• سه شنبه 25 آذر 1404
  • الثُّلاثَاء 25 جمادی الثانی 1447
  • 2025 Dec 16
سه شنبه 25 آذر 1404
کد مطلب : 269090
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/kZr9v
+
-

میدان کاموایی تهران

روایت قدیمی‌ترین راسته کاموا‌فروشان که این روزها به قطب گردشگری و پاتوق اینفلوئنسرهای مجازی تبدیل شده است

گزارش
میدان کاموایی تهران

سحر جعفریان‌عصر | روزنامه‌نگار 

در اینکه بسیاری از رهگذران غرب میدان حسن‌آباد، بافنده یا بافته‌فروشند،  شکی نیست. این راسته در ضلع جنوبی میدان حسن‌آباد، دهه‌هاست که پاتوق عشاق بافتنی است. سرما که جان می‌گیرد مشتریان پر شماری خود را به میدان حسن‌آباد، ابتدای خیابان وحدت اسلامی، بورس کامواهای رنگارنگ و جورواجور می‌رسانند تا سر حوصله یکی از کلاف‌های100 تا 300 گرمی، ساده 150هزار تا اعلای بیش از یک میلیون تومانی، ایرانی تا وارداتی، نازک تا ضخیمِ غول‌پیکر، دستگاه خانگی بافت از 8 تا 15 میلیون‌تومان، وسایل فانتزی مانند جاکاموایی، قلاب و میل نوری برای بافتن شال و کلاه، بلوز و ژاکت، عروسک و سیسمونی، پتو و پادری، کیف و اِسکارف، لیف و اسکاچ، انتخاب و تهیه کنند. پیش‌تر اغلب مشتریان از میان دختران و زنان جوان و مادر و مادربزرگ‌ها و تعدادی هم جهادگران دلواپس ساکنان مناطق محروم بودند. حالا اما شمار تازه و متفاوتی از مشتریان به بورس کاموای پایتخت راه یافته‌اند؛ پسران بلاگر که یا اَدایی‌اند یا هنرمند و مردان جویای کار و نام که یا کارآفرین و تولیدکننده‌اند یا شهرت‌طلب (شغل و سرگرمی متفاوت، مدهای جدید مانند بافتنی‌تراپی)؛ همان‌ها که روزگاری بافندگی را کاری زنانه و حتی ناچیز می‌دانستند؛ از کیان 9‌ساله تا علی 63‌ساله، نادیا کوچولو، نه‌نه نازخاتون و خیلی‌های دیگر که نام و نشان هر یک با وصف و صفت‌های خودمانی یا امروزی مانند «بافنده کوچک»، «کافه‌ون گل‌های بافتنی»، «گیله‌مرد بافت»، «بابای گوگولی‌های بافته» و «پول‌باف» در شبکه‌های مجازی معروف شده‌اند. روایت این تغییر حال و هوای بازار کاموافروشان احتمالا برای مستوفی‌الممالک (رجال قاجار) مالک اراضی حسن‌آباد - اگر امروز می‌بود -  هم شنیدن دارد. 

 رشته‌های غول‌پیکر نوزادی
صبح یکی از روزهای منتهی به پایان پاییز کم‌باران است و اینجا، میدان حسن‌آباد. آفتاب، کم‌رمق و سرما، قوت دارد؛ این از نخستین نشانه‌های تب بازار کاموافروشان است که میثم، یکی از مغازه‌دارانش می‌گوید. تازه دست از تی‌کشیدن، شسته و میان چهارچوب در، مراقب ایستاده تا مشتری پیش از خشک‌شدن زمین مغازه وارد نشود: «وقت بره‌کشون ما رسیده. هر‌چند، بره‌هامون به خاطر کم‌زور شدن سرما دیگه مثل قبل پروار نیستن». اولین مشتری، زنی میانسال با شکمی برآمده از جنینی جمع و جور است.کاموای چانکی (غول‌پیکر) می‌خواهد برای بافتن پتوی نوزادی: «صورتی ملایم باشد و ضدحساسیت.»  سوالاتی هم درباره وزن و متراژ و ضخامت میل مناسب آن دارد. میثم همه را جواب می‌دهد و برای اینکه دشت پر و پیمانی به دخل بیندازد خرید یکی دو ژورنال اروپایی و آرشیوی بافتنی را نیز توصیه می‌کند: «زیر قیمتند...کلی طرح با آموزش دارند.» مشتری‌های بعدی، زوجند؛ زن و شوهری جوان که مانند اغلب مشتریان این بازار، پی کاموای اکسترای بزرگ با الیاف پنبه‌ای برای تنیدن شال‌گردن آمده‌اند.

گره کاموا و آدم‌های چیتان‌پیتانی اینترنتی
«با اینکه بازار در قرق کلاف‌های کاموایی وارداتی است اما هنوز مشتری‌های وفادار به کامواهای معمولی ایرانی پیدا می‌شود... مشتری‌هایی که سن و سالی از آنها گذشته و دل‌نگران سرما خوردن نوه‌شان هستند.» حاج‌کاظم، کاموافروش کهنه‌کار با این جملات سر گفت‌وگو را باز می‌کند و در حالی که کلاف‌هایی را با رنگ‌بندی ناقص میان سبد بزرگ بیرون مغازه‌اش می‌چپاند، ادامه می‌دهد: «والله، چیستی و چگونگی اجناس ما را اینترنت تعیین می‌کند. یک روز دیوارکوب‌های مکرومه مُد می‌شود و همه می‌آیند سراغ نخ و چوب و چسب آن. روز دیگر قلاب‌بافی تریکو و روزهایی هم کامواهای پولکی، نواری، سنگ‌دوزی‌شده... خلاصه اختیار ویترین ما با آدم‌های چیتان‌پیتانی توی اینترنت است... همان‌ها که شما بلاگر صدایشان می‌کنید.» 40 سال از کسب و کار کاموایی‌اش می‌گذرد و حالا چم و خم بافت و بافته و بافتن را خوب می‌داند. می‌داند برای پتوی یک‌در‌یک‌متر، چند کلاف لازم است یا چطور کشباف و نخودی هدبند را باید بافت یا کدام کاموا، مناسب بافتن عروسک‌انگشتی‌هایی است که معمولا مراکز آموزشی و مربیان مهدکودک سفارش می‌دهند.

 خریداران وسواس، تونالیته کاموایی و بافتنی‌تراپی
آفتاب به قرار ظهر رسیده و مشتریان همچنان با وسواس بسته‌بندی رشته‌های به‌هم‌تنیده را زیر و رو می‌کنند. این میان، مغازه‌ای که ویترینش با ردیف‌های متراکمی از رنگ‌های متنوع کامواهای گوناگون تزئین شده، شلوغ‌تر از باقی مغازه‌هاست. صداها در آن چنین می‌گویند: «همین رو بردار. انشاالله به خیر سر بندازیش»، «بیخود پول، خرج ویزیت تراپیست جماعت نکن. چند تا کلاف و 2 تا میل درشت براش بخر. سرگرم و آروم می‌شه!»، «شما سفارش برای بافت هدیه ولنتاین هم قبول می‌کنید؟»، «نه عزیزم؛ کاموا غول‌پیکر که میل نمی‌خواد. با دست، رَج میندازن.»، «از هر ژته‌اندازی (دانه اضافه کردن) که طرح مینیاتوری و مجلسی درنمیاد!» و «اِ... اینجا همون جاست که اون آقا بلاگره تبلیغ می‌کرد». حق با صدای آخر است؛ مدت‌هاست پای بلاگران به راسته کاموافروشان باز شده و ورق آن را طوری متفاوت از گذشته برگردانده‌اند.

پسران بافنده زیاد شده‌اند
 حضور روزافزون پسران و مردان بافنده و خریدار، حال و هوای راسته کاموافروشان را تغییر داده‌است؛ تغییری تدریجی که مجید، کاموافروش بساطی میدان، درباره‌اش می‌گوید: «راستش با دقت نشمرده‌ام ولی خب، تعداد مشتریان آقا نسبت به سال‌های قبل بیشتر شده... شاید از هر ١٠ مشتری، یکی آقا باشد...»
بلافاصله چند کاموای سوزنی از بساطش برمی‌دارد و رو به رهگذران، دادِ تبلیغ می‌زند: «حراج سوزنی‌های زبر و ضخیم برای لیف و اسکاچ‌باف‌ها... نخ رافیا و فیلاتی ابریشم برای خوش‌سلیقه‌ها...» توجه پسری جوان به فریاد مجید جلب می‌شود: «ببخشید آقا، کاموای سفت و بدون کش برای عروسک‌های آویز دارید؟» 
کمی بعد، صحبت‌شان گل می‌اندازد و پسرجوان، تصویر نمونه دست‌بافته‌های خود را که در گالری تلفن همراهش ذخیره کرده به مجید نشان می‌دهد؛ زرافه گردن‌دراز که دور فرمان خودرو پیچیده و قورباغه خالداری که از جاکلیدی آویزان است. بافتن را با تماشای فیلم‌های آموزشی، وقتی که کسب و کاری برای امرارمعاش پیدا نمی‌کرد آموخته و حالا یک سال هست بافته‌هایش را جایی نزدیکی دانشگاه تهران دستفروشی می‌کند. آرزو دارد هنر و کار خود را مانند یکی از بلاگرها که گل و گلدان‌های گران می‌بافد، توسعه دهد: «کسی را در فضای مجازی دنبال می‌کنم که مشابه گل‌های قیمتی مثل لیلیوم، مرینا، ارکیده، رز ژولیت و ادریسی می‌بافد و خوب هم می‌فروشد.»



 

این خبر را به اشتراک بگذارید