار از سوی سازمان حفاظت محیطزیست، شاهد واکنش شدید مخالفان این تصمیم در فضای رسانهای بودیم. به این بهانه در نوشتار حاضر تلاش شده است به بررسی و واکاوی ریشههای این موضعگیریها پرداخته شود.
گفتنی است با شکلگیری سازمانهای مردمنهاد در دهه70، دانشآموختگان رشته محیطزیست که دغدغه جلب توجه مردم به مشکلات محیطزیست کشور را داشتند، نخستین سمنهای محیطزیستی را بنیان نهادند. با افزایش حساسیت جامعه، بستر برای ورود نسل جدیدی از فعالان به این عرصه فراهم آمد. طرفداران حیوانات خانگی و طبیعتگردی که لزوما با دانش محیطزیست، آشنایی آکادمیک نداشتند اعضای اصلی نسل دوم کنشگران محیطزیستی را تشکیل میدادند.
انتشار اخبار این تشکلها به کمک شبکههای اجتماعی مجازی، اقبال عمومی جامعه را به همراه داشت. افزایش چشمگیر تعداد دنبالکنندگان صفحات مجازی این فعالان، بهتدریج آنان را به مرجعی مورد وثوق برای مخاطبان عام تبدیل کرد. پروپاگاندای رسانهای در کنار جذابیت این عرصه برای افراد جویاینام، زمینه اعلام موضع در حوزههای تخصصی با وجود عدمآشنایی آنها به دانش محیطزیست را فراهم آورد.
شاهد این مثال، مخالفت سرسختانه با حذف گونههای مهاجمی نظیر سگهای ولگرد، با وجود تأکید پروتکلهای بینالمللی مدیریت زیستگاه و سازمان جهانی دامپزشکی بر این موضوع است. برای هر دانشآموخته محیطزیست، واضح است که سگها در سیستماتیک جانوری در جایگاهی نظیر دام اهلی قرار داشته و گونهای از حیاتوحش شناخته نمیشوند. سگهای ولگرد علاوه بر انتقال انواع بیماریها به حیاتوحش، تعداد قابل توجهی از نوزادان آنها را نیز از بین میبرند.
مخالفت با قرقهای اختصاصی و شکارگاههای خصوصی که از روشهای مرسوم و پرسابقه در مدیریت زیستگاه و حیاتوحش بهشمار میرود از دیگر دستاوردهای تأسفبار ورود افراد غیرمتخصص به حوزههای کارشناسی است که در کشور ما به امری عادی تبدیل شده است.
در ارتباط با مقوله صدور پروانه شکار نیز شاهد اعلام مواضعی مشابه هستیم. ازجمله استدلالهای عوامفریبانه در مخالفت با فروش پروانه شکار که در خبرگزاریهای همسو بهکرات دیده میشود، ادعای بیاساس بردن گوشت شکار بر سرِ سفره خارجیهاست؛ چراکه شکارچیان خارجی بهدنبال شکار تروفه بوده و تنها شاخ یا تاکسیدرمی آن مورد توجهشان است. این در حالی است که خاویارِ تاسماهیان دریای مازندران، سالهاست که بر سر سفره خارجیهاست و این فعالان هیچگاه واکنشی درخور به این کشتار سازمانیافته، آن هم در دوران باروری نشان ندادهاند. گویا تنها کشتن بهوسیله گلوله، احساسات آنها را برمیانگیزد!
شایان ذکر است هماکنون روند صید ماهیان خاویاری ایران از 2100 تن در سال1371 به 14تن در سال1394رسیده است. میزان استحصال خاویار نیز از 261تن در سال1371 به کمتر از 1500کیلوگرم در سال1394 رسیده است که اعدادی بس تأسفبرانگیز و هشداردهنده است.
تعجبآور اینکه براساس فهرست سرخ اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت و منابع طبیعی (IUCN) که همهساله وضعیت حفاظتی جانوران جهان را در 3 سطح اصلی شامل: وضعیت بحرانی (Critically Endangered)، در معرض خطر (Endangered) و آسیبپذیر (Vulnerable) طبقهبندی میکند، هر 5 گونه ماهیان خاویاری، سالهاست که در بالاترین سطح حفاظتجهانی (CR) و همرده با یوزپلنگ آسیایی و درنای سیبری قرار دارند. در مقایسه، گونههایی که اینهمه هیاهو برای شکار 105راس از آنها (معادل 05/0درصد از کل جمعیت) پروانه انتفاعی صادر شده است (قوچ، کل و آهو) در پایینترین طبقه و در رده آسیبپذیر (VU) قرار دارند که با استناد به آمار، جمعیت آنها طی 5سال گذشته رو به رشد بوده و از 115هزار راس در سال1391 به 160هزار راس در سال1395 رسیده است.
بهرهبرداری از جمعیت قابل برداشت حیاتوحش
یک بررسی ساده و مطالعه نمونههای مشابه جهانی نشان میدهد، بهرهبرداری از جمعیت قابلبرداشت حیاتوحش بهوسیله شکار، با اتکا به مدیریت زیستگاه، از به رسمیت شناختهشدهترین مدلهای حفاظت بهشمار میآید. بهعبارتدیگر این نوع بهرهبرداری، همانند مدیریت جنگل و برداشت چوب یا مدیریت مرتع و بهرهبرداری از گیاهان دارویی است که اصلی پذیرفتهشده در مدیریت منابع طبیعی محسوب میشود. مدلهای علمی و قابلدفاع زیادی با عمری نزدیک به نیمقرن در علم مدیریت حیاتوحش وجود دارد که با تأکید بر حقوق جوامع محلی و اصول حفاظتپایدار، ضمن درآمدزایی، ادامه بقای گونههای قابل شکار را تضمین میکند که از حوصله این نوشتار خارج است.
برایناساس به اعتقاد نویسنده، بخش عمدهای از جنجالهای خبری اخیر، با مدیریت رسانهای و با هدف تخریب و مخدوش کردن تلاشهای متخصصان حیاتوحش و کارشناسان دلسوز محیطزیست و بهمنظور انحراف افکار عمومی از بحرانهای اصلی زیستمحیطی کشور، طراحی و عملیاتی میشود. بهنظر میرسد ایجاد دلسردی در میان نخبگان محیطزیست و فشار بر سمنهای تخصصی و افراد فعال در این حوزه، ازجمله برنامههای اتاق فکری ناشناس است که دامنه فعالیت آن هر روز ابعاد جدیدی را دربرمیگیرد.
با توجه به تهدیدات یادشده، بهنظر میرسد در شرایطی که کشور با بحرانهای زیستمحیطی و اقلیمی عدیدهای روبهروست، جامعه دانشگاهی و بدنه تخصصی و مدیریتی محیطزیست کشور بیش از پیش نیازمند انسجام و اتحاد هستند. در اینراستا، باید تشخیص درست اولویتها و برآورد دقیق علمی از ابعاد بحرانهای پیشرو و اطلاعرسانی آن به مردم و مسئولان بهدور از هرگونه مصلحت و اغماض در دستور کار قرار گیرد. بدیهی است در این مقطع زمانی، پرداختن به مسببان و مقصران بروز وضعیت کنونی محیطزیست کشور، بازی در زمین سوخته است.
در پایان متذکر میشود، امروز وظیفهای بس سنگین و تاریخی بر دوش نخبگان محیطزیست ایران نهاده شدهاست که باید باوجود تمامی ناملایمات، با اجماع حداکثری، نهایت توان خود را برای مدیریت بحرانهای زیستمحیطی و اقلیمی کشور و حفظ طبیعت این سرزمین کهن برای آیندگان به کار گیرند.