• یکشنبه 30 آذر 1404
  • الأحَد 1 رجب 1447
  • 2025 Dec 21
سه شنبه 30 مرداد 1397
کد مطلب : 27905
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/n6XY
+
-

فرهنگ بر و بچه‌های ترون

برگرفته از کتاب فرهنگ بروبچه های ترون
نوشته مرتضی احمدی


آب توبه: بر سر کسی ریخته می‌شود که از گناه دوری کرده، هدایت شده و به راه راست برگشته.

آبروندار: بی‌آبرو، بی‌حیثیت، بدنام، رسوا.

از اوناس: موذی است، زبل است، هفت خط است (شیطان را درس می‌دهد).

باریک‌بین: تیزبین، دقیق، حساس.

بازمونده: به جا مونده، کس و کار درگذشته.

پاپوش درست کردن: توطئه، تهمت، پرونده‌سازی (همچنین: وصله چسباندن).

پاشیر: چاله‌ای برای برداشتن آب از آب‌انبارهای قدیمی.

پا گرفتن: برقرار شدن، به جایی رسیدن، دوام پیدا کردن، ریشه دواندن.

تاب برداشتن: کج شدن، خم شدن، خمیدگی پیدا کردن.

تابلو: صورت تیره و سیاه آدم معتاد به مواد افیونی.

جان برکف: جان‌نثار، فدایی، پیش مرگ، از جان گذشته.

جانمی جان: آفرین، مرحبا، زنده باش، دست‌خوش.

چاپیدن: غارت کردن چپو کردن، به غنیمت گرفتن، تاراج کردن.

چارسو: محل عبور، چهارراه سر پوشیده.

چارطاق: باز کردن کامل دو لنگه در.

حال آمدن: جان گرفتن، قوت پیدا کردن، شاداب شدن (همچنین: آب زیرپوستش رفتن.)

حالی کردن: فهماندن، یاددادن، آشنا کردن.

خالی‌بندی: لاف‌زنی، زبان‌بازی، پشت هم‌اندازی، دسیسه کاری.

خبر کسی را آوردن: خبر مرگ کسی را به اطلاع رساندن.

خبرکش: مزدور، جاسوس، خبربر، خبرچین.

داش مشدی: لوطی، جاهل.

داغون: پراکنده، پاشیده، پخش شده، متلاشی.

دالبُر: کنگره دور سینی و مجمعه.

دالون‌دار: سرایدار، نگهبان، کاروانسرادار.

ذوق کسی را کور کردن: مایوس کردن، دلسرد کردن.

ذله شدن: به ستوه آمدن، به تنگ آمدن، عاصی شدن.

ذُوق: شادی، وجد، طَرَب.

داماد سرخانه: دامادی که بعد از عروسی در خانه پدر و مادر همسرش زندگی می‌کند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید