«بچه رزماری»
همسایه اهریمن
«بچه رزماری» دومین فیلم از سهگانه آپارتمانی رومن پولانسکی محسوب میشود. «انزجار» نخستین اثر از این سهگانه که به توهمات دختری غیرعادی میپردازد، در اندازه دیگر فیلمهای او نیست. «مستأجر» سومین اثر این سهگانه که خود پولانسکی در آن بازی میکند، ضعفهای فیلم اول را ندارد، اما به قوت «بچه رزماری» هم نیست. در «بچه رزماری» هرچند مانند 2فیلم دیگر لوکیشن نقشی محوری دارد، اما وجود آن همچون نقش اصلی در روند فیلم تأثیرگذار است. بدون آن آپارتمان با مشخصاتی که برایش ترسیم شده قطعا کمبود خواهد داشت و از این منظر برتری خاصی نسبت به 2فیلم دیگر مییابد. افزون بر آن، شیوه روایت و تعلیقهای سادهای که جان مخاطب را به لب میرساند این فیلم را به یکی از نابترین نمونههای سینمای ژانر وحشت بدل ساخته است که بدون جلوههای ویژه یا هیولانمایی موفق شده بذر ترس را در دل بیننده خود بکارد.
ماجراهای این فیلم از آنجا آغاز میشود که رزماری و گای، زوجی جوان به آپارتمان تازهشان اسبابکشی میکنند. آنها با زن و شوهر مسن و غیرعادی همسایه معاشرت میکنند. رزماری باردار میشود و آرامآرام از روی نشانههای مختلف به این تصور میرسد که کاستوتهای شیطانپرست با فریفتن همسرش او را وسیله به دنیا آوردن فرزند شیطان کردهاند. نوزاد متولد میشود، اما به او میگویند که مرده به دنیا آمده است. سرانجام رزماری از راه مخفی بین 2 آپارتمان به خانه کاستوتها میرود و فرزندش را میبیند. رومن پولانسکی درباره این فیلم گفته است: رمان آیرا لوین ساختاری سینمایی داشت. معمولا نویسندگان وقتی ریتم داستان میافتد، با استفاده از نثر فاخر و ترفندهایی کار را ماستمالی میکنند، اما هیچ ابهام یا نقطه ضعفی در رمان لوین نبود. فقط یک مسئله در «بچه رزماری» آزارم میداد؛ اصل حرف کتاب با نگاه منطقیام به جهان جور درنمیآمد. برای توجیه این مسئله بهدنبال راه گریزی بودم. فقط میتوانستم به این مسئله بپردازم که تجربههای غیرواقعی رزماری ساخته و پرداخته ذهن خودش باشد. تمام داستان از چشم او روایت میشد و همه اتفاقها میتوانست زنجیرهای از تصادفهای شوم ماورایی و محصول خیالبافیهای تبآلود او باشد. باید برای همهچیز و تکتک صحنهها توضیح منطقی پیدا میکردم. برای همین عمدا رگه مبهمی در خط داستانی فیلم قرار دادم.