برگرفته از کتاب فرهنگ بروبچه های ترون
نوشته مرتضی احمدی
صابمال: دارا، دولتمند، مالدار، ثروتمند.
صندوقچه: مِجری، صندوق کوچک و فلزی برای نگهداری زیورآلات، اسناد و اوراق.
ضرب: دُنبک، تنبک.
طالع نحس: بداقبالی، شوربختی، بدیمنی
ظرفیت: قابلیت، گنجایش.
سبک سنگین کردن: کم و زیاد کردن، توازن برقرار کردن، سنجیدن.
سر به سر گذاشتن: شوخی کردن، دست انداختن، کنایه زدن.
شازده: بیحال، وارفته، تنبل، بلاتکلیف، علاف.
شیرسوز: کم رشد، لاغر، مردنی، زردنبو.
عرقچا: نوعی سرماخوردگی به خاطر عرق کردن بدن و بیمبالاتی.
عقل تو کلهاش نیست: فکر هیچ چیز را نمیکند، عقلش از سرش رفته.
غرابه: ظرف شیشهای بزرگ و شکمدار با دهانهای تنگ.
غلطانداز: فریبنده، گولزنک، خوشظاهر.
فینفینی: کسی که بر اثر سرماخوردگی و زکام گرفتار آبریزش بینی است، دماغو.
قبا آرخالُقی: خریدار دورهگرد لباسهای دست دوم.
قِسیون کردن: قی کردن، بالا آوردن، استفراغ کردن.
کارشکنی: اخلال، مشکلتراشی، سنگاندازی، ممانعت در پیشرفت.
کاکُل: مقداری موی سر در بالای پیشانی که به طرز خاصی آرایش داده میشود.
گداگشنه: گدای همیشه گرسنه، پست، خوار، گدایی که سیرمونی ندارد.
گرمپ: گُرپی، صدای غرش آسمان.
لب گزه: حسرت و افسوس خوردن و با دندان به لب پایین فشار آوردن.
لِم: طریقه، راهکار، شگرد، فن، قلق، روش.
لواش: نان سفید و نازک.
شناسنامه
پادگان چکش
بخش زیادی از مساحت منطقه 13 با دیوارهای آجری سرخرنگ آن محصور شده است؛ پادگانی که دیگر پس از 6 دهه بخشی از هویت و تاریخچه شرق تهران شده و همجواری با آن، یاد روزهای گذشته را برای اهالی قدیمی حوالی پادگان نیروی هوایی زنده میکند. ساکنان قدیمی محلههای دهقان، نیروی هوایی و... روزهایی را به خاطر دارند که هنوز خبری از آن حصارهای آجری دور پادگان و فرودگاه نظامی نبود. روزهایی که میشد تردد خودروها در خیابان دماوند را هم از ضلع جنوبی پادگان یعنی از خیابان پیروزی مشاهده کرد. با شروع ساخت پادگان نیروی هوایی در عصر پهلوی دوم، این پادگان چند نام مختلف میان اهالی شرق تهران پیدا کرد. از آنجایی که این پادگان نظامی در مسیر منطقه ییلاقی دوشانتپه ساخته شد که از گذشته بهعنوان شکارگاه شاهان قاجار مطرح بود پادگان دوشانتپه نیز به آن اطلاق میشد. اما با ساخت حصارهای آجری پادگان که به تدریج با آغاز ساختوسازها در محلههای اطراف آن همراه بود نام دیگری نیز میان اهالی تازهوارد منطقه رواج پیدا کرد. هنوز هم برخی اهالی قدیمی شرق تهران، پادگان نیروی هوایی را با نام «پادگان چکش» میشناسند؛ نامی که به دلیل شکل ظاهری پادگان نیروی هوایی و موقعیت قرارگیری محدوده حصار پادگان در قلب منطقه 13 تهران رایج شده بود.

مثلها و متلها
صنار جگرک، سفره قلمکار نمیخواد
تهرانیهای قدیم یک، ضربالمثل جالب داشتند که در گذر زمان رفته رفته به دست فراموشی سپرده شد و امروز کمتر کسی را پیدا میکنید که این مثل را شنیده باشد. اصطلاح «صنار جگرک سفره قلمکار نمیخواد» یکی از مثلهای برخاسته از پایتخت است که میتوان آن را معادل مثل «آفتابه و لگن 7دست ولی شام و ناهار هیچی» قرار داد.
در روزگاران دور پایتخت، جگرک یا همان جغوربغور غذای مردم کوچه و خیابان بود و مصرف عام داشت، در حالی که سفرهاش قلمکار بود؛ سفرهای پارچهای با نقش و نگارهای سنتی محصول اصفهان. سفرهای که فقط در خانه اعیان و اشراف پایتخت پهن میشد و درواقع برای تهران درگیر بیآبی و قحطی و هزار و یک مشکل ریز و درشت، یک کالای لوکس به حساب میآمد. برای اینکه درک بهتری از این ضربالمثل داشته باشیم باید بدانیم که جغوربغور ترکیب جگر با پیاز، زردچوبه، فلفل و تکههای گوجهفرنگی است و یکی از ارزانترین غذاهای دوره خود به حساب میآمد. حالا تصور کنید کسی پیدا شود که از این غذای نسبتاً ارزان، صنار، یعنی صد دینار یا به عبارت بهتر یک دهم قران (ریال) خریداری کند و وقتی زمان سرو آن میرسد سفره قلمکار پهن کند. این ضربالمثل در دوره خود بسیار رایج بود و اینطور که «جعفر شهری» در کتاب «طهران قدیم» نوشته، پایتختنشینها زمانی که میخواستند بگویند برای هیچ، تشریفات زیادی قائل نمیشوند میگفتند: صنار جگرک، سفره قلمکار نمیخواد.
روزی روزگاری
مردهات را به بهشت زهرا(س) ببر تا پیکان بگیری!
دولابیهای قدیم تعصب زیادی داشتند که حتماً امواتشان را در قبرستان دولاب یا قبرستان مسگرآباد به خاک بسپارند. به این دلیل ماجراهای زیادی از زمان دستور دولت پهلوی برای به خاک سپردن اموات در بهشت زهرا(س) به وجود آمد. «رضا خباز» از اهالی قدیمی محله دولاب میگوید: «داستان از این قرار بود که در زمان پهلوی، دولابیها همیشه خود را از دولت جدا میکردند. یکی از روحانیون مورد اعتماد دولاب به نام حاج آقا حق پناه عقیده داشت که نباید دولاب آسفالت شود. زیرا پس از آسفالت سر و کله حکومتیها در دولاب پیدا خواهد شد و احتمال اینکه کافه و سینما در این محل ساخته شود وجود دارد. دولابیها میگفتند که حتی نباید مردگان خود را در مکان دولتی دفن کنند. به همین دلیل وقتی که بهشت زهرا(س) ساخته شد و دولت تأکید کرد دیگر کسی حق ندارد اموات را در گورستانهای محلی خاک کند کسی از دولابیها زیر بار نرفت. این کشمکش میان مردم و حکومت آنقدر بالا گرفت که حکومتیها اعلام کردند نخستین نفر از اهالی این منطقه که مردهاش را به بهشت زهرا(س) برد یک پیکان از دولت جایزه میگیرد. اما باز هم مردم راضی نمیشدند. متوفی را در حیاط خانه میشستند و در گورستان مسگرآباد خاک میکردند. تا اینکه یکی از دولابیها راضی شد مردهاش را به بهشت زهرا(س) ببرد و پیکان را جایزه گرفت. این روند ادامه داشت تا اینکه قبرستان توسط دولت، غصب و تبدیل به پارک شد و از آن زمان دولابیها مجبور شدند مردگان خود را در بهشت زهرا(س) دفن کنند.»

دو شنبه 5 شهریور 1397
کد مطلب :
28384
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/7VK1
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved